خانواده ولیرضا اکبری کهنه سری تمامیت رجوی را به چالش کشیده است

به نام آنکه هستی از اوست
برادر عزیز و مهربانم ولی رضا اکبری
سلام، امیدوارم که خوب و سلامت شاداب باشی و سلامتی و سربلندی و موفقیت شما درزندگی، آرزوی همه ماست. در این سالهای بی خبری وپر فراز و فرود دوران پر تلاطمی سپری کردی. درک این همه دوری دوران در اذهان نمی گنجد وانتظار کشیدن ودوری عزیزان درد بزرگی بود که عزیزترین عزیزان خانواده های چشم انتظاررا به کام مرگ کشاند و با حسرت انتظار جان به جان آفرین گفتند.
حال روزگار چه خواسته ویا ناخواسته زندگی را اینطور رقم زده و بین ما فاصله ایجاد نموده. ولی گذرزمان ماهیتها را روشن میکند وآدمها با گذشت زمان بر تجربیاتشان می افزایند. کوله باری از تجربه، ماهیت وسیاستهای یک بام و چند هوای انسانهایی که مورد اطمینان بودند را برای همگی ما روشن نمود. سازمانی که دم از خلق می زد دیدید که چگونه پوست اندازی کرد و آنچنان فرقه ای ساختند و ساز و کاری ایجاد کردند تا مبادا شما اعضا با دنیای بیرون در ارتباط باشید و با شنیدن واقعیتها و…نظرتان تغییر کند. ببینید چقدر برشما جفا کرده اند. سازمان باصطلاح مجاهدین خلق با هر ترفندی حتی با زور سرنیزه، زندانی کردن، به زور شما را وادار کردند به اعتراف کار نکرده و با شگردهای شیطانی همه را افسون خود کرده و دنیای بیرون را مساوی مرگ می داند ودنیا را برایتان فقط در کنار آنها و در زندان توصیف نموده اند.
به والله در طی این چند سال همه چیز عوض شده. هیچ خبر از یاوه گوییهای آنها نیست! نمونه بارز دوستانی که آمدند همه در کنار خانواده، تشکیل زندگی دادند و مشغول کار هستند.
برادر خوب و عزیزم هیچ تا به حال فکر کرده اید چرا عشق وعاطفه و پدر ومادر و زن و زندگی را از شما گرفته اند وحتی دریغ از یک تماس تلفنی! آنها می خواهند شما را در سیطره خود نگه دارند و هر کار دلشان بخواهد با زندگی شما کننند تا به اهدافشان برسند. همیشه تقی به توقی می خورد فکر می کنند کار نظام تمامه وپشت سرهم دوران آماده باش وسرنگونی کذایی اعلام میکنند. درحالیکه اصلا اینطور نیست و خواب وخیالی بیش نیست!
همیشه به شما وعده اینکه امسال دیگر سال آخر است می دهند و با بازیهای سیاسی امیدوارتان می کنند. غیراز این انتظار نمی رود که روزگارشان بهتر از این باشه.

برادر خوبم سازمان از هم پاشیده و تار و پودش در حال انقراض واضمحلال نهایی است.
قصد انشا و نصیحت ندارم بلکه درد دل برادرانه بود و چقدر دردناک! ما برادران چندین نوبت به اشرف آمدیم و شبانه روز در چند قدمی شما ضجه و فریاد زدیم اما هیچکس گوش شنوا نداشت که به ما اجازه ملاقات دهند. آنقدر بلندگو گذاشته بودند که صدایمان به گوش شمایان نرسد وحتی سازمان باصطلاح خلقی شما اجازه نزدیک شدن به سیم خاردار را ندادند تا چه رسد به ملاقات باشما!
خیلی دردناکه که سازمان به اسم خلق دست به چنین کارهای غیر انسانی و ضد خلقی بزند.
در آن موقعیت چه بلایی بر سر ما و شما آوردند و با سنگ و فحش و ناسزا از چند متری سیم خاردار از ما استقبال کردند. مطمئنم ضجه ها و صدای ما را که 35 روز، آن جا بودیم دوستانت به شما گفتند و شاید شنیده باشی و یا اجازه ندادند با آن همه بلند گوهای گوش خراش صدایی به گوش شما برسد. و این چه دردناک است که عزیزمان در چند متری ماباشد و ما توان دیدن آن را نداشته باشیم. به نظرم این رفتار سازمان باصطلاح حامی خلق کاملا غیر اخلاقی و ضد انسانی بود ونتیجه این عملکرد همین است که هر روز برا تعداد جدا شده ها افزوده می شود. کسانیکه پی به ماهیت آنها برده فرار میکنند و راه شان را از آنها جدا می کنند ویا به کشورهای ثالثی می روند ویا به ایران می آیند. مثل خانم ها مریم سنجابی و زهرا میرباقری و آقایان پوراحمد و صادق خاوری، حمید حاجی پور، محمدباقرکشاورز، داریوش بال افکنده، اکبرمحبی و دهها تن دیگرازاستان گیلان که بی هیچ مشکلی به زندگی عادی خود کنارخانواده مشغول هستند.
لابد شنیدی که محمد فرزند مسعود رجوی هم ازفرقه پدرش جدا شده و در اسکاندیناوی (نروژ) در بهترین شکل ممکن و به دور از مناسبات فرقه ای زندگی میکند.
من در موقعیت شما نیستم که پیش داوری کنم، که چه چیزی فکر شما را مشغول کرده وبعنوان مانع دارد عمل میکند.
به والله دوستانتان آمده اند ویا از آنجا خارج شده اند و همه دارند زندگی خودشان را می کنند و کسی بر آنها خورده نمی گیرد. وضعیت شما با خیلی ها فرق دارد شما یک سرباز بوده اید و فشار دوران اسارت مسیر زندگی ات را عوض کرده وهمه این را می دانند.تو که در اینجا شاکی خصوصی نداری! پس این همه درنگ برای چیه؟ حرف آن سادات را گوش نکن، وضع آن با شما فرق دارد.
ولی جان این را خواستم بگم، شما فردی فرهیخته و آزاد اندیش و اهل دانش و دارای شعور بالای اجتماعی با تحصیلات بالا هستید. قدری به آینده فکرکن. زندگی زیباست و فکر نکن شما فقط به خودت تعلق داری! خانواده تو هم حق دارند. شما خلف وعده کردی. یادته گفته بودی به زودی همدیگر را ملاقات خواهیم کرد. پس چه شد؟!
ولی جان ما دین برادری راحفظ کرده و چندین بار به اشرف آمدیم و ناامیدانه و سرافکنده بر گشتیم. البته منتی نیست برحسب وظیفه عمل کردیم وچنانچه ضروری باشد تا آلبانی نیز برای آزادی شما خواهیم آمد. حال نوبت شماست که حرکتی کنی. من گاها نامه های اسارتت را مرور میکنم می بینم وفا به عهد نکردی. البته می دانم مقصر نیستی.
سازمان ناخلق شما، همیشه امثال شماها را قربانی امیال شیطانی خود کردند. باور بفرمایید آنهایکه متوجه امیال شیطانی مریم و دار و دسته شان شدند به فکر آزادی افتادند و ما با بیشتر آنها در ارتباط و ملاقات هستیم و آنهاییکه آزاد شدند افسوس دوران اسارت رجوی را می خورند که چه بلایی بر سرشان آورده اند. با آن جلسات به اصطلاح ایدئولوژیکی سرکوبگر و… افسوس آن را داشتند که بهترین دوران زندگی خود را در بطالت گذراندند. ولی عزیزم، برادر گرامی، خوب من را می شناسید. ارادت ما نسبت به شما کاملا صادقانه هست. قریب سی و اندی سال در اسارت و بی خبر از دنیا و خانواده، زندگی ات را وقف آنها کردی ونتیجه جز دربدری، نابودی و پر پر شدن دوستانت چیزی نبوده و کسانیکه روی خوش به مسعود و مریم نشان ندادند آنها هم به نحوی سربه نیست شدند و در تاریخ محو شدند. رهبران مزدورشان همه آنها را از روی مطامع شخصی وخیره سری در معرض کشتن قرار دادند.
حیف است که این چند روز زندگی را با چنین افرادی سپری کنی. به دنیای راحت و آزاد فکر کن. آنها در فرانسه جولان می دهند و زندگی اشرافی دارند و شما چی؟ در قرنطینه بدور از ارتباطات و دنیای مجازی (تلفن، موبایل و اینترنت)حتی اجازه ارتباط با پدر و مادر نمی دهند.
خدا وکیلی چند ساله است که به شما وعده سرنگونی و اضمحلال حکومت ایران را داده اند؟! حال باید خیلی سبک سر باشیم که بازیهای سیاسی آنها را گوش کنیم. می گویند: آدم از سوراخ مار دو بار گزیده نمی شود. آنهاییکه عاطفه، دوستی و زن و زندگی و محبت و عشق به خانواده، خدمت به مردم را از شما سلب کرده تا شماها را به هر نحوی در سیطره خود در بیارند. چگونه میتوان به آن دل بست؟!
عصر،عصر ارتباطات است و شما اندر خم یک کوچه اید. فریبکاری، تظاهر، بلوف، وعده وعید، امروز و فردا، حاضر حاضر تاکی؟!
آنوقت هر کسی صدایش در اومد مرگش حتمی ست.(به طریقی زندانی ویا محوش میکنند) تورا به خدا غیر از اینه؟
ودرآخر برای این افراد واژه شهید در راه خلق که یکی از مرامنامه آنهاست برایش می گذارند.
ما کاملا از وضع آنجا وخودت آگاهیم، می دانیم فکر میکنی کسی پذیرایت نیست. ولی جان قدمت همیشه روی چشمان ماست وهمیشه در قلب ما جا داری، اگر غیر از این بود ما چندین وحله به اشرف نمی آمدیم.
ولی جان همیشه در نامه هایت به رحیم آقا می گفتی فکر نان باش و… و ما همیشه از خدا می خواهیم که به شما کمک کنه تا به جمع خانواده که 37 سال چشم انتظاری می کشند برگردی و دوباره خوشحالی و شادی را به خانواده برگردانی هرچند بعضی عزیزان دیگر در پیش ما نیستند.
ولی جان برادر خوبم، عزیزم در تمام این سالها دوری شما،همه ما را رنجانده بخصوص دوران پرالتهاب اشرف و لیبرتی. نمی دانی روزگارچگونه برما گذشت. بخصوص زمانی که در معرض گلوله و آتش بودید. خدا راشکر با ورود به آلبانی امید ما صد چندان شد. این جمله یادت بمونه که برادران هیچ وقت همدیگر را در تاریکی تنها نمی گذارند ولی شما مارا در تاریکی گذاشتید. حال زمان آن رسیده جبران کنی و برادریت را ثابت کنی و حق برادری را ادا کنی و به خود بیایی و کام خود و خانواده را شیرین کنی.
آمدن شما به زندگی سرد ما، گرمی دوباره می بخشد. حال نمی دانم با این همه نگارش توانستم ادای مطلب کنم و صداقت خود وخانواده دردمند وچشم انتظاررا برسانم یا نه؟
ولی بدان زمان آن فراق به پایان رسیده که دوباره در کنار همدیگر باشیم. صفا و صمیمت و خوشحالی را که سالها از خانواده بدور بودید برگردانید. مطمئن باش حق همه حفظ شده و هرچه داریم سهم همه است. فکرش را بخود راه مده اگرخدا خواست هستیم، همیشه در کنار هم و خواهیم بود. وشما هم بهتره که نه گفتن را بلد باشید و یکباره تصمیم به رهایی بگیری و چه بهتر که به ایران برگردی و در جمع ما باشید.
خدا حافظت باشد. دوستت داریم ولی جان
به امید دیدار هر چه زودتر
برادر حقیرت جلال
برادران و خواهر چشم به راهتان: علیرضا وعادل،جلیل، جلال، خلیل، مجید و یگانه خواهرت فریبا

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا