استراتژی رجوی یک گام به پیش، هزاران گام به پس – قسمت اول

در این مقاله قصد داریم به این نتیجه برسیم که آیا سازمان مجاهدین بعد از پیروزی انقلاب در امر به اصطلاح مبارزاتی خود گامی به جلو برداشته یا خیر؟ آیا اکنون سازمان درجایگاهی که قرار دارد به واقع شایسته وی بوده یا خیر؟ آیا سیاست و استراتژی رجوی همیشه عقب گرد بوده است یا خیر؟
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، سازمان مجاهدین از همان ابتدا شرایط پیروزی انقلاب مردم ایران را روی دروغ سوار نمود و عنوان داشت که انقلاب ایران توسط آیت الله خمینی به سرقت رفته است و صاحبان اصلی انقلاب، رجوی و دار و دسته او می باشند چرا که در زمان شاه عامل اصلی مبارزه بودند!!!. این طلبکاری ابتدا با فریبکاری رجوی شروع شد و سعی نمود با شیادی و حقه بازی خود را همسو با انقلاب مردم ایران و رهبری نشان دهد و همیشه موضع گیری به نفع انقلاب می گرفت و حتی در شعارهایش بر علیه امپریالیسم نعره سر می داد با توجه به انقلاب های دیگر در جهان و نقش دخالت امپریالیسم برای سرکوب انقلابها را بسیار بارز می کرد. بطور مثال انقلاب ویتنام، کوبا و کره شمالی و … و رجوی سعی می کرد از احساسات مردم علیه آمریکا استفاده نماید ولی هر چقدر زمان می گذشت افکار ماکیاولیستی رجوی بر این پایه استوار بود که برای رسیدن به قدرت حتی مجاز است به هر عملی از قبیل کشتار، خیانت، ترور و تقلب و … دست بزند و هرگونه شیوه ای حتی منافی اخلاق و شرف و عدالت را برای رسیدن به هدفش روا می دارد و این گونه است که رجوی برای رسیدن به قدرت حاضر شد دست به هر خیانت و کشتار بزند به قول” عماد افروغ معتقد بود که ما امروز غرب را می کوبیم اما از غربی ها، غربی تریم امروز معنویت و اخلاق را فدای سود و اقتدار می کنیم”. این گونه بود که رجوی در همان ابتدای پیروزی انقلاب ایران، مخفیانه به کشور فرانسه رفته تا با دولت مردان غربی برای توطئه و سرنگونی حکومت ایران هماهنگی لازم را انجام دهد.
البته خط کاری برای به شکست کشاندن انقلاب نوپای ایران ایجاد اغتشاش و پراکندن یاس و ناامیدی و ایجاد درگیری در داخل شهرها و درگیری مسلحانه در استانهای مرزی خصوصاٌ کردستان و گنبد و.. بوده است. از طرف دیگر خطی که دنبال می شد نزدیک کردن رئیس جمهور وقت یعنی بنی صدر با گروههای ضد انقلاب مانند سازمان مجاهدین بود.
از طرف دیگر رجوی سعی نمود با شرکت در میتینگ های مختلف در تهران و شهرهای دیگر و صحبت های احساسی جو داخلی کشور را ملتهب نشان دهد تا بتواند هر چه بیشتر فضای داخل کشور را خراب و خصوصاٌ اینکه چهره شان را معصوم نشان دهند. در این راستا هم از ابتدا به فکر تهیه و انبار کردن سلاح های دوران پیروزی انقلاب و تخلیه پادگانها بوده است چون رجوی به خوبی می دانست که بالاخره روزی باید دست به سلاح ببرد چون روش و سیاستی که در پیش گرفته بود این تز را به خوبی روشن می کرد. از ماهیت دوگانه رجوی در سیاست این بود که خودش را همسو با انقلاب و رهبری نشان می داد و از آن حمایت می کرد و از طرف دیگر سعی داشت با جو سازی و ایجاد درگیری فضای داخلی شهرها را خراب کند.
وقتی در سال 1359حمله عراق به ایران پیش آمد. رجوی دستور داد که همه نیروهای سازمان برای جنگ با عراق به جبهه بروند و تجاوز عراق را محکوم نمود ولی در پس این کار که معلوم بود از قبل در کشور فرانسه این هماهنگی انجام گرفته است به نیروهای خود دستور داد که خودشان مستقلاٌ و با آرم سازمان به جنگ بروند و با سازمانهای دیگر مانند ارتش و … کاری نداشته باشند و از شرکت خود در جنگ عکس گرفته و برای نشریه مجاهد ارسال کنند. البته در این میان باید به مسئله دیگری هم اشاره نمود رجوی به نیروهای شرکت کننده در جنگ دستور داده بود که تا می توانند از جبهه ها سلاح جمع آوری کنند چون بعداٌ به درد سازمان می خورد و در این مسیر با توجه به کمبود سلاحی که در جبهه ها وجود داشت سلاح و مهمات زیادی را به سرقت بردند و وقتی هم متوجه شدند که وضعیت خراب است عنوان داشتند که به نیروهای ما اجازه جنگ با عراق را نمی دهند و عملاٌ نیروهای خود را از جبهه ها جمع کرده و بعد از آن دیگر جنگی که خودشان اعلام نموده بودند عراق به ایران تجاوز نموده اکنون باید ایران را مقصر جلوه داده و اعلام کردند که این جنگ ضد مردمی می باشد و با این شعار بطور کامل در راستای سیاست های جنگ طلبانه عراق قرار گرفته و سعی نمودند که با دشمن مردم ایران دست همکاری بدهند این چیزی بود که مردم ایران با توجه به شرایط و حرکات سازمان مجاهدین در مورد جنگ به ماهیت رجوی پی بردند که او خیانتکار می باشد و در جنگ عراق علیه ایران نیز در کنار مردم خود نیست.
سازمان مجاهدین از پروسه زمانی پیروزی انقلاب اسلامی تا مقطع سی خرداد سعی نمود با فریبکاری و شیادی تمام فضای داخلی را متشنج نشان داده و عملاٌ سازمان را بی تقصیر جلوه دهد و اینکه آنان مورد ستم واقع شدند ولی در واقع اینگونه نبوده است و برای اینکه فضای داخلی را به سمت و سوی جنگ مسلحانه بکشاند رجوی عنوان داشت که دیگر فضای باز سیاسی وجود ندارد و عملاٌ وارد مبارزه مسلحانه شد و از همان ابتدا فکر می کرد که می تواند با ترور و بمب گذاری سران حکومتی به قدرت برسد و در این توهم به سر می برد که اعلام نمود حکومت ایران بعد از شش ماه سرنگون خواهد شد.
بعد از یک ماه از شروع جنگ مسلحانه و انجام ترورهای کور رجوی به همراه بنی صدر به فرانسه گریخت تا شاید با این حرکت سرسپردگی خود را به غرب نشان دهد ولی هر روز که می گذشت عملاٌ این نیروهای سازمان بودند که دستگیر شده و یا در درگیری ها کشته می شدند و برای رجوی اصلاٌ مهم نبود که نفرات بخاطر خیره سری وی در حال کشته شدن می باشند و او آرزو داشت که تعداد کشته های داخل کشور بیشتر شود تا بتواند مزد خیانت کاریش را بگیرد.
بعد از گذشت شش ماه از سی خرداد سال 60 رجوی به این نکته اشاره نکرد که استراتژی سرنگونی شش ماهه چه شد و اعلام نمود که استراتژی ما سرنگونی حکومت ایران است و دیگر زمانی برای آن مشخص نکرد.
رجوی برای اینکه همسو بودن خود را به عراق نشان دهد در سال 1361 با معاون رئیس جمهور عراق ملاقات و قرارداد صلح امضا نمود. انگار در این جریان، وی کاره ای می باشد ولی این نقطه آغاز و علنی همکاری رجوی با صدام دشمن مردم ایران بود. هر سال به این منوال می گذشت و خبری از سرنگونی نبود تا اینکه رجوی اعلام نمود که می خواهد به عراق برود. این حرکت رجوی یعنی همکاری آشکار با دشمن مردم ایران یعنی صدام. این حرکت رجوی باعث شد که خیلی از گروههای مخالف موضع گیری نموده و اعلام کردند که رفتن رجوی به عراق یعنی سوختن سازمان، ولی از آنجایی که رجوی به کسی پاسخگو نیست فکر می کرد که می تواند از این فرصت استفاده نموده و در کنار خاک ایران و با همکاری صدام به سرنگونی خیالی خود دست یابد ولی این گونه نشد و در نهایت این سازمان بود که در عراق سوخت و اکنون در کشور آلبانی نقش یک اپوزیسیون بی دم و اشکم را بازی می کند.
رجوی در ادامه شعارهای کشکی خود عنوان داشت که اگر حکومت ایران دست به صلح بزند خودش سرنگون خواهد شد و این صلح به مانند طناب دار عمل خواهد کرد ولی از آنجایی که تمام تحلیل های رجوی کشکی بود وقتی به سرفصل صلح در تیرماه 67 رسیدیم رجوی فکر می کرد که دیگر کار تمام است و با دستور وی فرمان لشکرکشی به سمت ایران داد و فکر می کرد که می تواند به تهران برسد. استراتژی کودکانه ای که مشخص بود به شکست خواهد انجامید. رجوی برای این لشکر کشی از تمام کشورهای اروپایی و آمریکا نیرو وارد قرارگاه اشرف در عراق کرد ولی از بس این تاکتیک مسخره و کودکانه بود که به محض برخورد با اولین گلوگاه در کرمانشاه عملاٌ این تهاجم به شکست انجامید و با خفت و خواری اعضای نگون بخت سازمان به عراق بازگشتند و سازمان بیش از 1500 کشته و تعداد زیادی مفقود و مجروح به همراه داشت ولی از آنجائیکه رجوی حاضر به قبول شکست نبود این شکست خفت بار را به گردن نیروهای خود انداخت تا کسی رجوی را عامل شکست نداند.
بعد از این سرفصل رجوی شیاد برای پوشاندن این شکست به این حربه دست زد که مشکل اصلی برای شکست نه تاکتیک وی بلکه صفر صفر نبودن ذهن افراد برای سرنگونی بوده است کسانی که متاهل بودند به فکر فرد دوم بودند و آنان که مجرد بودند به فکر زن بودند که سالم به ایران رسیده تا تشکیل خانواده بدهند و این گونه سعی نمود روی شکست خود را بپوشاند تا کسی جرات اینکه از وی سئوال کند چرا نتوانستیم به سرنگونی برسیم. البته اگر هم سئوال می شد باز رجوی به کسی پاسخگو نبود.
این دوران با فربیکاری رجوی گذشت و عنوان داشت که حکومت ایران شکست خورده و نیروهای سازمان به پیروزی بزرگی دست پیدا کردند در حالی نیروهای سازمان با خفت و خواری به جای تهران به سمت عراق بازگشتند و این که این حرکت نشان از پیروزی دارد خود جای سئوال داشت.
به همین منوال سالهای زیادی از پس هم می گذشت و هر بار با شروع سال رجوی برای دلداری دادن اعضای خود عنوان می داشت که سال آینده دیگر کار حکومت ایران به پایان خود خواهد رسید و باز هم عدم سرنگونی را باید نیروهای سازمان مستقر در اشرف معرفی می شدند که شما هنوز به آن درجه از فداکاری نرسیده و تمام اذهان شما در اختیار رهبری (رجوی) نیست و باید ما به آن نقطه برسیم که شما بطور کامل در اختیار رجوی قرار بگیریم.
این شعارها بیشتر به فریبکاری شبیه بود چون بعد از آتش بس بین ایران و عراق دیگر عملاٌ صدام حسین هم مایل نبود که اجازه دهد نیروهای سازمان به سمت ایران حمله کنند چون به خوبی می دانست که توان سرنگونی ندارند و از شروع یک جنگ دیگر هراس داشت به همین خاطر سعی می کردند از سازمان در جهت منافع خود استفاده نمایند.
رجوی و زن سومش هر سال با نامهای دیدن دکل کشتی سرنگونی، استارت سرنگونی، دوران سرنگونی، سال سرنگونی و …. و حتی یک بار مریم قجر در مصاحبه با یک روزنامه ایتالیایی عنوان داشت که سال دو هزار سال آزادی مردم ایران است و باید انتظار داشته باشیم که دیگر کار حکومت ایران به پایان خواهد رسید ولی بعد از گذشت سال دو هزار و عدم انتقاد مریم قجر از خود عملاٌ روی گفته های خود خاک پاشیده و حاضر نشد جواب بدهد.
ادامه دارد
هادی شبانی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا