مجاهدین خلق سعی بر آن دارند تا خود را تنها آلترناتیو جمهوری اسلامی معرفی کنند. به زبان ساده یعنی بعد از ساقط کردن جمهوری اسلامی حکومت ایران را به دست گرفته مدیریت جامعه ایران را در همه ابعاد و حوزه ها به دست گیرند. برای اینکه ببینیم مجاهدین توانایی پذیرفتن حاکمیت ایران را دارند یا خیر باید به ایدئولوژی آنها و همچنین سوابق آنها به لحاظ سیاسی نگاه کنیم.
ساقط کردن حکومت در یک کشور و ایجاد یک حاکمیت جدید یعنی تعریف یک نظام سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی منسجم و یکپارچه و البته قدرتمند بر پایه یک ایدئولوژیِ مترقی که اگر این نباشد و قرار باشد همان نظام های حاکم در دنیا کپی برداری شده و پیاده شوند عملا اتفاق جدیدی نیفتاده و نمی توان گروه برانداز و حاکم را یک آلترناتیو دانست. سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که مجاهدین بر پایه چه ایدئولوژی و بر اساس کدام الگوی سیاسی به اداره کشور خواهند پرداخت؟ نحوه انتخاب مسئولین اصلی کشور چگونه خواهد بود؟ مانند معرفی مریم به عنوان رئیس جمهور ایران توسط شورای رهبری و انتخاب درون شورایی بدون دخالت اعضای سازمان؟ آیا انتخابات هم برگزار می کنند؟ آیا سازمان در این پنجاه سال رنگ انتخابات را هم درون مناسبات خود دیده است؟ اگر نگاهی به گذشته سازمان بیندازیم متوجه می شویم برای انتخاب مسئولین در سازمان هیچ وقت از اعضا نظر خواهی هم صورت نگرفته است چه برسد به اینکه بخواهند انتخابات برگزار کنند. مسعود رجوی به عنوان رهبر مجاهدین نشان داده است برای ابتدایی ترین اصل حکومت بر مردم یعنی احترام به رای و نظر آنان احترامی قائل نیست. شرکت سران سازمان در چند انتخابات در سالهای اولیه انقلاب ایران و رای نیاوردن آنها، عملا سازمان را به سمت لجاجت و قتل 12000 نفر از مردم ایران در طی 10 سال برد. این یعنی عدم احترام به رای و نظر مردم.
در صورتیکه مجاهدین حکومت را به دست گیرند نحوه تعامل آنها با کشورهای دیگر دنیا چگونه خواهد بود؟ مثل امروز گربه منشانه؟ مثل امروز می خواهند جلوی همه کشورها و دولت ها دست دراز کنند؟ نوع تعامل امروز آنها با کشورهای دیگر کاملا از موضع ضعف و اطاعت از خواسته های رنگ و وارنگ دشمنان قسم خورده ملت ایران است. آنها کشور را هم می خواهند به همین شکل اداره کنند؟ ممکن است گفته شود آن روز که مجاهدین به حکومت برسند مشی دیگری را دنبال خواهند کرد.اما سوابق آنها این را نشان نمی دهد. آنها هرجا که منافع شان اقتضا کرده است سر خم کرده اند اما ملت ایران چنین حاکمیتی را برنمی تابد.
مسئله دیگری که در یک حاکمیت حائز اهمیت است بحث دفاع در برابر دشمن و امنیت مردم است. مجاهدین در این زمینه هم مانند تمام مقولات دیگر کارنامه روشن و درخشانی ندارند. زمان حمله آمریکایی ها به قرارگاه اشرف را همه به یاد می آورند تا قبل از آن آمریکا دشمن اصلی سازمان بود و از آن روز تبدیل شد به دوستی که همایش های مجاهدین بدون حضور سیاستمداران آمریکایی اصلا برگزار نمی شود. این چرخش 180 درجه ای نشان از چه دارد؟ جز بازی قدرت؟
جنبه دیگری که از این منظر قابل بررسی است بحث قانونگذاری، نظارت بر حسن اجرای قانون و دستگاه حقوقی و قضایی است که قرار است توسط مجاهدین بازتعریف شود. در سازمان مبنای همه تصمیمات و قوانین تنها و تنها نظر شخص رهبری سازمان بوده است و لاغیر. هیچ مبنای دیگری برای قانونگذاری وجود نداشته است. قوانین تحمیل شده به اعضا نیز با نظارت فرد به فرد و لحظه به لحظه ضمانت اجرایی پیدا کرده اند در حالی که کاملا مشخص است هرچه اجرای قانون نیاز به نظارت بیشتری داشته باشد یا به عبارت دیگر هرچه اعضای یک سازمان یا مردم یک کشور نیاز به سخت گیری بیشتری برای اجرای قانون داشته باشند نشان از ناتوانی آن سازمان یا حکومت جهت همراه کردن مردم یا اعضا با خود است. مشی مجاهدین در وضع قانون، نظارت بر اجرا و محاکمه و تنبیه مجرمان و قانون گریزان(شکنجه و حذف فیزیکی) در یک کشور قابل پیاده سازی نیست و اگر آنها توانایی تعریف یک سیستم قانونگذاری، نظارتی و قضایی را داشتند حتما در سازمان خود این کار را می کردند و از فرقه ها پیروی نمی کردند.
به دلایلی می توان گفت مجاهدین توانایی اداره یک کشور و مطرح شدن به عنوان آلترناتیو را ندارند:
1- عدم پایبندی یا به عبارتی نداشتن یک مبنای فکری و ایدئولوژی دقیق و مشخص
2- قدرت طلبی بی حد و حصر سران و رهبران مجاهدین
3- عدم ثبات سیاسی و بادی به هرجهت بودن آنها
4- تبدیل کردن سازمان به مهره و ابزار دست کشور های دیگر
سوالاتی که مطرح شد به همراه هزاران سوال دیگری که می توان از مجاهدین پرسید ابهامات ذهنی بسیاری از افرادی است که سازمان را می شناسند یا روزگاری در آن بوده اند و یا هنوز هم هستند.