روز اولی که سازمان مجاهدین توسط گروهی کوچک که جوانانی انقلابی و پر شور بودند تاسیس شد، هدف را مبارزه ضد امپریالیستی که شاخص آن امریکا بود عنوان نمودند و شاه را یک مهره امریکایی میدانستند و با این خط و مشی مبارزه خود را آغازنمودند!
آنها معتقد بودند که شاه دست نشانده امریکاست و بدلیل داشتن افکار غربی به مهره ای برای امپریالیست تبدیل شده است و بایستی با سرنگونی رژیم شاه، از چپاول سرمایه های ملی جلوگیری کرد و به فکر قشر زحمتکش مانند دهقانان و کارگران جامعه بود. آنها حتی تا اینجا پیش رفتند که مستشاران امریکایی که آنزمان در ایران بسر میبردند را توسط تیم های عملیاتی خود ترور کردند و با این کار میخواستند فضای ایران را برای آنها ناامن کنند و آنان را مجبور به ترک کشور نمایند!
بعد از انقلاب ضد سلطنتی توسط مردم ایران، سازمان مجاهدین همواره از قشر کارگر و پایین جامعه در شعارهای خود استفاده میکرد و مسبب تمام عقب رفت کشور و تاراج اموال ملی را شاه که مهره امریکایی ها بود میدانست. آنها همیشه در تشکیلات خود و در نشستهای درونی شان، مبارزه ضدامپریالیستی را تبلیغ میکردند و در بحث های تئوریک درون تشکیلاتی خودشان، از داشتن مرزبندی جدی با غرب و خصوصا امریکا سخن میگفتند! حتی در سالهای آخر حکومت صدام، مسعود رجوی رسما در نشستهای درونی میگفت که اگر امریکایی ها بخواهند به صاحب خانه ما چپ نگاه کنند با ما طرف هستند و به کمک نیروهای ارتش صدام میرویم و در خاک عراق با امریکایی ها میجنگیم!
زمان که گذشت کاملا مشخصا شد که آقای رجوی سنتی و صنعتی را با هم استفاده کرده بود و هذیان میگفت! کما اینکه در روزهای اول جنگ دوم امریکا با صدام بود که وقتی مشخص شد که بوش پسر گویا قصد کوتاه آمدن ندارد و برای سرنگونی صدام وارد کار شده است، رجوی به نمایندگان خود در امریکا گفت که به امریکایی ها بگویید که ما هیچ جنگی با شما نداریم و حتی مختصات تمامی قرارگاه های خودشان در خاک عراق را به نیروهای ارتش امریکا گزارش دادند! هرچند ائتلاف به رهبری امریکا توجهی به این موضوع نکرده و بارها قرارگاه های سازمان را مورد حملات هوایی قرار دادند که متاسفانه باعث کشته و مجروح شدن تعدادی از نیروها هم شده بود، اما به یکباره موضع سازمان عوض شد! یعنی وقتی که دیگر مطمئن شدند که صدام سرنگون شدنی ست و راهی برای فرار ندارد، به متحد امریکا تبدیل شدند و عنوان کردند که از ابتدا هم صدام را قبول نداشتند و او را دیکتاتور عراق میدانستند!
اکنون هدف از نوشتن این مقدمه این بود که به ماهیت تسلیم پذیری رجوی اشاره ای کرده باشم. رد پای این تسلیم پذیر بودن رجوی را میتوان در تمامی سرفصل های جدی سازمان که شخص او بایستی تصمیم میگرفت، مشاهده کرد. چه از زمانی که در زندان بود و تمامی گروه مرکزیت سازمان حکم اعدام گرفتند و تنها کسی که توانست این حکم را از اعدام به ابد تبدیل کند،رجوی بود! بعد هم در توجیه این موضوع گفتند که برادر مسعود یعنی دکتر صالح رجوی که در ژنو سفیر یا سمتی دیگر داشته بوده با نامه نگاری به شاه از وی خواسته که حکم اعدام برادرش را به ابد تخفیف بدهد. درصورتیکه هرکسی میدانست که یک حرف مفت و بی اساس بیشتر نبوده است!
اما این روزها که مجاهدین برای بقای خود از هر زمان دیگری بیشتر به حمایت ابرقدرت احتیاج دارند، چادر خود را وسط زمین امپریالیست به پا کرده اند و بصورت شبانه روزی در خدمت آنها هستند. آنها فکر میکنند که میتوانند گذشته سیاه و خیانت بار خود را پاک کنند و تاریخ را آنطور که خودشان دوست دارند، بنویسند! خوش خدمتیشان برای امریکا و هم دست شدن با دشمن ترین دشمنان مردم ایران باعث شده است که از هر زمان دیگری در چشم مردم ایران منفورتر شوند و کوچکترین پایگاهی در بین حتی خانواده نیروهای خودشان هم نداشته باشند.آنها که به هیچ کدام از اصول اولیه خودشان و هیچ کدام از آرمانهای خودشان پایبند نمانده اند، فکر میکنند که میتوانند با تحلیل مشخص در شرایط مشخص کارشان را پیش ببرند و در آینده سیاسی کشور نقشی را داشته باشند! درصورتیکه حافظه سیاسی مردم ایران از هر زمان دیگر بهتر وقوی تر کار میکند و خیانت آنها را چه درزمان حکومت صدام و همدست و هم پیمان شدنشان با نیروهای عراقی علیه جوانان ایرانی، چه صدها ترور مردم کوچه و خیابان و چه امروز که برای هر چه بیشتر تحریم کردن مردم ایران، دست به هر کاری میزنند!
اما خطاب به دار و دسته رجوی باید گفت که شما هرگز در بین مردم نه تنها جایگاهی ندارید که منفورترین هم هستید! حتی کسانیکه بشدت تحت فشار اقتصادی در داخل کشور هستند،هرگز حاضر نیستند که دار و دسته شما بر روی کار بیایند چرا که ماهیت شما را بخوبی میشناسند و خیانتهای شما را طی چهل سال گذشته فراموش نکرده و نخواهند کرد!
الف – عباسی