- من فرید هستم، 45 ساله، 10 سال از بهترین سال های عمرم را درعراق و در فرقه مسعود رجوی تلف کردم!
- من شیوا هستم، 37 ساله، مجرد، با مادرم زندگی میکنم، تحصیلاتم را تا دیپلم ادامه دادم، شعر مینویسم، نقاشی میکنم و از اینجور کارها، اما کاری که منبع درآمد مشخص و ثابتی داشته باشد، ندارم. البته خودم دنبال کار نرفتم. با مستمری که بعد از پدرم به ما پرداخت میشود، دو نفری با مادرم زندگی میکنیم.
- من محسن هستم 16 سال سن دارم. خودم محصلم و پدرم هم مغازه دارد و مادرم خانهدار است. خداروشکر زندگی بدی نداریم. پدر و مادرم تا راهنمایی بیشتر درس نخواندهاند ولی برای من و خواهر و برادرهایم خیلی زحمت میکشند.
- من حمید هستم، 19 سال سن دارم و مغازه دارم.
- علی هستم، ۱۶ سالمه و شغلم آهنگسازی است. با خانواده زندگی میکنم و تا پایه هفتم درس خوانده و مجرد هستم.
- علی هستم، 18 سال سن دارم و در کلاس 12 درس میخوانم.
همه ما از طریق فضاهای مجازی با این فرقه آشنا شدیم، همه ما هیچ آشنائی قبلی با مجاهدین نداشتیم، هرگز نمی دانستیم که راهی را که شروع کردیم به کجا ختم خواهد شد؟
شیوه آشنائی همه ما در ابتدا تقریبا مشابه و بدین گونه بود: - چند وقت پیش، در حدود یکسال پیش، یک شخصی به نام «آزاده» تو اینستاگرام به من پیام داد و فقط صحبتهای دوستانه میکردیم در نهایت کار به جایی رسید که از من درخواستهایی را مطرح کرد. مثل شعارنویسی، حضور در اغتشاشات، فیلمبرداری از اغتشاشات، خبر آوردن از شلوغیها و مسائلی مشابه به این. از من میخواست که دوستانم را هم برای اینکار دعوت به همکاری کنم، تیم تشکیل بدهم و از این قبیل کارها بکنم. ابتدا خودش را یک فرد عادی معرفی کرده بود تا اینکه بالاخره گفت من از اعضای مجاهدین خلق ایران هستم و در خارج از ایران زندگی میکنم. من این گروه را میشناختم، اسمشان را شنیده بودم، ولی چیز زیادی راجع به آنها نمیدانستم…
- خودم با این گروه در تلگرام ارتباط پیدا کردم. بعد از این که من با اعضای این گروه ارتباط گرفتم، شروع کردند به درخواست کارهای مختلف؛ کارهایی نظیر تبلیغ برای آنها، شعارنویسی و … من با ادمین کانال پیک شادی مرتبط شدم. شخصی به نام ماهان بود که نمیدانم این شخص مرد بود یا زن؟!..
- آشنایی من از طریق یک دوست با سازمان منافقین صورت گرفت. من اصلاً اینها را نمیشناختم و چیزی راجع بهشان نمیدانستم. آن دوست من آن موقع خیلی اصرار میکرد که بیا برایشان کار کنیم! منظور از کار هم این بود که در شورش و اغتشاشات و اینها شرکت کنیم، شعارنویسی کنیم، میگفت بیا ماشین آتش بزنیم، خصوصاً ماشینهای پلیس! بعد میگفت بیا پایگاههای بسیج را آتش بزنیم و کلاً از این پیشنهادات میداد…
- من اصلاً نمیدانستم منافقین چه کسانی هستند. هیچ آشناییای نداشتم. اما یک دوستی به نام مجید داشتم که از چندسال پیش با هم دوست بودیم. یک روز که به مغازه مجید رفته بودم تا فیلم بگیرم، با هم کمی صحبت کردیم و مجید گفت یک گروهی هست که باید برایشان چند تا کار انجام بدهی! پرسیدم چه کاری؟ جریان چیه؟…
- بعد از آن، امین را به بشارت معرفی کردم، یک گروهی تلگرامی درست کردم و من و امین و بشارت عضو آن شدیم…
- حدود 10 ماه پیش برای اولین بار وارد شبکه اجتماعی توئیتر شدم. اول کارهای توئیتری من جوری بود که با مضمون شعر بود، شعرهای خودم را میگذاشتم، یا شعرهایی را که خوشم میآمد را ریتوئیت می کردم همانجا مجاهدین یا همان منافقین به سراغم آمدند. اول که نمیتوانستم تشخیص دهم اینها چه کسانی هستند اول یک نفر برایم کامنتی گذاشت و در آن از توئیتهایم تشکر کرد، من هم تحت تأثیر همان فضا در جواب گفتم که کاش میتوانستم کار بیشتری انجام دهم! بعد همان فرد به دایرکت آمد و خودش را سیما معرفی کرد….
- مدتی بعد در فضای توئیتر با فردی به نام سهراب آشنا شدم، بعداً فهمیدم او هم از اعضای منافقین است. ابتدای آشنایی با حرفهای معمولی شروع کرد و سعی کرد اعتماد من را جلب کند. بعد از اینکه خودش را از اعضای مجاهدین معرفی کرد، گفت تو بی طرف باش! بیطرف قضاوت کن! الان 37 سال سن داری و در این مدت از طریق تبلیغات نظام ما را شناختهای و حالا بیا صحبتهای خود ما را هم بشنو! من هم فکر کردم که منطقی میگوید. به من میگفت تو الان برای جامعهات مفید شدهای! من هم حس میکردم که در حال کمک به کشورم هستم…
- ارتباط ما به تلگرام رفت و چندین ماه طول کشید. در این چند ماه سازمان را برای من توضیح میداد و فقط حرفش این بود که در تمام این مدت به ما ظلم شده است و در مورد ما دروغ گفتهاند! بین حرفهایش هم حرفهای قشنگی بود، شعارهایی بود که آدم را جذب میکرد، شعارهایی مثل عشق به وطن، فدا شدن برای ایران، ایثار کردن و اینجور حرفها را می زد. من هم که دیگر سراغ هیچ منبع دیگری برای تحقیق نمیرفتم، کم کم به حرفهایش اعتماد کردم کارش را خیلی خوب بلد بود و در طول این دو سه ماه من را متقاعد کرد که به آنها ظلم شده است…
این تجارب تلخ امروز از زبان کسانی شنیده می شود که مریم قجر عضدانلو(مریم رجوی)، آنها را کانون های شورشی! خود می نامد و به آنها افتخار می کند! عجب کانون های شورشی آگاه وموثری!
با کمی دقت و تامل، به وضوح وبخوبی شیوه های اولیه فریب در مورد همه ما، توسط فرقه رجوی آشکار می شود. فقط شکل های فریب عوض شده است.
بیست و اندی سال قبل، من از طریق رادیو مجاهد و با حرفهای فریبنده، در دام این فرقه افتادم و از مسیر عادی زندگی خارج شده و به بیراهه ای هدایت شدم که دهها سال از بهترین سال های عمرم در آن فرقه جهنمی تلف شد.
امروزهم با شیوه های متفاوت، همان کارها انجام شده و فرقه ها در حال عضوگیری هستند. امروزی شدن راهکارهای فریب، فقط موضوع را کمی پیچیده تر کرده و دقت بیشتری را می طلبد.
تلگرام، اینستاگرام و… کانال های فریب امروزی شده است. همه بچه هائی که قسمتی از مصاحبه هایشان با خبرگزاری های رسمی در بالا منعکس شد، در اثر ناآگاهی و بی اطلاعی از تاریخچه سازمان و اینکه در پروسه چگونه از یک سازمان انقلابی به یک” فرقه” دگردیسی شده است، در دام فرقه افتادند، هیچ کدام هم نفعی از این سازمان نبردند، وعده های کمک مالی هم حتی در هیچ موردی محقق نشده است، مثلا در جواب درخواست پول و بحث مالی، یکی از همین دوستان، سرپل سازمان جواب داده است: - یکی از مسائلی که مجید برایم توضیح داد و باعث شد تا من برای همکاری ترغیب شوم، این بود که گفت در آینده که مریم رجوی رئیس جمهور شد، به من و تو بابت این کارهایمان پست و مقام میدهند! البته وعده پول هم داده بودند که بعداً کلاً زیرش زدند. مجید گفته بود پول می دهند، اما بعد وقتی از مونا (سرپل فرقه)، در مورد پول پرسیدم، گفت این هدف و آرمان شماست و برید کار کنید و پول در بیاورید و برای ما خرج کنید. برای اینکار باید از جیبتان خرج کنید تا مؤفق بشوید!!!
فرقه ها، همیشه با وعده های پوچ و توخالی به میدان می آیند، هرگز هم بهائی بابت، بازی با جان افراد به آنها نمی دهند، من که از جانم گذشته وسالها در کشور مفلوک عراق، جوانی ام را به پای این فرقه ریختم، موقع خروج لباس های تنم را هم در آوردند و پشت سرم هم هزاران فحش و ناسزا، نثارم کردند که لایق خودشان بود، این نفرات جوان و ناآگاه که میزان آگاهی شان نسبت به فرفه صفر است و دو سه تا عکس چسباندند که نمی دانند عکس کیست، که جای خود دارد!
فضای مجازی و به خصوص شبکههای اجتماعی امروز مهمترین بستر عملیات اعضای سالخورده فرقه محسوب میشوند. آنها با استفاده از استعداد نیرویی دو تا سه هزار نفره خود در آلبانی از مهمترین امکان موجود خود برای فریب و تأثیرگذاری بر جامعه ایران استفاده میکنند و به شکل شبانه روزی در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی برای فریب، به کارگیری و تحریک مخاطبین شبکههای اجتماعی بهره میبرند. آنها مطابق با دستورالعملهای تشکیلاتی به طعمهگذاری برای جذب مخاطبین غالباً جوان این محیط میپردازند.
عناصر فعال فرقه رجوی در شبکههای اجتماعی به روشهای متنوع تلاش میکنند تا مطالبی با محتوای القای بیعدالتی، فقر، اختلاس و دزدی مسئولین و برخی خواص، تبعیض اجتماعی، تبعیض جنسیتی و … را در معرض دید مخاطبین شبکههای اجتماعی قرار دهند.
تب شهرت و دیده شدن آسیب فزاینده فضای مجازی و شبکههای اجتماعی است که عموماً توسط افراد سودجو مورد سوء استفاده قرار میگیرد. هزاران صفحه ساختگی و فیک و مستعار فرقه رجوی در شبکه های اجتماعی کمک میکنند تا به یکباره تعداد بازدید یا مخاطبین یک سوژه را بالا برده و همین مسئله باعث ایجاد انگیزه برای همکاری با سرپل فرقه میشود.
در مجموع میتوان اینگونه جمعبندی کرد که عملکرد اعضای فریب خورده فرقه رجوی در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی تماماً توأم با فریب مخاطب و طراحی برای سوء استفاده از وی میباشد. عوامل و سرپلهای سازمان در آلبانی به کاربران شبکههای اجتماعی در ایران به چشم طعمه هایی نگاه میکنند که باید از کمترین فرصت ها برای فریب آنان استفاده کنند. افراد و سوژه های فرقه در شبکه های اجتماعی به دلیل آگاهی کم، عدم شناخت و آموزش در مورد تهدیدات شبکه های اجتماعی به دام سرپلهای مجاهدین افتاده و ناخواسته مرتکب اقدامی میشوند که بر خلاف امنیت ملی کشورشان است؛ اتفاقی که در برخی موارد خسارات جبران ناپذیری برای فرد و حتی جامعه در پی دارد. عمر تلف شده کمترین بهایئ است که فرد طعمه شده، باید بپردازد…
فرید
دکمه بازگشت به بالا