تفتیش عقاید؛ یعنی اجبار اعضای به بیان تناقضات ذهنی در تمامی زمینه های مورد تصور از جمله جنسی و بهره کشی از جسم و جان اعضاء، دو اهرم اصلی استثمار در درون تشکیلات مجاهدین محسوب میشود… پاکسازی هویتی، جداسازی مردان از زنان، بیگاری کشیدن از اعضاء بدون پرداخت هر گونه وجهی، ممنوع الملاقات بودن آنها بویژه برای دیدن اعضای خانواده هایشان، ممنوع السفر بودن و مهمتر از همه ممانعت از تولید نسل و همسر گزینی، از بدترین موارد استثمار در درون تشکیلات مجاهدین است که تاکنون در تاریخ معاصر دیده شده است.
ماه رمضان امسال نیز همانند سالهای قبل دستاویزی برای مجاهدین شد تا بار دیگر تلاش کنند ایدئولوژی التقاطی این گروه خشونت طلب و مرگ آفرین را برای مخاطبان شان قالب کنند. مصاحبه ی فریبکارانه با آقای عباس داوری تحت عنوان «مجاهد غبار از رخ دین زدود» که در هیجدم اردیبهشت ۹۸ از سیمای این گروه پخش و متن نوشتاری آن نیز در سایت رسمی این گروه گذاشته شد، از جمله این اقدامات است.
موضوع بحث آقای داوری، ایدئولوژی مجاهدین است. ایدئولوژی که با ماهیت فرقه یی، تروریسی و خشونت طلبی اش تاکنون صدمات و خسارات جبران ناپذیری در ابعاد کلان ملی بر مردم و کشورمان وارد کرده است. گفتی است اعضای خود سازمان اولین قربانیان این فرقه محسوب میشوند.
قبل از اینکه به مباحث آقای داوری بپردازم، نیاز است کمی از سوابق تشکیلاتی ایشان نوشته شود. تا مخاطبان این رسانه بدانند که پشت این چهره آرام چه هیولای جانی، خائن و وطن فروشی خفته است.
عباس داوری با نام مستعار رحمان، در سال ۱۳۲۲ در تبریز متولد و از ۱۲ سالگی به کارگری در همان شهر مشغول شد. در سال ۱۳۴۶ او ضمن تماسهایی که با بعضی از اعضای سازمان داشت با مواضع سازمان تروریستی مجاهدین آشنا شد و به شدت به آن گرایش یافت. در سال ۴۷ به عضویت سازمان درآمد. او یکی از بیسواد ترین آدم های تشکیلات مجاهدین است ولی سرسپردگی وی به رجوی باعث شد خیلی سریع در تشکیلات مجاهدین رشد کند.
در طول جنگ تحمیلی و درجریان مذاکرات خائنانه گروه تروریستی مجاهدین با سران حزب بعث، داوری وظیفه تبادل اطلاعات و دریافت وجه نقد را بر عهده داشت. بعد از سقوط صدام حسین نیز ایشان همین مسئولیت را با فرماندهان ارشد آمریکائی که در قرارگاه اشرف مستقر بودند به همراه مهدی برائی (احمد واقف) بعهده داشت و به سوالات اطلاعاتی آنان درخصوص ایران پاسخ میداد.
وی در حال حاضر مسئولیت کمیسیون کار شورای پوشالی فرقه رجوی را به عهده دارد و یکی از سران شکنجه و ارعاب در فرقه رجوی است. عباس داوری نیروهای جداشده از فرقه را پس از شکنجه و فشار، بنا به دستور سازمان، به سرویسهای مخوف اطلاعاتی عراق تحویل میداده است. اکثر سرکوبها در سازمان توسط وی اعمال میشود. داوری از مسئولان و برگزارکنندگان نشستهای سیاسی و جلسات غسل هفتگی در بین اعضای سازمان بوده و در این نشستها با نیرنگ و فریب، نیروهای فرقه را شستوشوی مغزی میداده و با فشار و زور، در جمع وادار به اقرار پنهانیترین و خصوصیترین نکات درونی و عقاید شخصیشان میکردند. عباس داوری نخستین مسئول رابطه فرقه با سرویسهای اطلاعاتی عراق (مخابرات و…) است و هماهنگی و تحویل نیروها و اعضای جداشده از فرقه را به زندان مخوف ابوغریب به عهده داشته است.
در مقدمه این مصاحبه، مجری ایدئولوژی مجاهدین را اسلام و رهبران آنرا مسلمان فرض کرده و اولین سوال خود را بدین شکل مطرح می کند:
«موضوع اول این است که بدون تردید بنیانگذاران سازمان، افراد انقلابی بودند. تا آنجا که تاریخ معاصر نشان میدهد، در آن برههٔ زمانی، انقلابیون کشورهای مختلف، ایدئولوژی مارکسیسم را برای خود انتخاب کرده بودند. در آن سالها همه جا شکوفایی انقلابهای مارکسیستی بود، روشنفکران و حتی مردم عادی نیز به انقلابها و انقلابیون سمپاتی داشتند، حال سؤال ما این است که چرا و چگونه بنیانگذاران سازمان، ایدئولوژی اسلام را انتخاب کردند؟»
عباس داوری پاسخ میدهد: «… در این تردیدی نیست که پس از انقلاب شوروی در ۱۹۱۷، بهویژه پس از پیروزی انقلاب کشور بزرگ چین بعد از جنگ جهانی دوم که با ایدئولوژی مارکسیستی انجام شد، چند انقلاب در کشورهای مختلف یکی پس از دیگری با اندیشه مارکسیسم به پیروزی رسیدند…
اما بنیانگذاران سازمان، در اسلام یک جوهر و یک پویایی بسیار شکوهمند و بنبست شکنانهای یافتهبودند که مارکسیسم فاقد آن جوهر بود.»؟؟!!…
باید در پاسخ این «نابغه» عصر حجری و البته بیسواد مجاهدین گفت: این یک تناقض آشکار و یک دروغ بزرگ است که مجاهدین بجای مارکسیسم سراغ اسلام رفتند. اگر چه مجاهدین، در ظاهر ایدئولوژی اسلامی را به عنوان مکتب سازمانی پذیرفت، اما علمی دانستن متون مارکسیستی و بهره گیری وسیع از این منابع بر ایدئولوژی مجاهدین تأثیر گذاشت. سوال این است اصلا چرا مجاهدین به سراغ کتابهای مارکسیستی رفتند؟ مگر قرآن و نهج البلاغ و منابع دیگری از اسلام در دسترس نبود که آنان اینچنین سر در کتابهای مارکسیستی کرده و سالها به مطالعه آنها پرداختند.
به اقرار برخی از اعضای مرکزیت سازمان در زمان شاه، پایگاههای مجاهدین پر از کتب مارکسیستی مانند؛ آثار فلسفی مائو، ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی استالین و… بود که هرگز با ایدئولوژی اسلامی سازگاری نداشت. حقیقتا رهبران مجاهدین دنبال چی بودند؟
اگر ایدئولوژی مجاهدین خالص اسلامی بود، هرگز انشعاب مارکسیتی در آن صورت نمی گرفت. بلکه می توانست این انشعاب به دیدگاه و قرائت دیگری از اسلام منجر شود. این همان دم خروس التقاطی بودن ایدئولوژی مجاهدین است که رهبران این گروه سعی دارند آنرا به خاطر افتضاحات چندین دهه گذشته شان بپوشانند.
سازمان در روند تکاملی خود با بِیس و پایه ایدئولوژی التقاطی، به یک فرقه تمام عیار سیاسی – مذهبی نیز تبدیل و با درهم نوردیدن مرزهای اخلاقی (طلاق های اجباری، تجاوز جنسی به زنان دربند تشکیلات، درآوردن رحم زنان و…)، عواطف و احساسات اعضای این سازمان را نیز در ابعاد وسیعی تخریب و مورد سواستفاده قرار داد.
بدین ترتیب باید گفت: مجاهدین مرتجعینِ چپ نمایی هستند که ایدئولوژی آنان را تنها می توان با ایدئولوژی داعش و یا طالبان مقایسه کرد.
مجری در جای دیگری سوال میکند: شما قبلاً صحبت از پایههای اصلی ایدئوژی مجاهدین در پهنههای مختلف کردید، سؤالم اینه که در پهنهٔ اجتماعی، آن پایهٔ اصلی که سازمان را از دیگر جریانهای تحت نام اسلام جدا میکند، کدومه؟
عباس داوری پاسخ میدهد:… بنیانگذار کبیر سازمان محمد آقا، از بررسی آیات قرآنی و مطالب نهجالبلاغه به نتیجهٔ واقعی و بسیار تعیینکننده در مورد مسائل و مشکلات اجتماعی رسید و گفت «مرز بندی بین استثمار کننده و استثمار شونده است و نه بین با خدا و بیخدا بودن»…؟؟!!
باید به آقای داوری گفت: تشکیلات مجاهدین چنین ادعایی را مطرح کرده است، مظهر یک مناسبات برده داری نوین و غیر انسانی است که فراتر از جسم و جان اعضا، ذهن آنان را نیز در بدترین شکل ممکن استثمار و هدف قرار داده است. بنحویکه روانشناسان بنام و غربی نیز آنان را در گروه فرقه های سیاسی – مذهبی دسته بندی کرده اند.
آقای استیون حسن نویسنده مشهور آمریکایی و مشاور بهداشت روان و فوق لیسانس مشاوره روان شناسی از دانشگاه کمبریج در کتاب اخیر خود بنام «آزادی ذهن» از فرقه رجوی نیز یاد کرده و یادآور شده که تمامی فرقهها منتقدان خود را بشدت سرکوب میکنند و بخشی از فحاشیهای فرقه رجوی علیه الیزابت روبین، روزنامهنگار آمریکایی را منتشر کرده تا از این طریق اثبات نماید که هرکس علیه فرقهای سخن بگوید، تمام پیروان فرقه وظیفه دارند او را مورد تهاجم سیستماتیک قرار دهند.
تفتیش عقاید؛ یعنی اجبار اعضای به بیان تناقضات ذهنی در تمامی زمینه های مورد تصور از جمله جنسی و بهره کشی از جسم و جان اعضاء، دو اهرم اصلی استثمار در درون تشکیلات مجاهدین محسوب میشود.
بی خوابی دادن به اعضا اعم از زن و مرد با کارهای سنگین و طاقت فرسا و در زیر گرمای ۵۰ درجه بیابانهای عراق که در خوش بینانه ترین شکلش تنها ۴ الی ۵ ساعت خواب برای آنان متصور بود، از مرسوم ترین فشارهای تشکیلات بر اعضای نگون بخت این فرقه منحصربفرد است.
پاکسازی هویتی، جداسازی مردان از زنان، بیگاری کشیدن از اعضاء بدون پرداخت هر گونه وجهی، ممنوع الملاقات بودن آنها بویژه برای دیدن اعضای خانواده هایشان، ممنوع السفر بودن و مهمتر از همه ممانعت از تولید نسل و همسر گزینی، از بدترین موارد استثمار در درون تشکیلات مجاهدین است که تاکنون در تاریخ معاصر دیده شده است.
سران مجاهدین با ولایت فقیه مخاللفند، ولی خود را ولی تمام و تمام اعضای سازمان می دانند که بر جان و مال و زنده و مرده آنان صاحب الاختیارند. این همان تناقض و شکاف عظیم در ایدئولوژی مجاهدین است که هرگز به هم نخواهد آمد.
تاریخ نشان داده است که ایدئولوژی های التقاطی مصائب و مشکلات زیادی را در جوامع مختلف بر مردم آن کشورها وارد کرده اند.
در اینجا مطلبم را با کمک گرفتن از کتاب «خداوند اشرف از ظهور تا سقوط» (چاپ دوم – فصل سیزدهم – صفحه ۵۷۹) به پایان می رسانم و به دو نمونه بارز از ایدئولوژی های التقاطی یعنی حکومت پول پوت در سالهای ۱۹۹۸ – ۱۹۲۵ در کشور کامبوج و معمر قذافی رهبر معدوم لیبی که از ۱۹۶۹ میلادی سال ۲۰۱۱، بر لیبی حکومت میکرد و یکی از طولانیترین دورههای زمامداری در طولِ تاریخ بود، اشاره کوتاهی می کنم تا آقای عباس داوری بیشتر با مقوله ایدئولوژی های التقاطی آشنایی پیدا کنند.
… پل پوت (۱۹۹۸ – ۱۹۲۵) یک سیاستمدار کامبوجی بود که جنبش خمر سرخ به رهبری او از ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۹ بر کامبوج حکم راند. پول پوت که یک مائوئیست بود در سال ۱۹۷۵ با یک کودتا بر علیه سینگهام پادشاه این کشور قدرت را به دست گرفت و در مدت ۴ سال حکومت خمرهای سرخ، دو میلیون نفر از جمعیت هشت میلیون نفری کامبوج را در کشتزارهای مرگ در گودالهایی که در زمین حفر کرده بودند , به رگبار بسته و سپس همانجا به خاک میسپاردند. دامنه جنایات خمرها به حدی بود که گزارشها، نسلکشی در این کشور را تأیید کردند.
پل پوت با ایدههای رایج بودائیسم و در آمیختن آنها با کمونیسم یک جریان غیر معمول را بنیان گذاشت که بعدها نیز در جریان کشتارها ضعف فلسفی و عقلانی این جریان بیش از پیش پدیدار گشت.
پل پوت خودش را برادر شماره یک می خواند و در این زمان بود که نام خود را « پل پوت » گذاشت. کاری که رجوی نیز آنرا کرد و او را در تشکیلات با لقب «برادر» خطاب می کردند.
تحت حکومت پول پوت خانههای مردم آتش زده شد. اموال آنها به غارت رفت و صدهاهزارنفر بدون آنکه گناهی کرده باشند، کشته شدند. میلیونها کامبوجی از ترس خمر سرخ به برنجزارها، جنگلها و کوه و دشت پناه بردند که صدهاهزارنفر از گرسنگی و بیماری کشته شدند.
دیری نپایید که سپاهیان خمر سرخ به امید ساختن یک آرمانشهر کامل منطبق بر ایدئولوژی التقاطی آنان، مردم را از شهرها راندند. چون اعتقاد داشتند که پاکی و صداقت را تنها میتوان در دهات و مزارع کشاورزی تعمیم داد، نه درشهرهای به گناه آلوده.
]رجوی هم آرمانشهر خود در قرارگاه اشرف و طی چندین سال حضور در آن پیاده کرد. خانواده ها را تحت نام انقلاب ایدئولوژیک و به اجبار از هم جدا کرد. فرزندان آنها را از والدینشان گرفت و به خارج از عراق فرستاد و مردان و زنان را مجبور کرد که روزانه چندین ساعت کار طاقت فرسا را در زیر آفتاب سوزان عراق انجام دهند و نهایتا نیز رجوی در جنون قدرت، تعداد زیادی از آنها را در عملیاتی تحت نام فروغ جاویدان در سوم مرداد سال ۱۳۶۷ به کشتن داد…
رجوی با تلفیق مارکسیسم و اسلام، دین جدیدی را بوجود آورد که نه اسلام بود و نه مارکسیسم و انقلاب ایدئولوژیک با هفت بندش خمیر مایه آن بود. رجوی همه اعضای فرقه را مجبور کرد که از قوانین سخت آن پیروی کنند… راه اندازی زندان و شکنجه و کشتن افرادی که سالهای سال در خدمت رجوی بودند محصول ایدئولوژی التقاطی این فرقه بود. بنحویکه جنایات و فشارهای این گروه بر روی اعضاء سازمان طی سالهای ۲۰۰۵ و ۲۰۱۳ توسط حقوق بشر ملل متحد محکوم گردید[.
گروه پول پوت همچنین تمام گروههای اقلیتی و مذهبی را به همین ترتیب کشتند و یا مجبور به یادگیری زبان و رسمهای خودشان کردند. مدرسهها و تحصیل را ممنوع کردند و مالکیت همه چیز اشتراکی شد. کودکان را با تلقینات کمونیستی بزرگ میکردند و حتی فراهم کردن غذا و اعمال خصوصی افراد نیز اشتراکی گشته بود , تحصیل کردگان و صاحب مشاغل را نیز به جرم داشتن همکاری با دولت قبلی کشتند. حکومت هیچ گونه انتقادی را قبول نمیکرد و به طور واضح حکومت پل پوت یک جنون عمیق در قرن بیستم بود.
و بالاخره حکومت سیاه پل پوت در سال ۱۹۷۹ با حمله ارتش ویتنام سرنگون شد. خود وی نیز در سال ۱۹۹۸ درگذشت.
رجوی هم معتقد بود که باید انقلاب ایدئولوژیک را در سرتاسر ایران پیاده کرد او امیدوار بود وقتی رژیم کنونی را سرنگون کرد این آرزو را محقق کند.
]مهدی ابریشمچی از مریدان و از نزدیکان شخص مسعود رجوی در یکی از نشست های عمومی میگفت« باید در فردای آزادی ایران بنیاد خانواده را ویران کرد و هیچ زنی حق ندارد به عقد مردی دربیاید تا ریشه استثماری که مردان با ازدواج با زنان در حق آنان روا میدارند را از بین برود. » وقتی مهدی ابریشمچی این حرفها را در جمع اعضای فرقه و در سالن اجتماعات قرارگاه اشرف می زد اعضای فرقه با کف زدن های ممتد حرفهای او را تائید میکردند.
رجوی معتقد بود باید مردان و زنان جدا از هم بوده و در محل های جدا کار و زندگی کنند. او قلعه اشرف را نمونه ای از جامعه ایده آل خود می پنداشت. [
نمونه دیگر از کسانی که با ایدئولوژی التقاطی بر مردم حکومت کرد و دمار از روزگار مردمش در آورد دیکتاتور لیبی بود که به هنگام هلاکتش در میان ملتهای عرب هیچ کس دلش به حال وی نسوخت…
قذافی بر پایه فلسفه سیاسی و ملیگرایانهای که در کتاب سبز تشریح کرده بود، در سال ۱۹۷۷ میلادی نام جمهوری عربی لیبی را به «جماهیریه عربی سوسیالیستی خلق عظیم لیبی» تغییر داد. وی در سال ۱۹۷۹ میلادی لقب نخستوزیر را کنار گذاشت و از آن پس «برادر، رهبر» و یا «راهنمای انقلاب سوسیالیستی لیبی» نامیده شد. (همان القابی که شخص رجوی هم برای خودش استفاده می کرد.
معمر قذافی کتاب سبز (به عربی: الکتاب الأخضر) خود را در سال ۱۹۷۵ میلادی نگاشت. قذافی در این کتاب دیدگاههای خود را پیرامون سیستمهای حکومتداری و همچنین نظرات خود حول تجربههای بشری مانند سوسیالیسم، دموکراسی و آزادی بیان نموده است. این کتاب نزد قذافی به مانند یک کتاب مقدس، ارزشمند بود. (مانند انقلاب ایدئولوژیک نزد رجوی).
کتاب سبز قذافی که التقاطی از سوسیالیسم و اسلام و با نفی همه ایدئولوژیهای پیشین بود، جامعه لیبی را به یک سردرگمی و آنارشیسم هدایت کرد. آنچه از ایدئولوژی قذافی در کتاب بیمحتوای سبز و سخنرانیهای طولانی و تکراری او فهمیده میشود، نزدیکی این ایدئولوژی به آنارشیسم است که در عصر کنونی دیگر جایی برای شعارها و چهرههای کاریزماتیک و ایدئولوژیهای حاکم باقی نمی گذارد.
ناگفته نماند که فساد جنسی در دستگاه معمر قذافی نیز همچون دیگر رهبرانی که دارای ایدئولوژیهای التقاطی بودند نیز رواج داشت بنحویکه تمامی عناصر حفاظتی و اندرونی وی را زنان تشکیل میدادند که مورد سواستفاده های جنسی زیادی از سوی دستگاه فاسد قذافی و شخص او قرار میگرفت که بعد از سقوط وی افشاگریهای زیادی در این رابطه صورت گرفت. (همانند شورای رهبری در دستگاه مجاهدین).
بنابراین تجربه حکومت پل پوت در کامبوج با ایدئولوژی التقاطی (ترکیب بودائیسم و مارکسیسم) و حکومت قذافی در لیبی با ایدئولوژی مارکسیسم، اسلام، ناسیونالیسم عربی، انقلابیگری و فاشیسم مخلوط شده بود، نشان میدهد که اگر جامعه ای اسیر ایدئولوژی های انحرافی شود و رهبرانی که داعیه دار برقراری بهشت بر روی زمین هستند در برابر عملکرد خود به هیچ مرجعی پاسخگو نباشند، بخود اجازه خواهند داد تا به نام عدالت فجایعی هولناکی را بیافرینند.
نتیجه اینکه: باید برای جلوگیری از تکرار چنین فجایعی، فرقه و فرقه گرایی را یک تهدید جدی جامعه جهانی تلقی کرد و از هرگونه افشاگری در این رابطه از پای نایستاد تا بار دیگر و در زمانی دیگر و نسلی دیگر قربانی آنها نشوند.
باید مردم را از خطراتی که از طرف فرقه ها و بویژه فرقه مجاهدین، متوجه جوانان و طبقه روشنفکر و تحصیل کرده جامعه ما وجود دارد آگاه کرد…
باید مناسبات فرقه ای و قانونمندیهای حاکم بر آنها را بطور عام و مجاهدین را بطور خاص به نسل جوان کشور آموزش داد و آنها را هر چه بیشتر با این تهدیدات آشنا ساخت چرا که پیشگیری، به مراتب هزینه کمتری از درمان را در بر خواهد داشت.
نویسنده: سعید پارسا
منبع خبر: سایت راه نو