رجوی درخرداد 1360 چه کرد؟!

در یک کلام رجوی و دارودسته او دنبال قدرت بودند وشروع به کشتن مردم ایران کردند وبا دشمن خارجی همکاری کردند این داستان ادامه دارد و شرم وحیایی دراین رابطه ندارد.
بعد از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی گروه های زیادی شکل گرفت. جای جای شهرها، در کنار خیابان ها هرکس برای گروه خود چادری برافراشته بود و هرکس ادعای انقلابی گری می کرد.
در بین این گروه ها فرقه رجوی سخت درحال عضوگیری بود و با نام دین و مذهب و سوء استفاده از اسلام و شرایط پیش آمده درحال بازسازی خود بود.
درسال 1358کم کم جنگ قدرت شکل گرفت. فرقه به قانون اساسی رای نداد وانتظار داشت که در دولت حضور فعال داشته باشد. هرچه جلوتر می رفتیم درگیری اوج تازه ای به خود میگرفت.
درمهرماه سال1359 جنگ ایران وعراق درمرزهای جنوب وغرب شعله ورشد وقسمتی ازخاک کشور توسط قوای عراقی اشغال شد. درهمین اثنا باز جنگ قدرت ادامه داشت. رجوی ها به جای اینکه به فکر خاک وناموس ایران باشند دنبال جنگ ودرگیری با دولت بودند.
رجوی از موقعیت جنگ می خواست سواستفاده کند وبه قول خودش کار را درتهران یک سره کند. این هم یکی ازاشتباهات فاحش رجوی درآن دوران بود.
تنش ودرگیری روز به روز ابعاد بیشتری به خود میگرفت تا رسیدیم به حماقت بزرگ رجوی در اواخرخردادماه سال60.
رجوی تمام قوای خود را درتهران برای ضربه نهایی آماده کرده بود وفکرمی کرد بایک حرکت، کار را تمام خواهد کرد ولی باز اشتباه محاسبه داشت مثل بقیه موارد دراین چند دهه.
از آمدن به عراق وشرکت درجنگ علیه ایران، تبدیل شدن به ماشین جنگی صدام، خیانت به ایران ودادن گرای شهرها تا بعد از آتش بس و حمله به ایران برای تصرف تهران و تا آلت دست اجانب شدن از قبیل امریکا وعربستان وامارات متحده وغیره.
دراین اشتباه محاسبه ها ضربه را مردم وفرزندان آنها خوردند وگرنه آقا(رجوی) که همیشه دربهترین جای دنیا سکونت داشت.
رجوی درسی خرداد سال 60 دنبال چه بود ؟ اوکه همیشه می گفت ما دنبال قدرت نبوده ونیستیم پس این همه کشته وکشتار برای چه بود.دنبال کینه بود؟
رجوی فکر می کرد عامل سرنگونی شاه سازمان او بوده ولذا سهم درقدرت می خواست چنانکه خودش درنشستی گفت :” اگر در روز سی خرداد جلوما را نگرفته بودند مجلس واماکن دولتی را تصرف میکردیم ودولت را سرنگون می کردیم”.
آیا درآن برهه اززمان کاری که رجوی کرد یک کار عاقلانه بود ویا یک حماقت سیاسی ؟
تمامی تصمیم گیری ها درفرقه به عهده رجوی بود وهست. یک دیکتاتور نو پا و به دوران نرسیده! لذا هیچ کس حق حرف زدن نداشت وبرای همه روشن بود که مسعود از عالم غیب می گوید.
رجوی درسی خرداد60 به فکر تصرف مجلس و دولت بود و این همان حماقت بزرگ رجوی بود و سرفصل کشتار و ترور و انفجارو وحشت درجامعه! اگر رجوی این حماقت بزرگ را نمی کرد حتمأ که جامعه ما وارد چنین موضوعاتی نمی شد. ولی رجوی نسلی را قربانی کرد فقط به خاطر منافع خود و حماقتی که جبران کردن آن بسا کار دشواریست.
آیا رجوی از خود سئوال کرده است که تا به حال با این همه حماقت و ندانم کاری چه بلایی بر سرمردم و جوانان این وطن آورده است ؟
وقتی کسی بگوید من صاحب خون هستم ودر آن دنیا من پاسخگو هستم بیشتر از این هم از او انتظاری نیست او را می توان به یک دیوانه و نادان سیاسی تشبیه کرد و نه یک رهبر سیاسی.
احمد خاکی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا