پیام آقای پور احمد به اسیران رجوی در آلبانی در دیدار با شماری از خانواده های دردمند و چشم براه شالیکارگیلک
بچه ها سلام. پوراحمد هستم. لابد میشناسین وخوب هم میشناسین. با یه تصمیم قاطع و با یه”نه” بزرگ بالغ بر15 ساله که از شر رجوی ومناسبات فرقه ای اش رها و راحت شدم وبه معنای دقیق کلمه به آزادی وآرامش رسیدم.
تا تاریخ جداییم از رجوی چیزی حدود ربع قرن ازعمر و جوانیم روهر چند با نیت نوعدوستی ولیکن نفهمیده وناخواسته، صادقانه به پاش ریختم و با دست خود و درقالب دستگاه خیانتبار رجوی تباه کردم که می توانستم آن سالیان را با کسب علم ودانش درخدمت میهن وهم میهنانم باشم نه اینکه مقابلشون موضع بگیرم و متاسفانه دراقدامات ضدمیهنی رجوی علیه مردمان کشورم شریک جرم باشم.
واما شمایان دارید چکارمیکنید وچرا با تردید وترس ودودلی کماکان عمرتان را بدور از آزادی وخانواده هایتان سپری میکنید ویکی پس ازدیگری دراثرفشارهای روحی وروانی درون تشکیلات سرکوبگربه کام مرگ میروید تا خواسته وناخواسته رجویها بتوانند وبخواهند ازجنازه های شما در راستای مطامع جاه طلبانه خود بهره وری کنند.
باردیگر خبررسید یکی از اسیران نگون بخت بنام اسماعیل رضایی اهل قوچان متعاقب یکسال تحمل درد ناشی ازبیماری لاعلاج که طبعا متاثرازفشارهای روحی و روانی و جسمی بوده است بدور از خانواده خاصه همسر و یگانه دخترش دارفانی را درغربت وداع بگوید و آرزوی دیدار خانواده اش را در دل داشته باشد.
آیا این مرگهای مشکوک و مرموز نمی تواند درس عبرتی برایتان باشد تا با یک” نه” بزرگ به رجوی واعوان وانصارش ترک شان کرده وبسوی آزادی وخانواده های چشم براهتان بشتابید.
فرصت را ازدست ندهید که پشیمانی دیگرسودی ندارد.
راستی لاطائلات رجویها درخصوص مرگ اسماعیل رضایی را دیده اید وخوانده اید؟! که با قهرمان قلمداد کردن مرحوم ابلهانه به خانواده اش مارک زدند که برای دیداربا عزیزشان درمقابل اشرف مضمحل شده سیرک داشته اند.
آیا برادر و همسر و دخترش مستحق چنین تهمت مشمئزکنند ای هستند که البته فقط وفقط شایسته رجوی وگماشته هایش هست ولاغیر.
از هر حیث این ادعا جای بسی تامل و شگفتی دارد چرا که روزی و روزگاری عنصر مجاهد خلق هرچند که فریب خورده و اغفال شده ولیکن میخواست که برای مردم و میهنش بمیرد و نه در سایه شوم و سیاه یک فرقه مخرب تروریستی آویخته به دامن امپریالیزم و دیگرلابیهای ورشکسته به دنبال کیف حاوی دلار مریم رجوی که تقدیمشان میکند، مشروعیت بگیرد!
قربانیان رجوی از جمله اسماعیل رضایی بی هدف جان میدهند و آنهم درخاک سرد و بی روح آلبانی و زندان خود ساخته مانز و بی آنکه بدانند و بفهمند و تنها رجوی است که ناجوانمردانه ازاجسادشان بهره می جوید.
دلم میخواهد یکایک اسرای نگون بخت آلبانی ولو برای دقایقی با خود خلوت کرده و به اتفاق و البته با جان ودل سروده زیر را با صدای رسا به همراه من وخانواده های حاضردر انجمن زمزمه کنند.
“من که می میرم، می میرم چرا با عشق وبا ایمان نمیرم تا برای میهنم ایران
آرزو دارم شود خاک وطن آرامگاهم
تا درمیان کشوری بیگانه، سرگردان نباشم
هر وجودی دیر و زود ای میهنم میرود، ولی من با تو پیمان بسته ام با تو پیمان بسته ام
جز بر سر پیمان نمیرم.”
وای که این سروده چقدر زیباست و مثل خون می ماند که در رگان سرد و خسته تزریق وگرم وپرتوان وپویا میکند. پس دوستان سابقم درزندان مانزآلبانی باز با جان و دل بخوانید وتکرارکنید چونکه مطمئنم هنوز فسیل نشدید ولیکن باورعمیق دارم که خام خیالانه مسخ دروغ های رجوی شدید و قبولانده شدید که چاره ای ندارید الا چونان اسماعیل رضایی و یا سایر قربانیان در دیار بی روح آلبانی درغربت بمیرید و تلف شوید. اما بدانید حقیقت این نیست که به دروغ سالیان به شما القاء شده است. حقیقت آنست که دنیای زیبایی هم وجود دارد که ما جداشدگان داریم یومیه لمسش میکنیم ودرکنارخانواده وهموطن خود لذت میبریم.
تماشا کن نگاه آسمان را
رخ شبرنگ ماه و اختران را
به گرد شمع روی ماه میهن
ببین پروانه آتش و جان را
همه چشمها به ایرانه به مهد علم و عرفانه
به این خاکی که هر ذره ش برام عزیزتر از جانه
شمال جنگل و دریا پر از دامنه زیبا
که رقصد جنگل از باد خوش دریا
جنوبش گرمو رویایی سراپایش تماشایی
به اون سو میزند فانوس دریایی
چه دلهایی که درغربت امید دیدن روی وطن داره
چه دلهایی که با حسرت نگاه آرزو سوی وطن داره
که با شادی بسازه کلبه ای از عشق برخاکش
غروب زندگی را سر کنه آسوده در خاکش
همه چشمها به ایرانه به مهد علم و عرفانه
به این خاکی که هر ذره ش برام عزیزتر از جانه
خواهش دارم چنین نکنید و نگذارید رجوی با مایه گذاشتن از رنج وخونتان دزدانه به امیال پست و حقیرجاه طلبانه خودش برسد. خواهش دارم بجنبید که خانواده هایتان درانتظار شمایانند. خداحافظ و به امید اینکه به خود آیید و تغییر را تجربه کنید.