اخیرا رودی جولیانی وکیل فرصت طلب آمریکائی، که مدتی است دور و بر سازمان می چرخد و برق دلارهای مفت اهدائی عربستان به مریم زیر زبانش مزه کرده و چشمانش را کور، گفته است :
” رودی جولیانی: امروز مریم رجوی یک جنبش مخالف را رهبری میکند که دشمن شماره یک رژیم ایران محسوب میشود”
در فرهنگ چپه واروی امثال جولیانی، انگار این دولت ایران است که دشمن تراشی کرده و مجاهدین را دشمن شماره یک خود دانسته است. واقعیت این است که اعلام فازنظامی از 30 خرداد 1360 ، شروع تروریسم افسار گسیخته ای را از جانب سران قدرت باخته ی سازمان مجاهدین ، رقم زد که منجر به وقایع تلخ بسیاری شد.
آنچه که مشخص است مجاهدین، دشمن حقیر مردم ایران به واسطه عملکردشان شده اند. در طی حدود 14 سالی که از فرقه رجوی جداشده و به میهن بازگشتم. بارها در محافل گوناگون، عمق نفرت مردم از مجاهدین را دیدم و شنیدم. به دلیل نوع کارم که بیشتر در کنار کارهای عمرانی ادامه تحصیل بوده است، هرگز یک نمونه هم ندیدم که کسی یا شخصی از سازمان حمایت کرده و یا سمپاتی نشان بدهد. اساسا مجاهدین بعد از ورود به عراق وهم پیمانی با دشمن مردم ایران، دیگر از اذهان مردم پاک شده و بعنوان یک گروه خائن شناخته می شوند. البته هر بار که از مناسبات استبدادی فرقه رجوی حقایقی را بیان کردیم ، تمامی شنونده ها بر صداقت اعضاء و خیانت رهبران تاکید کردند. سازمان مجاهدین، اگر هم در عراق یک مسئله روی میز برای حکومت ایران بود، دیگر از فردای اخراج از عراق فقط در حد یک مسئله حقوق بشری تلقی شده که باید تلاش شود اسیرانی که آنجا در اسارت هستند آزاد شده و موفق به ارتباط برقرار کردن با خانواده هایشان بشوند. مجاهدینی که واژه ی” خلق” را با خود یدک می کشند ، این کارشان هم مانند سایر اعمالشان یک فرمالیزم محض بوده که فاقد هر گونه محتوائی است.
اگر به یک نمونه عینی که در دنیای واقعیت اتفاق افتاده است، دقت کنیم ، عمق رذالت و شیادی رهبران مجاهدین را در مقوله” خلق” به خوبی خواهیم دید. خانواده ها از فردای سقوط دولت دیکتاتور عراق ، تک تک از راههای قاچاق وارد عراق شدند و به قرارگاه اشرف برای ملاقات گرفتن مراجعه کردند. فرقه رجوی که در سوگ از دست دادن بزرگترین پشتیبان خود ، یعنی صدام حسین داغدار بود و مانند انسانی که در حال غرق شدن است به هر خس وخاشاکی دست می آویزد، سعی کرد از خانواده ها به نفع خودش سود ببرد. برای همین هم سعی در خلق امکانی جدید به واسطه خانواده ها شد. اغلب به خانواده هائی که به اشرف می آمدند، وظائفی را محول می کرد، اعم از برقراری رابطه کمک مالی با سازمان ، تا از این طریق آنها را با حکومت درگیر کرده و پس از بازداشت و زندان و … بهره برداری های سیاسی و حقوق بشری کند. یا سعی می کرد جذب نیرو از طریق خانواده ها انجام بدهد. یا با دادن ایمیل هائی خانواده ها را درگیر مسائل امنیتی وسیاسی کند. یا با دادن سی دی های سازمان و انتقال آنها به داخل کشور، سعی در دستگیری خانواده ها توسط دولت می کرد.
سران مفلوک سازمان با روش های شیطانی و دجالانه مختلف سعی در ایجاد تضاد های امنیتی بین دولت و مردم داشتند ، اما غافل از اینکه همانجا خانواده ها، با شیوه های بسیار استادانه دست رد به سینه آنها می زدند.
پس از مدت زمان کوتاهی، مسعود رجوی دجال، با همان ذات پلید خود فهمید که ریزش نیروئی، محصول این دیدارها خواهد شد و بزودی ریزش نیروئی آغاز شد. مسعود رجوی هم با ترفند خانواده های وزارتی، این دیدار ها را متوقف نموده و در درون سازمان سلسله نشست هائی این بار برای طلاق خانواده ها آغاز شد. همه مجبور شدیم که این طلاق ها را انجام دهیم. اما قضیه به این جا هم ختم نشد. رجوی فرمان سنگ باران خانواده ها را صادر و با گستاخی تمام ، خانواده ها را الدنگ و عنصر وزارتی نامید!
از همین نقطه تضاد بین خانواده های اعضای سازمان و مسئولین فرقه رجوی عمق پیدا کرد و جدی شد. دیگر هر خانواده ای که به عراق و اشرف آمده و موفق به دیدار عزیزش نمی شد و سنگ باران می شد ، در برگشت به کشور ، یک دشمن جدی و مدعی ، علیه فرقه رجوی می شد.
سازمان آخرین پناهگاه هواداری خود در ایران را که برخی از خانواده ها میتوانست باشد، به دستور رجوی بمباران و منهدم کرد. اقدامی که در هیچ گروه و جنبشی به چشم دیده نشده بود.
اینک نیز همه کاسه لیسان رجوی ، مثل رودی جولیانی ، باید بدانند که روی اسب بازنده شرط بندی کردند و هر چه زودتر این میدان را ترک کنند ، بیشتر به نفع شان خواهد بود.
مسعود رجوی در نشست عمومی ، در جمع کل مجاهدین گفت : کسانی که در زیر چتر جمهوری اسلامی ماندند و به ارتش آزادیبخش نپیوستند و به زندگی خود مشغولند ، مشتی خائن و فرومایه هستند( با عرض پوزش از خوانندگان گرامی ).
این نگرش مسعود رجوی به مردمی است که نام آنها را” خلق” گذاشته است!
فرید