اخیرا مشغول کار بودم موبایلم به صدا درآمد. سعید باقری (عضو پیشین «مجاهدین») یکی از دوستانم بود. پس از احوالپرسی از من خواست دیداری با هم داشته باشیم تعارفات بالا گرفت فهمیدم که خانوادگی قصد دارند چند روزی مهمان ما باشند استقبال کردم بالاخره آقای سعید باقری همراه با زن و دو فرزندش زنگ خانه ما را به صدا درآوردند و ما خانوادگی به استقبال آنها رفتیم پسر بزرگش سینا به من عمو می گفت. و پسرهای من ( سپهر و سبحان ) سعید را عمو صدا می کردند. سه فرزند پسر بدون اینکه بدانند پدران آنها سالیان درازی در اسارت رجوی بوده اند با هم مشغول بازی شدند. البته پسر دوم سعید کمی کوچکتر بود و دورادور بازی بقیه را تماشا می کرد.
قادر رحمانی عضو پیشین «مجاهدین»
واقعا لحظات شیرینی خلق می شدند. آنان در دنیای کودکی اسباب بازیهای خود را به رخ یکدیگر می کشیدند، غافل از اینکه در درون من و سعید چه می گذرد. یک دنیا شادی تمام وجودم را فرا گرفته بود و خود را برنده اصلی در جدال بین خودم و فرقه رجوی می دانستم از سعید پرسیدم چه احساسی داری؟ گفت؛ حس آزادی و شیرینی زندگیِ بدون فرقه رجوی.
بعضی وقت ها من یک آهی می کشیدم و بلافاصله می دیدم سعید نیز همان آه را می کشید گویی من منتظر بودم تا او صحبت کند و او نیز منتظر بود شروع کننده من باشم و هر دو می دانستیم که یک جمله مشترک را می خواهیم عنوان کنیم و آن اینکه ما چرا و به چه دلیل این شیرینی زندگی را سالیان دراز دو دستی تقدیم فرقه رجوی کردیم؟! در شکرگزاری نسبت به زندگی جدید هر دو مشترک بودیم مخصوصا اینکه سعید هم مثل من از بودن با زن و فرزندش بسیار خوشنود و لذت می برد و می گفت در کنار زن و فرزندم احساس خوشبختی می کنم.
سعید باقری عضو پیشین «مجاهدین»
جاهای زیادی با هم رفتیم فیلم و عکس گرفتیم ، از همه جا و همه چیز صحبت کردیم ولی گویی هیچ کدام سیر نمی شدیم و بیشتر کنجکاو بودیم که احساسات همدیگر را درک کنیم.
در طول این مهمانی یک آرزو بیشتر نداشتم و آن این بود که این لحظات و فیلم های آن را ای کاش می توانستم نشان افراد اسیر در فرقه رجوی بدهم و به آنها بگویم که فردا دیر است می توانید امروز شروع کنید و آزاد باشید. آنکه خانواده ها را از همدیگر و ما را از آنها گسست رجوی و ایدئولوژی فرقه ای او بود.
آزادی از دست فرقه و زندگی در کنار همسر و فرزند و خانواده خیلی شیرین است. به امید آزادی تمامی اسیران دربند فرقه رجوی در آلبانی و بازگشت همه آنها نزد خانواده هایشان.
نویسنده : قادر رحمانی