شاهد ديگري بر كردكشي مجاهدين در عراق
انجمن نجات – دفتر استان مازندران 25/6/1386
تاكنون مسئولين فرقه موضعگيري مختلفي د رنشريات و رسانه ها و مطبوعات كردند كه ارتش ما هيچگونه شركتي در جريان سركوبي انتفاضه سال 1991 عراق نداشته و نيروهاي ما در گيرهايي رابا پاسداران ايران در مرزهاي غربي داشته است.
اعلام و پخش 700تن از اسامي شهداي انتفاضه عراق توسط رسانه هاي آن كشور و ارسال نامه افشاگرانه و تكان دهنده تعدادي از جدا شدگان فرقه كه بعضا خود از شاهدان صحنه هاي عمليات سركوبي بودند ؛ به آقاي موسوي رئيس دادگاه عالي عراق و هزاران اسناد گويا و زنده ديگر كه همه عمل جنايتكارانه رجوي در سال 1991در عراق مي باشد.
– امروز پاي صحبت شاهد وبازگشته ديگري مي نشينم كه د رروزهاي اوليه سركوب انتفاضه اكراد و شعيان عراقي در شهرهاي خالص – بعقوبه – طوز خور ماتو – سعديه – جلولا و روستا هاي اطراف از مهمات بر هاي توپخانه و كاتيوشاي مجاهدين بود :
س : ضمن خوش آمد گويي مجدد آقای قلعه سري لطفا خودتان را معرفی کنيد.
ج : من جمشيد قلعه سري اهل گلوگاه متولد سال 1340 تا اول نظری در تهران درس خواندم بعدا به نيروی هوايي رفتم و درجه دار شدم که از سال 61 تا 65 در پايگاه دزفول خدمت مي کردم تا اينکه در سال 66 بدليل مجروح شدنم ترک خدمت کردم.
س : چه سال و چه طوری با سازمان آشنا شديد ؟
ج : در سال 56 از طريق دوستان با سازمان آشنا شدم که در تظاهرات آنها شرکت می کردم که در سال 61 به نيروي هوائي رفتم.
س : چی شد که مجددا به سازمان پيوستی ؟
ج : من با گوش کردن به راديو مجاهد و…… انگيزه پيدا کردم و بعد از جراحاتم در سال 66 که منجر به ترک از ارتش شد در سال 67 از طريق مرز زمينی با پاسپورت جعلي وارد شهر استانبول تركيه شدم.
س : آيا واقعا برای وصل به سازمان رفته بوديد يا برای کار و زندگي؟
ج : من هواداری داشتم و انگيزه وصلم هم زياد بود که به همين منظور به ترکيه رفته بودم که در جلوی دفتر un با يکی از اعضای سازمان آشنا شدم که با راهنمايي او به سازمان وصل شدم که بعدا مرا به پايگاه خود در استانبول بردند.
س : در آنجا چه کار می کرديد ؟
ج : ابتدا برای کار آموزشي روی ما ؛ نوارهای نشستها و عملياتها و سخنرانيهای رجوی پخش مي کردند و با گذاشتن مطا لعه جمعي وقت ما را پر مي کردند که حدود 3 ماه د ر استانبول که بعضا خودم به همراه کسي ديگر آلبوم بدست برای تبليغات و جذب نيرو در مناطق ايرانی نشين در استانبول کار مي کرديم.
س : چطور شد سر از عراق در آورديد ؟
ج : بعد از 3ماه دو خانواده و مرا از طريق زمينی [پل کردستان ترکيه ] با پاسپورت جعلی وارد خا ک عراق کردند که مستقيما ما را به يک هتلي در بغداد بردند که بعد از دو روز به قرار گاه اشرف بردند.
س : بعد از ورود به اشرف چه کار مي کرديد ؟
ج : بعد از چند روز ما وارد آموزش نظامي خود کردند جالب اينکه خودم درنيروی هوائي بودم و آموزش کامل را گرفته بودم ولي از روز اول با خانمی مواجه شدم که کتاب نظام جمع ارتش ايران دستش بود و بصورت ناقض در حال آموزش بود که با اعتراض بنده با من برخورد بدی شد و…
س : آقای قلعه سري حضور شما د رمناسبات اشرف تقريبا مصادف است با عمليات سرکوبي اکراد آيا شما هم در اين عمليات شرکت داشته ايد ؟
ج : بله من آن موقع راننده آيفای مهمات بر بودم که محبوبه جمشيدی مستقيما کار ما را دنبال ميکرد که مهماتی را از زمين کفری به منطقه جلولا مي برديم. بيشتر مهماتی که ما حمل مي کرديم کاتيوشا يا خمپاره بودند که مستقيما به پای کار يعني محل تيراندازی کاتيوشا مي برديم. يادم هست که سازمان در جريان سرکوبي کردها حتي از نيروهای سوداني برای حمل مهمات و جابجايي و تميز کردن گريس مهمات، از آنها در صحنه استفاده مي کرد
بيچاره آنانکه هرگز نمي دانستند گلوله را بر سر چه کساني که صاحبخانه آنان بود مي ريزند.
س : با کاتيوشا و خمپاره کجا ها را مي زدند ؟
ج : آنها به ما گفتند پاسداران ايران به ما حمله کردند و شما فقط بزنيد و نفرات کاتيوشا و خمپاره خودشان نمي دانستند کجا و کي را مي زنند گرا ها توسط فرماندهان داده می شد.
س : آيا در آنجا ديده بوديد که سازمان به شهرو روستاها حمله کند ؟
ج : من چون مهمات بر توپخانه و کاتيوشا بودم فقط از کفری و قرارگاه اشرف مهمات مي بردم وهمه جا در گيری و صدای شليک گلوله بود ولي تا مرز ايران خيلی فاصله داشت و در گيری در داخل شهرهای عراق بود. در منطقه ای که ما بوديم کلا منطقه تحت سيطره مجاهدين بود و بعضا نيروها ی بعثي عراقي هم ديده مي شدند.
س : آيا اينکه مي گويند مجاهدين در سال 1991 ميلادی کمک صدام رفته و انتفاضه مردم کرد و شيعه را سرکوب کرد را تائيد مي كنيد ؟
ج : بله ، رجوی مثل يک سپاه عراق کل منطقه اي از استان ديا لي و اطراف شهر بعقوبه و خالص و سعديه ، جلولا و روستاهای اطراف را تحت پوشش آتش باری خود قرار داده و نيروهای سازمان هم با نفربر و تانك و غيره آنجا را اشغال کرده بودند که بيشترين خرابي را در شهر طوز خور ماتو ديدم که تمامی در و ديوار و خانه ها خراب بود که توپخانه عراقيها و مجاهدين همزمان اين شهر را زير آتش گرفتند.
س : چه مدت در منطقه كفري و جلولا براي در گيري مانديد ؟
ج : من چند روز اول براي آنها مهمات مي بردم وقتي حقيقت قضيه كرد كشي مجاهدين را فهميدم و متوجه شدم آنان شهرهاي عراقي را مي زنند؛ در يكي از ماموريتهاي خود در داخل قرارگاه اشرف به فرمانده گفتم كه ديگر مهمات نمي برم و حاضر به همكاري با شما نيستم.
س : چه برخوردي با شما داشتند ؟
ج : بلافاصله مرا خلع سلاح كرده و توسط چهار نفر چشم بسته مرا به يكي از ساختمانهاي پيش ساخته خود كه معروف به عارفي يا زندان عارفي بود بردند. در آنجا متوجه شدم كه نفرات زيادي مثل من سلاح را به زمين گذاشته و حاضر به جنگيدن با اكراد نشدند و مسئولين همه را بدون كمترين امكانات كه حتي بعضا زخمي نيز كه خواهان جدائي بودند بدون در مان در آنجا رها كردند.
س : فكر مي كنيد در آن موقع چند نفر از سازمان جدا شدند ؟
ج : به نظرم بالاي 1000 نفر از سازمان جدا شدند كه بعدا همه اينها را بعد ا ز سركوب اكراد به زنداندبس برگردانند.
س : زندان دبس كجا بود ؟
ج : زندان دبس در حوا لي حوزه نفتي شهر كركوك بود كه يك قلعه نظامي بود. در آنجا شكنجه گري بود به نا م رسول ( مهدي مهد لو تركمان ) كه بسيار آدم خطرناك و شكنجه گري بود كه هر كسي در آن دوران در زندان كركوك بود به دست او شكنجه شده است.
در همين جا محسن رضائي براي نفرات جدا شده سخنراني كرده و مي گفت فقط برادر ( رجوي ) دستور داده كه از شما مواظبت كنيم و گرنه اگردست ما بود همه شما را به رگبار مي بستيم!!
س : آيا همه اين افراد د ر يكجا بودند ؟
ج : نه ، آنها در ورودي قلعه در دو طرف دربها در زير زمين انفراديها ي مخوفي داشتند كه افراد اعضا و مسئولين معترض خود را در آنجا زنداني و شكنجه مي كردند. در همان موقع شايعه شده بود كه دو نفر كه يكي از آنها زن بوددر انفرادي كشته شدند.
س : چه مدت در زندان دبس زنداني بوديد ؟
ج : دقيقا نمي دانم آنقد رفشار روي ما بود كه دقيقا يادم نيست ولي بعدا از اين افراد مسئله دار از قلعه خارج مي كردند ولي نمي دانم كجا مي بردند. از هركس كه قصد خروج از آنجا را داشت يك برگ اعتراف نامه و…… مي گرفتند كه مثلا ما با سازمان هيچ مشكلي نداشتيم و بدليل نكشيدن د رمناسبات و مشكلات فردي و صنفي از آن جدا شد يم.
س : تكليف شما چي شد ؟
ج : من و تعدادي ديگر از افراد را به عراقيها تحويل داده تا به كمپ ا لتاش رماديه تحويل دادند. بعد از مدتي مسئولين سازمان به كمپ آمده و خواستار باز گشت ما شدند كه ما را به بغداد برده بعد از گرفتن تعهد نامه ما را به اردن و از آنجا به تركيه منتقل كردند كه در تركيه ما را به ا مان خدا رها كردند.
س : هر چند مدت زيادي در سازمان نبوديد ولي چه برداشتهائي از مناسبات آنها داريد ؟
ج : آنها در مناسباتي زندگي مي كنند كه هيچ پايه و اساس عاطفي ندارند كه با هيچ معيار و مناسبات زندگي و حيات انساني مطابقت ندارد و جز نفرت و خشونت چيزي ديگر در آنها نديدم.مناسبات آنها فقط مختص خودشان است هر چند كه من از سا لها قبل آنها را مي شناختم ولي بعد از رفتن در داخل آنها ماهيت واقعي آنان در مناسبات روزمره را شناختم و لمس كردم. آنها فقط حركت چشم و گوش بسته را مي خواهند. آنان باعث شدند كه زندگي من و هزاران نفرمثل من تباه شود.
همه حرف من درآخر اين است كه رجوي با همه شعر و شعارهايش فقط يك شكل بي محتواست!!
س : آقاي قلعه سري ظا هرا با ياد آوري گذشته تلخ؛ شما را مكدر نمودم ضمن تشكر از حضور گراميتان د رانجمن نجات كه قبول زحمت فرموديد و با ما هم صحبت شديد ، بعنوان آخرين سئوال خواستم بدانم كه فعلا چه كاري مي كنيد ؟
ج : همانطوريكه اول گغتم سازمان زندگي اول مرا پاشيد كه يادآوري آن برايم سنگين است ولي با تلاش مجددم توانستم زندگي تازه اي بر پا كنم و فعلا يك دختر دارم و در يك شركت بزرگ مشغول كارم و با در آمد بسيا ر مناسب از جانب پروردگار زندگي راحتي دارم.
ولي اميد دارم كه همه آنهائيكه در بند رجوي در عراق هستند هر چه زود تر رها شوند و به فكر هيچ چيز نباشند هيچ جا وطن نمي شود به ايران برگرديد.
– با تشكر مجدد.