پشت پرده ی شو تلوزیونی اشرف!
مهدی عسکری، کانون هابیلیان، مشهد، ششم اکتبر 2007
برای باد کردن یک بادکنک باید بهانه ی خوبی داشته باشی تا بتوانی آن را به همه نشان دهی و از اوج گرفتن آن به خودت ببالی.برای اینکه نیروهای عصبی اشرف با درک تفاوت فاحش! شخصیتی مریم با خود ، بتوانند به او بعنوان یک اصل ، یک قدیسه و یک رهبر معنوی نگاه کنند ، باید سفره ی افطاری اشرف پهن می شد که البته خیلی هم شکیل و زیبا بود تا بدین وسیله و متناسب با حضور صوتی مریم در اشرف ، بعد از ماجرای افطاری و قصه ی قابل پیش بینی آن مانور تبلیغاتی نویسندگان رجوی آغاز شود. اینکه یک ارتباط ساده ی تلفنی تا به این حد بتواند مایه ی مباهات شود و از آن برای ساخت سریال های متوالی مدح مریم رجوی استفاده شود را در چه راستایی می توان ارزیابی کرد جز نبود دستاویزی قابل اتکا برای کاهش و افت شدید ضریب روحی نیروهای محصور در اردوگاه اشرف ؟ مگر مریم رجوی در ارتباط تلفنی خود با نیروهای اشرف چه عبارت یا خرق عادتی انجام داد که وی را در فاز اسطوره سازی تا بدانجا پیش بردند که همطراز آیه ی فتبارک الله احسن الخالقین برشمرده شود ؟ ببین تا کجا اوضاع روحی سربازان بی سلاح مریم وخیم است که برای روحیه دادن به آنها از یک مسئله ی عادی و خیلی معمولی تا به این حد استفاده می شود و برای یار سفر کرده! غزل سرایی و افسانه پردازی می شود. از حق نگذریم مسئله ی افطاری در اردوگاه اشرف صرفا بهانه ای بود تا شو تلویزیونی اشرف با دکورهایی فریبنده و باشکوه جلوه نمایی کند و برای گفتگوی مریم آماده شود و ابهت ظاهری این مسئله بسیار بزرگ و باشکوه جلوه نماید تا بدین وسیله بتوان در بهره برداری های بعدی متناسب با شکوه ظاهری مراسم انجام شده تا مدتها سوژه و خوراک تبلیغاتی برای سایتهای سازمان فراهم شود.
روزی روزگاری آغاز تجاوز به خاک کشورمان در قالب عملیات فروغ جاویدان ، سان دیدنهای مسعود و مریم از نیروهایی که ادوات عاریه ای صدام را به نمایش می گذاشتند ، سخن رانی های اعیاد و مراسمات مختلف که از قضا در هر کدام از آنها رهنمودهای پیامبرگونه ی فراوانی نیز وجود داشت ابزار و محرک لفاظی و قلم فرسایی مکتوب و رسانه ای سازمان بود.اما درروزگار حاضر که مسعود همانند رهبر فقیدش – صدام حسین – در دخمه ای از بدبختی ها مخفی شده است و هر از گاهی برای اثبات زنده بودن خود هرآنچه را که در 26 سال گذشته گفته با تغییر دادن فعل و فاعل بعنوان پیام به نیروهای اشرف دوباره بازخوانی می کند ، دیگر حال و هوای گذشته و پذیرش هیجانی و شور و حال قبول وعده ها در نیروهای اشرف وجود ندارد. پروسه ی تکرار آنچنانی شیوه های مذکور آنقدر طولانی و زیاد بوده است که دیگر نخ نما شده است و متفکران فرقه را به این فکر انداخته که کمی از تکرار ملال آور مکررات گذشته فاصله بگیرند و راه جدیدی را بسنجند و شاید همین دلیل است که به تست روش مذکور روی آورده اند تا در صورت جواب دادن باز هم از آن استفاده کنند. البته برای اینکه کسی را به صفتی ملقب سازی باید بدنبال تطبیق ظرف و مظروف نیز باشی و از این مسئله نیز نباید غافل شد که باور پذیری مخاطبین نیز باید سنجیده شود. سازمان نیز در حالی بدنبال به هوا فرستادن بادکنک مریم رجوی است که مریم رجوی از حداقل های موجود نیز برای رهبری یک گروه تروریستی محروم است. مریم در بازی کردن نقش یک رهبر کاریزما با ویژگی های کیش شخصیتی بیشتر از آنکه مانند مسعود به فن لفاظی خود برای مجاب کردن نیروها متکی باشد دل به حمایت رسانه هایش و تاییدات فراوان دور و بری ها دارد. برای مریم تایید و تمجید از جانب گروه های پوشالی اطراف و بازی کردن فیلم هایی اینچنینی باعث افزایش اعتماد به نفس می شود چرا که در مقایسه با شاخص هایی که زمانی برای نشان دادن کارایی مسعود از آنها استفاده می شد کار مریم بسیار لنگ می زند. قبلا هم گفتم ، مریم مثل مسعود نمی تواند سخن رانی های طولانی مدت داشته باشد ، او در مقایسه بین سفاهت و خونخواری مسعود و یک انسان عادی گیر کرده است. برای راهبری فرقه ی مجاهدین خلق مسعود تا توانست مایه گذاشت و با ایدئولوژیک کردن سلسله مراتب دستورها فقط از باید و نباید سخن گفت. یعنی باید بمب گذاری کرد ، باید از صدام اطاعت کرد ، باید شکنجه کرد ، باید تخریب کرد و هزاران باید دیگر. مسعود با تجربه هایی که در زندان و قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به دست آورد بعد از پیروزی انقلاب وبا فقدان موسی خیابانی توانست از تجربه های دوران زندان استفاده کند و خود را به عنوان دیکتاتورمطلق سازمان به همه ی اعضا دیکته کند. دیکتاتوری به این لحاظ که وی در سلسله تراشی برای سیستم امر بری و اطاعت قائل به اطاعت مطلق است یعنی از شخص رئیس اطاعت کامل داشته باشد و در عوض نیروهای زیر دست نیز باید از وی اطاعت بی چون و چرا و کاملی داشته باشند. مسعود به این نکته به خوبی پی برد که برای دوام بیشتر گروهش که به فرقه تبدیل شده بود میبایست بحث مرید و مرادی را کنار بگذارد و آمرانه و با تحکم دستور دهد و در مقابل بی اطاعتی ها نیز به بدترین وجه ممکن واکنش نشان دهد. اما مریم بسیار متفاوت تر از مسعود است. مریم که زمانی بعنوان کارآموز وارد سازمان شده بود با ناتوانی در پذیرش اصل تغییرات رو به جلوی سازمان ، نه بر اثر لیاقت و کارایی خود بلکه بر اساس پذیرش مسعود به جای مهدی ابریشمچی توانست به رده های بالای سازمان صعود کند ، یعنی وی بدون قبول شدن در کلاس های پایین تر صرفا براثر رانت همسری مسعود بود که توانست در فرقه تا به این حد به پیش آید. از ابتدای این مسئله تاچند سال قبل مریم همواره مسعود را در کنار خود می دید و با حمایتهای وی در قالب فرماندهی ارتش آزادی بخش و رییس جمهوری مقاومت توانست بیشتر از آنی که بود خود را نشان دهد. در این بین حمایتها و تایید رسانه ای نیز یار و مددکار مریم بود. فقدان تجربه ی کارآمد در راهبری گروه باعث شد تا مریم در نبود مسعود شدیدا کم بیاورد و بنابراین برابزار رسانه بیشتر فشار آورد. در این میان حضور در برخی مجامع رسمی اروپایی ، صدور پشت سر هم پیامهای رنگارنگ برای اعضا و مثلا مردم ایران ، افزایش تاییدات گروه های سیاسی مجعول و این مورد آخری ( مراسم افطاری در اشرف…! ) همه و همه با تبلیغات و پشتیبانی بالای رسانه ای انجام شده تا مریم ضعف خودرا در لابه لای توهمات ایجاد شده ی رسانه ای پوشش دهد. برگزاری مراسم افطاری در اردوگاه اشرف البته که برای حفظ شان نزول خداگونه مریم نیز بوده است یعنی مریم باز هم بدون امتحان دادن در کلاسهای پایین تر در مقامی نزدیک مسعود و شخصیت فوق بشری وی سنجیده شده است تا اگر برای نبود مسعود واژه ی مقدس غیبت بکار برده می شود برای مریم نیز آیه ی قرآن نوشته شود و وی را با کلام خدا بسنجند. البته تحقق این آرمان برای مریم همانگونه که گفته شد بدون حمایتهای برشمرده شده محقق نخواهد شد. پس باید به انتظار نشست تا بادکنک های جدیدتری برای خواهر مریم به هوا فرستاده شود!.