کتاب” بوش، ایران و بمب” – فصل سیزدهم

لینک به متن کتاب

کتاب بوش، ایران و بمب در فضایی انشایی – اسنادی به قلم اریک لوران نوشته شده است و به وسیله ی انتشارات Plon با قیمت 20 یورو و با 348 صفحه در 4 اکتبر 2007 به بازار آمد.
اریک لوران ، روزنامه نگاربرجسته ی فرانسویست که تخصصش سیاست خارجی و مؤلف چندین کتاب پرفروش است.
جرج دبلیو بوش، دخالت نظامی با ابعاد گسترده ای را علیه ایران برنامه ریزی کرده است. تصمیمی که اجرای آن دو سال طول می کشد و به مخفیانه ترین شکل ممکن گرفته شده است و پژوهش دقیق اریک لوران در این باره ، افشاگری های باورنکردنی ای در پی داشته است. بوش، ایران و بمب دلایل و جزئیات جنگی برنامه ریزی شده را برای ما آشکار می کند.
اریک لوران ما را به پشت صحنه ی کاخ سفید ،پنتاگون و نظام ایران می برد. در این کتاب در می یابیم که استفاده از تاکتیک های سلاح هسته ای ، آشکارا علیه تهران مدنظر قرار گرفته شده است و در می یابیم که جرج بوش و پدرش بر سر این دخالت نظامی ، اختلاف نظر دارند.
نویسنده برای پژوهش های خود سفرهایی در سراسر دنیا داشته است و سندهایی معتبر برای نوشته های خود ارائه داده است.
در بخش 13 و 14 این کتاب ، اریک لوران با ارائه ی تاریخچه ای از سازمان مجاهدین خلق به شرح مناسبات درونی سازمان به ویژه مسعود و مریم و همچنین روابط اخیر ایالت متحده با سازمان مجاهدین خلق می پردازد، که قسمت هایی از آن را در زیر می خوانیم.
در این فصل آمده که ؛
دولت بوش برای براندازی جمهوری اسلامی ایران تصمیم گرفت با شیطان هم قسم شده به گروهی نزدیک شود که از سال 1979 توسط وزارت خارجه ی ایالات متحده در فهرست سازمان های تروریستی قرار گرفته است. در واقع، آرمان های ایدئولوژیک و موضع گیری های این گروه به همان اندازه ی آرمان ها و مواضع جمهوری اسلامی در تضاد با منافع آمریکا قرار دارد اما در عوض، رهبرانش بیش از هر چیزی به بقای خود می اندیشند و برای این که چند صباحی بیش تر قدرت داشته باشند، حاضرند با سر سخت ترین و بدترین دشمان ایران نیز متحد شوند. مایکل روبین* نام گروه را دیوهای چپ گذاشته است، اسمی که بسیار برازنده ی آن ها ست چون از بدو پیدایش تا به امروز، ترکیبی عجیب از تروریسم، استبداد، اسلام و مارکسیسم ساخته اند.
این گروه که در واقع از ویرانه های جنبش اصلاحی به رهبری مهدی بازرگان در دهه ی 1960 سر بر آورد، توسط عده ای دانشجو ایجاد شد که در راس آن ها مسعود رجوی قرار داشت، همان کسی که مدعی است خداوند نه تنها جهان را خلق کرده است بلکه آن را به سویی هدایت می کند که در انتها منجر به ایجاد جامعه ی بی طبقه و حذف نابرابری های کاپیتالیستی می شود. میراث مجاهدین ملغمه ای است حیرت انگیز از اسلام و مارکسیم و طرد کامل روحانیت محافظه کار چرا که معتقدند که علمای اسلام، اعم از شیعه و سنی، از درک عمق معانی قرآن و پویایی نهفته در آن عاجزاند. مسعود رجوی که تنها رهبری خود را مشروع می داند، تفسیری نو از آیات قرآن ارائه می دهد تا در سایه ی آن بتواند تروریسم را توجیه کند. از نظر او کسی که در عملیات تروریستی کشته می شود فرقی با کشته شدگان در معرکه ی نبرد ندارد و در برداشتی که وی از تشیع ارائه می دهد، هر دوی آن ها شهید به حساب می آیند. تمام گروه های تروریستی از جمله حزب اﷲ و حماس نیز به تبعیت از مجاهدین خلق، همین استدلال را یری توجیه تروریسم به کار می برند.
مستبد بی تاج و تخت
مجاهدین وارد جنگی تمام عیار با رژیم شاه شده عملیات های تروریستی فراونی بر علیه منافع آمریکا در ایران انجام می دهند.
مجاهدین در گروگان گیری دیپلمات های سفارت آمریکا در تهران در سال 1979 نیز نقش بسیار مهمی بازی کردند. در همان دوران، از حمله ی شوروی به افغانستان دفاع کرده به مخالفت با مجاهدین افغان پرداختند. تشکیلات آن ها توسط مسعود رجوی سازماندهی خود را تجدید کرد تا شبیه یک گروه کمونیستی تروتسکیست عمل کند با یک کمیته مرکزی، اداره ی سیاسی و شاخه ی تبلیغات و جوانان که وظیفه اش جذب اعضای جدید بود.
رجوی روشی شبیه استالین دارد و سیستمی که ایجاد کرده است، یک سیستم متمرکز دموکراتیک نیست بلکه سیستمی است استبدادی با سلسه مراتبی بسیار سرسختانه و جدی که خودش در راس آن قرار می گیرد و دارای قدرت مطلق است.
سرکرده ی مجاهدین، به قدرت رسیدن خمینی را در واقع استیلای روحانیت محافظه کار می داند، یعنی همان چیزی که خود و سازمانش از ابتدا با آن مخالف بوده اند. از سوی دیگر، خمینی نیز ترکیب اسلام و مارکسیسم را بدعتی تحمل ناپذیر می داند. رجوی در همان روزهای آغازین انقلاب در راس هیاتی مرکب از اعضای سازمان برای دیدار با خمینی به قم می رود اما رهبر انقلاب پیشنهاد کمک او را رد کرده با لحنی سرد، سخنانی کلی راجع به اسلام حقیقی تحویلش می دهد.
از همان زمان، شکاف میان دو طرف روز به روز عمیق تر می شود تا کار به جایی می رسد که نزدیکان خمینی مجاهدین را منافق و کافر لقب می دهند، البته خشونت ها بعد از مدتی، از حد لفظی فراتر می رود و به سرکوب تبدیل می شود که امروزه دیگر اثری از آن نیست. در آن دوران هواداران سازمان محارب به شمار می آمدند و تعداد زیادی از آنان نیز به جوخه های اعدام سپرده شدند. حتی رئیس اوین، بزرگ ترین زندان تهران، افتخار می کرد به این که تعداد زیادی از نوجوانان هوادار سازمان در مدت کوتاهی اعدام شدند. سازمان البته این اعدام ها را بی جواب نمی گذارد و دست به کار می شود، به طوری که از 1981 تا 1982، 10000 نفر در عملیات های تروریستی که مسئولیت آن ها را رسما بر عهده گرفته است، کشته شدند.
در تاریخ 29 ژوئیه 1981 رجوی به همراه بنی صدر، رئیس جمهور معزول ایران، سوار بر یک فروند هواپیمای نظامی ارتش، در پایگاه شکاری اورو فرود می آیند. رجوی به اور سورواز می برد چون برادر پزشکش در آن جا اقامت داشت. اورسورواز همان جایی است که میهمان خانه ی راوو در آن قرار دارد که ونسان ونگوک در آن فوت کرد. رجوی بیرق و باروی خود را در آن جا برقرار کرده مقرش را ایجاد می کند که البته هنوز هم در همان محل قرار دارد.
این دیکتاتور بی تاج و تخت که هرگز بر هیچ کس جز عده ای مجاهد سرخورده ی ضعیف قدرت نرانده، برای تضمین بقای خود، به بدترین دشمن کشورش دست یاری می دهد و او کسی جز صدام حسین نیست. مجاهدین در دوران جنگ میان دو کشور، تبدیل به ارتش کمکی عراق می شوند. امروزه، ملت ایران از هر دسته و گروهی که باشند، در یک چیز با هم مشترک هستند و آن نفرتی است که نسبت به مجاهدین به عنوان مشتی خائن و تروریست دارند.
قتل با تانک
در سال 1991 ، بعد از شکست صدام، گروه کوچک مشاوران بوش پدر بحث های فراوانی راجع به آینده عراق داشتند. رابرت گیتس که در همان زمان نیز بسیار فعال بود، سناریوهایی مختلفی را طرح می کند. یکی از این سناریوها، ایجاد شبه دولتی شیعی در جنوب عراق بود. گیتس در صدد بود ارتشی شبیه جنوب لبنان در آن جا ایجاد کند که عامل اسرائیل باشد. واشنگتن پی درپی از شیعیان و کردها می خواهد قیام کنند. این محاسبات از آن جا سرچشمه می گرفت که آمریکایی ها مطمئن بودند صدام با شکست سهمگینی که خورده است، توانایی سرکوب شورش های داخلی را ندارد.
اولین قدمی که در این راه برداشته می شود، ارسال پیامی در حمایت از کردهای ایران بود، اگرچه این پیام به قدری مبهم بود که کردها نه می توانستند آن را تایید کنند نه تکذیب. همزمان، کارشناسان نظامی آمریکا از مرز ترکیه عبور کرده به کردستان می روند.
وقتی صدام شورش کردها و شیعیان را با شدت هر چه تمام تر سرکوب می کنند، محاسبات بوش و دستیارانش به هم می ریزد. یکی از افرادی که در آن زمان، با دیگ چینی کار می کرد به من گفت: سناریو دیگری نداشتیم. به خاطر دارم که مرتب از سرویس های اطلاعاتی می پرسیدیم این گارد ریاست جمهوری عراق چه طور موفق شد شورش ها را سرکوب کند. اما همه ی آن ها از جواب دادن عاجز بودند. دلیلش این است که سربازهایی که لباس گارد ریاست جمهوری عراق، نیروهای مورد علاقه ی صدام، را بر تن داشتند و کردها و شیعیان را در بصره به خاک و خون می کشیدند، همگی از اعضای سازمان مجاهدین بودند. پسر جلال طالبانی رهبر کردهای عراق که پدرش اکنون رئیس جمهور عراق است، می گوید: تا زمان سقوط صدام، سازمان بخشی از ارتش عراق به شمار می رفت و در سرکوب کردها در سال 1991 نقش مهمی بازی کرد.
نیویورک تایمز در همان دوران مصاحبه ای با یکی از اعضای سابق مجاهدین منتشر کرد که محافظ رجوی و همسر دومش مریم بوده است. مصاحبه شونده می گوید: به ما گفتند اگر شورشیان موفق بشوند رژیم صدام را سرنگون کنند، عمر جنبش ما نیز به پایان می رسد… مریم توصیه کرد آن ها را با تانک بکشیم و گلوله های تفنگمان را برای دیگر عملیات ها نگه داریم. [مجله کوریه انترناسیونال به نقل از نیویورک تایمز، شماره 10 ژوئیه 2003 ]
بازیگران قهار
مسعود رجوی و همسر دومش مریم با استبداد تمام بر این گروه حکم می رانند: اعضای این سازمان حق ندارند چیزی جز ادبیات رسمی سازمان را بخوانند،دسته جمعی زندگی می کنند و به اجبار، مجرد هستند و از هر نوع رابطه ی جنسی محروم اند و دائم در نشست هایی شرکت می کنند که هدف از آن انتقاد از خود و اعتراف به گناهان در حضور سایر اعضاء است.
در سال 1985 مریم و مسعود با هم ازدواج می کنند و معتقدند این ازدواج آغازگر انقلابی ایدئولوژیک در داخل تشکیلات است و معدود زوج های عضو سازمان را مجبور می کنند که از هم طلاق بگیرند تا چسم و روحشان را دربست در خدمت انقلاب و رهبران آن قرار بدهند.
مجاهدین و رهبران آن ها بازیگران قهاری هستند و به خوبی می دانند حکومت های دموکراتیک دنیا تا چه اندازه ساده لوح و فراموش کار هستند. بنابر این، در سال 1986 دست به کار می شوند و با لابی گری در پارلمان های اروپایی و به خصوص در فرانسه موفق می شوند توماری را که در دفاع از سازمان نوشته بودند به امضای 3000 نفر از نمایندگان مجالس اروپا برسانند. همین عملیات را در سال 1992 در آمریکا تکرار کرده موفق می شوند امضای 1500 از اعضا و کارمندان کنگره ی آمریکا را در حمایت از شورای عالی مقاومت به عنوان جایگزینی دموکراتیک برای حکومت خمینی در ایران به دست بیاورند. سازمان همچنین هئیت هایی را مامور دیدار با حزب کارگر انگلستان، حزب کمونیست در ایتالیا و یونان فرستاده و نظر مثبت تعدادی از سازمان های بشر دوستانه و برخی از دانشگاهیان مشهور را برای خود جلب می کند. همه ی آن ها از یاد برده بودند که دشمن یک رقیب ، همیشه دوست به حساب نمی آید. مایکل روبین، متخصص مسائل ایران در امریکن انترپریاز اینستیتو که اتفاقا از نزدیکان گروه های نو محافظه کار است، از تنفر و بیزاری عمیق خود نسبت به سازمان پرده برمی دارد: اعضای سازمان در سراسر آمریکا به دیدار اعضای گنگره و دستیاران آن ها رفته و در واقع حرفی را که دوست دارند بشنوند، به آن ها می گوید: سازمان مجاهدین تنها گروه اپوزیسیون ایرانی است که قدرت براندازی حکومت منفور و سرکوب گر ایران را دارد. مجاهدین بازیگران قهاری هستند. هر سال، در آستانه ی سال نو میلادی لباس های شیک می پوشند و با سبدهای شیرینی و شکلات و خشکبار به دیدار نمایندگان کنگره و مفسران سیاسی می روند، با ظرافت تمام حرف می زنند، نمایندگان سازمان نویسندگان و سیاستمداران منتقد رژیم ایران را پیدا می کنند و به آن ها نزدیک می شوند.
چهار نکته ای که مذاکره بر نمی دارد
ایران به کرات از فرانسه خواسته است رهبران سازمان مجاهدین را تحویل بدهد و مانع از فعالیت آن ها در خاک خود بشود. در گزارشی که در ژانویه 2006 در شماره 41 نشریه ی مطالعات مدیترانه ی شرقی و دنیای ایرانی_ ترکی منتشر شده، آمده است: ایران تصمیم گرفته است به فرانسه فشار بیاورد تا رهبران مجاهدین را اخراج کند و به قضیه یورودیف نیز خاتمه بدهد. ایران به همین منظور علاوه بر سازماندهی عملیات های تروریستی در فرانسه، در لبنان نیز دست به گروگانگیری زد. دومنیک لورنتز در کتاب رازهای اتمی که در سال 2002 منتشر شد، می نویسد: اوایل دسامبر 1985 ایرانی ها یک روز صبح، میتران را با دو عملیات تروریستی از خواب بیدار کردند. دقیقا 7 دسامبر 1987 بود که به طور همزمان دو بمب، یکی در فروشگاه لافایت و دیگری در فروشگاه پرن تام در پاریس منتشر شد.
نگارنده ،رولان دوما را در منزلش در پاریس دیدار کرده است. او نخست از اولیت سفرش به ایران گفت : سال 1951 بود. برای روزنامه ای گمنام کار می کردم. حساسیت پوستی داشتم و به اجبار، ریش گذاشته بودم. آن روزها، مصدق بر سر قدرت بود و با من حسابی رفیق شده بود. دوما بعد از این که از خاطرات گذشته به زمان حال برگشت، گفت میتران چهار نکته را تعیین کرده بود و گفته بر سر این نکات با ایرانی ها هرگز وارد مذاکره نمی شویم: هرگز حاضر نیستیم برای آزادی گروگان ها در لبنان پولی بپردازیم، تحت هیچ عنوان قرارداد نظامی خود را با عراق لغو نکرده به ایران نیز تسلیحات نمی فروشیم. نکته ی آخر این که هرگز پناهندگان سیاسی نظیر بنی صدر و رجوی را از فرانسه اخراج نخواهیم کرد.
ملکه ی زنبورها
چند ماه بعد، ژاک شیراک در یک دولت ائتلافی به قدرت می رسد و مسعود رجوی را از فرانسه اخراج می کند و رجوی به عراق می رود. مقامات ایرانی از این تصمیم بسار خوشحال می شوند که البته در اشتباه بودند. رجوی با صدام، بدترین دشمن ایران، متحد شده اجرای کثیف ترین کارها را بر عهده می گیرد. رجوی در عراق صاحب ارتشی مرکب از 7000 الی 8000 نفر بود که تا دندان مسلح بودند و وظیفه ی سرکوب های داخل عراق را بر عهده داشته گاهی نیز برای انجام عملیات های تروریستی یا خرابکاری، وارد خاک ایران می شدند.
در سال 1987، شارل پاسکوا که در آن زمان وزیر کشور بود، اقدام به اخراج پناهنده های سیاسی ایران و از جمله اعضای سازمان مجاهدین می کند. این اقدام موجی از اعتراضات برپا می کند. کمیساریای عالی پناهندگان ابراز نگرانی می کند و اتحادیه ی سازمان بشر دوستانه اعتراض می کند. جک لانگ می گوید: پاسکوا باید شرم کند. دولت شیراک باید شرم کند چون این اقدام نا به جا به معنای نغز حقوق پناهندگان و همدستی با حکومت دیکتاتوری خمینی است. لیونل ژوسپن این اقدام را وحشیانه توصیف می کند. اما پاسخ پاسکوا به این همه اعتراض و انتقاد، آمیخته به تمسخر و در عین حال بسیار دقیق است: شما آزادید با مجاهدین ابراز همدردی کنید اما بدانید این ها که امروز با خمینی می جنگند، دیروز خودشان در به قدرت رسیدن او سهیم بودند. هر چه قدر هم بکوشید نمی توانید آن ها را اهل دموکراسی جلوه بدهید و تصورش را هم نمی توان کرد که اگر آن ها قدرت را در دست بگیرند چه رژیمی ممکن است در ایران بر سر کاربیاید. تنها مشکل کار این بود که پاسکوا چند ماه بعد، دقیقا در ژوئیه 1985، متنی را در دفاع از مجاهدین امضاء کرد.
سازمان مجاهیدن که علاقه بسیار کمی به دموکراسی دارد حرکت اعتراضی وسیعی را در اروپا آمریکا به راه می اندازد و در این راه، از حمایت های کورکورانه مطبوعات غربی نیز برخوردار می شود. فشارها سرانجام به نتیجه می رسد و فرانسه با بازگشت هفت تن از اخراج شدگان موافقت می کند.
البته چند سال بعد، اوضاع سازمان مجددا به هم می ریزد. در17 ژوئیه 2003 ، مقر سازمان در اورسورواز به محاصره 1300 ی نفر از نیروهای پلیس فرانسه در می آید. 165 نفر از اعضای سازمان به همراه رهبرشان، مریم رجوی دستگیر می- شوند. ده نفر از اعضای سازمان در اعتراض به دستگیری ها، اقدام به خودسوزی می کنند و سه نفر از آن ها در اثر شدت جراحات وارده جان می دهند. مریم رجوی با همان کت شیک مارک چنل و روسری که هرگز از سرش نمی افتد آزاد می شود.
نشریه ی مطالعات مدیترانه ی شرقی و دنیای ایرانی_ ترکی در تحلیلی که از این قضیه ارائه داده است می نویسد: این عملیات بی سابقه ی پلیس فرانسه فصلی تازه در روابط ایران و اروپا به شمار می رود چون از یک سو نشان دهنده ی فشاری است که اتحادیه ی اروپا بر سر برنامه ی هسته ای بر ایران وارد می آورد تا بهانه به دست آمریکایی ها ندهد چرا که آن ها در صدد براندازی جمهوری اسلامی هستند و از سوی دیگر، اتحادیه ی اروپا در راستای سیاست های خود در ارتباط ایران که عبارت است از حمایت از اصلاح طلبان، در صدد است مانع از بروز بی ثباتی سیاسی در این کشور شود. در این چهار چوب، با توجه به این که سازمان مجاهدین از ساختار خوبی برخوردار است و می تواند موجب بی ثباتی سیاسی در ایران شود، دولت فرانسه دست به کار شد تا فعالیتش را در خاک خود محدود کند[…]. نیکولا سارکوزی وزیر کشور در توجیه اقدام دولت متبوع خود گفت: سازمان مجاهدین می خواست فرانسه را تبدیل به پایگاه پشتیبانی برای خود کند و ما نمی توانیم این مطلب را بپذیریم.
پاسخ سارکوزی که اکنون رئیس جمهور فرانسه شده است بسیار کوتاه بود: سازمان مجاهدین سال هاست که از خاک فرانسه به عنوان پایگاه پشتیبانی استفاده می کند. پشت دیوارها ی بلند و برج های دیدبانی مقر سازمان در اورسوراواز، مریم رجوی بر گروه خود احاطه ی کامل دارد درست مانند ملکه ای در کندوی زنبورها. سال 2003 سال خوبی برای سازمان بود چون با سقوط صدام، حامی جدیدی برایش پیدا شد که کسی نیست جز ایالات متحده آمریکا.

—————————————————————————-

* Michael Rubin, Monsters of the left Mujahidin al –khal, The progressive conservetisme. USA, Volume 8 issue 12, 13 janvier 2006.

لینک به متن کتاب

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا