دادخواهی آقایان اصغر فرزین، رضا صادقی و علی بیگلری

دادخواهی آقایان اصغر فرزین، رضا صادقی، و علی بیگلری اعضای جداشده سازمان مجاهدین خلق، به مراجع قضایی عراق علیه این سازمان و درخواست رسیدگی مقامات عراقی به وضعیت قرارگاه اشرف

من اصغر فرزین (رامین) متولد 1344 (1965) در آبادان هستم. در سال 1366 (1987) برای ادامه تحصیل به کشور ترکیه رفتم و در آن کشور مشغول تحصیل گردیدم. در دانشگاه در ترکیه با سازمان مجاهدین خلق آشنا شدم. آنها از آزادی و عدالت و همچنین اسلام صحبت میکردند و مرا به سمت خود جذب نمودند. همان سال یعنی در آذر 1366 (دسامبر 1987) موقتا به عراق اعزام شدم و مجددا به ترکیه برگشتم. سال بعد از من خواسته شد تا باز بصورت موقت به عراق بروم که من هم قبول کرده و رفتم ولی گذرنامه مرا گرفتند و دیگر به من اجازه ندادند که به ترکیه برگردم و اجبارا تا سال 1382 (2003) در آنجا در قرارگاه اشرف ماندم.

زمانی که نیروهای ائتلاف و آمریکا عراق را اشغال کردند به نیروهای آمریکایی پناهنده شدم که نهایتا در بهمن 1382 (فوریه 2004) به اردوگاه پناهندگان آنان موسوم به TIPF منتقل گردیدم. در اسفند سال 1383(مارس 2005) بصورت داوطلبانه و به درخواست خودم به ایران و نزد خانواده ام در بوشهر بازگشتم. اکنون به عراق آمده ام تا علیه سازمان مجاهدین خلق اعلام جرم نمایم.

بنابراین نزدیک به 17 سال از عمر من بالاجبار در عراق و علیرغم میل خودم تلف شده است و چنانچه آمریکا عراق را اشغال نکرده بود معلوم نبود تا چه زمانی باید در اشرف می ماندم. سازمان ادعا میکرد که راه های ورودی سازمان بسته است ولی راه های خروجی کاملا باز است. مرا اغفال کردند و ظاهرا برای مدت کوتاه به عراق بردند ولی بعدا گفتند که راه خروج از سازمان تنها به زندان ابوغریب در عراق باز است. خیلی ها را هم به زندان ابوغریب فرستاده بودند و لذا من مجبور بودم در سازمان بمانم.

طی این مدت حتی یک بار نگذاشتند با خانواده ام در ایران تماس بگیرم و آنها از سرنوشت من هیچ اطلاعی نداشتند. بعد از اینهمه سال که در سازمان شبانه روز کار کردم وقتی میخواستم از آنها جدا شوم نگذاشتند هیچ وسیله ای با خودم ببرم و حتی کت تنم را هم در آوردند و مرا مزدور و خائن و نفوذی خواندند و اگر آمریکایی ها حضور نداشتند چه بسا برخورد فیزیکی هم میکردند.
طی این مدت هر زمان درخواست تماس با خانواده را میکردم و یا خواهان جدا شدن بودم تحت شدیدترین فشار های روحی قرار میگرفتم تا بالاخره حرف خودم را پس بگیرم. سازمان مجاهدین خلق با توسل به دروغ و نیرگ و همینطور تحمیل و اجبار تمامی سالهای جوانی مرا دزدید و طی این مدت مرا به زور به بیگاری واداشت. آیا برای عمر تلف شده من و وضعیت جسمی و روحی که در حال حاضر دارم قیمتی متصور است؟ من از مقامات عراقی میخواهم که به وضعیت ساکنان اشرف که مستمرا تحت شستشوی مغزی هستند و هیچ رابطه ای با دنیای خارج ندارند رسیدگی شود. من درخواست میکنم که رهبران سازمان مجاهدین خلق به جرم نقض اولیه ترین حقوق انسانی در خصوص اعضای خودشان محاکمه شوند.

****
من غلامرضا صادقی جبلی متولد 1340 (1961) در اصفهان هستم. در سال 1365(1986) از ایران خارج شده و به پاکستان رفتم و سپس از آنجا عازم کانادا گردیدم و در شهر تورنتو اقامت گزیدم. در آنجا ازدواج کرده و صاحب یک پسر به نام آرین شدم. بعد از جنگ اول خلیج فارس جذب سازمان مجاهدین خلق شده و در جلسات آنها شرکت میکردم. اواخر سال 1372 (مارس 1994) بطور تمام وقت با سازمان شروع به فعالیت کردم و به کار مالی اجتماعی و جذب نیرو مشغول بودم. بعد سازمان مرا به آمریکا برد و در آنجا تمام وقت کار میکردم. سپس از من خواسته شد تا برای دیداری کوتاه به عراق بروم که در شهریور سال 1376 (سپتامبر 1997) از نیویورک به عراق اعزام شدم. اما در عراق گذرنامه ام را گرفتند و دیگر نگذاشتند به کانادا برگردم و تا اوایل سال 1385 (آوریل 2006) که از سازمان جدا شدم اجازه هیچ تماسی با خانواده ام چه در کانادا و چه در ایران به من داده نشد.
زمانی که از سازمان جدا شدم به کمپ TIPF رفتم و تازه در آنجا متوجه شدم که پسرم که موقتا زمانی که از کانادا به عراق میرفتم او را به ایران فرستاده بودم هنوز در ایران است و مادرش هم به دلیل عدم اطلاع از من و پسرش دچار ناراحتی روحی شده و مدت ها بستری گردیده است. او به خاطر اینکه نه از من و نه از پسرش برای مدت طولانی هیچ خبری نداشت دچار فشارهای عصبی سختی گردیده بود.

از آنجا که پسرم در ایران بود تصمیم گرفتم به ایران آمده و ترتیب رفتن او به کانادا نزد مادرش را بدهم که در مهر 1385 (اکتبر 2006) به ایران بازگشته و ترتیب اعزام پسرم به کانادا و نزد مادرش را دادم و الان خودم با وجودی که امکان رفتن به کانادا را داشتم ولی به عراق آمده ام تا از بابت از هم پاشیده شدن خانواده ام و از دست رفتن عمرم که سازمان با توسل به فریب و اجبار باعث آن گردیده بود نزد مقامات قضایی عراقی شکایت نمایم.
در ضمن زمانی که در سازمان اعلام جدایی کردم وقتی فشارهای روانی بر روی من کارساز نشد به برخورد فیزیکی روی آوردند که در نتیجه انگشت دست مرا شکستند که وضعیت آن درحال حاضر نیز بارز و مشخص است.

****
من علی بیگلری متولد 1348 (1969) در کرمانشاه هستم. در جریان جنگ ایران و عراق در تاریخ 8 فروردین 1365 (28 مارس 1986) بدست نیروهای عراقی دستگیر شدم. در مهر 68 (اکتبر 1989) نفرات سازمان مجاهدین خلق از جمله مهدی ابریشم چی به اردوگاه اسرای ایرانی در عراق آمدند و با وعده و وعید تعدادی از ما را جذب کرده و با خود بردند. در سال 1379 (2000) اعلام جدایی کردم که مرا بلافاصله زندانی کردند و 9 ماه در حبس انفرادی بودم تا اظهار پشیمانی کنم و نهایتا در سال 1380 (2001) مرا تحویل نیروهای امنیتی عراقی دادند که آنها نیز مرا به جرم عبور غیر قانونی از مرز بازداشت کرده و یکراست به زندان ابوغریب بردند. در زندان به درخواست من جهت ملاقات با صلیب سرخ توجهی نکردند و هیچ محاکمه ای هم در کار نبود. من اسیر جنگی بودم و شماره صلیب سرخ داشتم و عبور غیر مجاز از مرز در خصوص من موضوعیتی نداشت اما آنها صراحتا میگفتند که یا باید به درون سازمان برگردم و یا اینکه در زندان بلاتکلیف باقی بمانم. من تا قبل از تهاجم آمریکا به عراق در آنجا بودم که در اواخر سال 1381 (مارس 2003) مرا به مرز ایران آورده و تحویل ایران دادند که به نزد خانواده خود بازگشتم. در حال حاضر سه سال است که ازدواج کرده ام و صاحب یک دختر دوساله هستم. من به عراق باز گشته ام تا در خصوص 18 سال عمر و جوانی ام که در عراق تلف شده و آسیب های روحی و جسمی که در سازمان و در زندان ابوغریب دیده ام شکایت کنم. مهدی ابریشم چی و نفرات همراه وی که به اردوگاه اسرا آمدند ما را گول زدند و سازمان مجاهدین خلق آن چیزی نبود که آنها تصویر میکردند و زمانی هم که خواهان خروج شدم سر از زندان ابوغریب در آوردم. مرا تنها بخاطر اینکه خواهان جدایی بودم زندانی و شکنجه کردند و بعد هم ادامه کار را به دستگاه امنیتی صدام حسین در ابوغریب سپردند. در داخل سازمان یک بار به علت فشارهای شدید روحی دست به خودکشی زدم که جان سالم بدر بردم.
من به عراق آمده ام تا از مقامات عراقی درخواست کنم که به جرائم این سازمان رسیدگی نمایند و به اسرای ذهنی گرفتار در قرارگاه اشرف کمک نمایند.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا