فرقه رجوی
نيويورك تايمز – بخش مجله 13 جولاي 2003
نویسنده : Elizabeth Rubin
بیش از 30 سال است که مجاهدین خلق ، موجودیت داشته است و در حاشیه های تاریخ ، در سرزمین صدام حسین و حکومت فرانسه عمل کرده اند. در دهه 70 می توانستیم اعضایMKO را با تصاویری از شکنجه های شاه در دست ، در خیابان های نیو یورک ببینیم. در دهه های 80 و 90 ، پس از آنکه رهبرشان از ایران فرار کرد می توانستیم آنها را در حال جمع آوری پول و اعانه و دادخواهی در دانشگاههای امریکا و نشان دادن تصاویری از زنان خرد شده و شکنجه شده ایرانی ، توسط رژیم اسلامی ایران ، مشاهده کنیم.آنها همینطور با عکسهای دیگری از زنان ایرانی با یونیفرم نظامی و در حال به اهتزاز درآوردن اسلحه هایشان ، راندن تانک و آماده برای براندازی رژیم ایران سعی بر جلب توجه بیشتر داشتند. مجاهدین با رهبری زوج کاریزماتیک ، مریم و مسعود رجوی ، به تنها ارتش دنیا تبدیل شده است که بیشترین فرماندهان بدنه آن را زنان تشکل می دهند.
… صدام به آنها پول ، اسلحه ، جیپ و پایگاههای نظامی می داد. این پایگاه ها در مناسب ترین مکان جهت حمله به ایران در مرز ایران – عراق قرار داشتند. هنگامیکه نیروهای امریکا رژیم صدام را سرنگون کردند ، آنها مطمئن نبودند که چگونه یک ارتش 5000 نفری از مبارزان مجاهدین خلق را اداره کنند. بیشتر اعضای این ارتش زن هستند و بسیاری از آنها به نحوی متعصبانه وفادار به رجوی ها. سردر گمی سربازان امریکایی در بازگشت آنها به خانه نیز بازتاب داشت. مجاهدین دارای یک دستگاه پیچیده نفوذی و عملکردی است و از مفهوم سربازان زن مبارز علیه روحانیون حاکم بر ایران ، جهت جلب حمایت بسیاری از اعضای کنگره امریکا بهره وری کرده است. اما این گروه هنوز در لیست تروریستهای دولت امریکاست. این لیست که در 1997 تهیه شد جهت نشان دادن حسن نیت به رئیس جمهوری جدید منتخب ایران ، محمد خاتمی ، در آن زمان بود.
با سقوط صدام و موج تظاهرات ضد حکومت در ایران در ماه گذشته ، ناگهان مجاهدین درمیان ورطه سیاستهای خارجی واشنگتن خود را در چگونگی برخورد با ایران یافتند. اکنون سرنوشت این سازمان به طور ناپایداری به انهدام و سرنگونی رژیم ایران بسته است. شماری از سیاست گزاران پنتاگون از این سازمان برای خارج کردنش از لیست تروریستها و بازسازی آن برای استفاده علیه ایران در آینده ، دفاع می کنند. دولت ایران ، رجوی ها را دشمن مخرب خود می داند.
دولت فرانسه پس از دو دهه پناه دادن کم و بیش به مجاهدین و محافظت پلیس فرانسه از مریم رجوی ، به طور اسرار آمیزی مریم رجوی و 160 نفر از پیروانش را دستگیر کرد و ادعا کرد که آنها می خواستند پایگاه نظامی شان را به فرانسه انتقال داده و حملاتی علیه مواضع ایران در اروپا ترتیب دهند. فوراً ، مجاهدین فدایی در پاریس ، لندن و رم اعتصاب غذایی کردند و برخی نیز خود را به آتش کشیدند و خواستار آزادی مریم شدند. در واشنگتن ، سناتور Sam Brownback ، جمهوری خواه ایالت کانزاس و رئیس روابط خارجی کمیته فرعی در امور جنوب آسیا ، فرانسه را متهم به کارهای کثیف برای دولت ایران کرد. Brownback همراه با دیگر اعضای کنگره نامه اعتراضی به رئیس جمهور ژاک شیراک نوشتند. اما تعداد بسیار اندکی از این اعضا از کویر محل خدمت مجاهدین در عراق دیدار کرده و می دانند که آنها حقیقتاً چقدر عجیب و غریب هستند.
من اخیراً به دیدن کمپ اشرف در نزدیکی مرز ایران رفتم. اشرف 14 مایل مربع ، در کویری بی حاصل احاطه شده با سیمهای خاردار ، مساحت دارد…. [ توصیف کمپ اشرف ] هنگامیکه از نقطه بازرسی می گذری احساس می کنی که وارد دنیای ساختگی زنبورهای کارگر زن شده ای. اما به هر سو که می چرخیدم زنان را پوشیده دریونیفرمهای خاکی و روسریهای لجنی ، در حال راندن ماشینها و کامیونهای نظامی به عقب و جلو بودند. خیره به جلو کاملاً مصمم راه می روند…
پری بحشایی زن مستبد ایرانی ، فرمانده نظامی کمپ اشرف ، 40 ساله ، راهنمای تور من در آن روز بود. ما در یک لند کروز سفید همه زمین خشک کمپ را گشتیم و زنانی را دیدم که در دهانه تانکها در حال تعمیر ، تنظیم و… مدارها و موتورها بودند تا ماشینهای جنگیشان را جهت حمله زنده نگه دارند. صفوف منظمی از تانکهای کاسکاوال برزیلی ، BMP های روسی و اسلحه های انگلیسی که بیشتر آنها در اواخر جنگ ایران – عراق از ایران غنیمت گرفته شده بودند ، دیده میشد.
برخی از این زنها شرمگینانه لبخند میزدند و دیگران مانند بحشایی ناگویا بودند. او خشن اما مصمم بود و محبوب زنان دیگر. او می گفت : « هنگامیکه آنها نخستین بار اینجا آمدند ، برایشان دشوار بود که با این ماشینهای مسلح کار کنند. آنها خود را باور نداشتند. فکر می کردند فقط مردان می توانند این کارها را انجام دهند. اما هنگامیکه دیگر خانمها را دیدند بر عدم اطمینان خود فائق آمدند. من خودم نیز چنین بودم »
حسین مدنی یک سخنگوی سیاسی مجاهدین خلق که آن روز مباشر من بود ، گفت : « این زنان جوان همه به تازگی از ایران و دیگر کشورها آمده اند.»
جوانترین مجاهدین یکی یکی آمدند تا داستانهای خود را تعریف کنند. یک دختر جوان با موهای تیره ، سریع وبه نحوی رمانتیک سرنوشت خود را به فارسی تعریف کرد و همقطارش آن را ترجمه می کرد : « من 6 ماه پیش از تهران آمدم. 20 ساله هستم. در آخرین روزهای حضورم در ایران وضعیت روانی بسیار بی ثباتی داشتم. می خواستم خود کشی کنم. چرا ؟ زیرا ما هیچ حق مخالفتی نداشتیم. هیچ آزادی وجود نداشت. حتی مسائل خصوصی برای جوانان مثل مهمانی رفتن ، آرایش کردن و حتی آزادانه بیرون رفتن وجود نداشت. بسیاری از دوستان من خود را سوزاندند و یا معتاد شدند. من از طریق اینتر نت به یکی از سخنرانیهای مریم رجوی برخوردم ، « شما می توانید و باید » و از آن پس من احساس کردم که می توانم. اعتماد به نفسم را به دست آوردم. من همیشه معتقد بودم زنان ضعیف هستند اما هنگامیکه حرفهای مریم را خواندم اعتماد به نفسم را برای آمدن به اینجا به دست آوردم.»
سه نفر دیگر دقیقاً مثل او نیز بودند ، شیوا راننده تانک ، 21 ساله می گفت : « هنگامیکه در ایران بودم فکر نمیکردم که بتوانم تانک برانم و یا با اسلحه شلیک کنم ف اما وقتی خواهر مریم رجوی را دیدم ،اامیدوار شدم که می توانم هر کاری بکنم. اکنون که مریم رجوی را می شناسم ، می خواهم دیگران نیز در مورد او بدانند چرا که آزادی ایران به او بستگی دارد.»
پس از شنیدن این شهادتها ، من به داخل تانکی برده شدم تا در میدان آموزشی گردش کنم. زنها ، بی فکر ، مهربان و مغرور به ماشینهایشان بودند. آنها همه به من گفتند که چقدر از طریق مریم اعتماد به نفس یافته اند. من شنیده بودم که مجاهدین باید پیمانی مبتنی بر طلاق جاودانی ببندند و جوانان هرگز نباید ازدواج کنند و بچه دار بشوند و بزرگترها نیز باید طلاق بگیرند. من از سیما ، زنی که در اواخر دهه 20 زندگی بود ، پرسیدم که آیا او هرگز از بستن چنین پیمانی متأسف و پشیمان نشده است. او در مقابل باد به انگلیسی فریاد زد : « وقتیکه فکر می کنم که دارم به هدفم نزدیکتر می شوم ، زیباترین احساس را دارم و این خود عشق است.» و هدفش چه بود ؟ او گفت : « من باید به زنان ایرانی یاد بدهم که چطور مانند من احساس کنند و آنچه را خمینی خراب کرد ، بازسازی کنم. او روح هر فردی را می کشد. » من عنوان کردم که هرکس ، پیر و جوان در کمپ اشرف در همین طریق برنامه ریزی شده در مقابل رژیم آیت ا… خمینی موضع می گیرد با وجود اینکه این رکن کاریزماتیک انقلاب ایران 14 سال پیش مرده است. سیما گفت : « هر وقت که در رؤیاهای طبیعی یک دختر در باره ازدواج و بچه دار شدن غوطه ور میشدم ، احساس غرور می کنم از اینکه در این شرایط دشوار در چهره خواهرانم شادی را می بینم.»
نادره ، زنی ایرانی که در تورنتو بزرگ شده است ، گفت که تعهداتش را برای آمدن به عراق زیر پا گذاشته. او گفت : من در تورنتو بهترین زندگی را داشتم ، فیزیوتراپی و مکانیزمهای بدن می خواندم ، دوستان و خانواده داشتم اما کمبود چیزی را حس می کردم.» سپس روزی در سال 1998 او روی تخت خوابش دراز کشیده و به سقف خیره شد و از تلوزیون ایران شنید که اسدا… لاجوردی معروف به قصاب زندان اوین در تهران… کشته شده است. مجاهدین ادعا کردند که این عملات بزرگ را انجام داده اند. « من دیگر نتوانستم تحمل کنم ، فکر کردم تو برای مردمت چه می کنی ؟ » او اکنون یک کامیون حمل راکت کاتوشا می راند.
هنگامیکه ما ایستادیم و از تانک پیاده شدیم من برای مباشرم ،مدني گفتم که چه حرفهایی میان من و دخترها در پاد رد و بدل شد. و وقتی که او برگشت ، بحشایی با حالت فمینیستی خود داد سخن داد و از جنایات ضد زن رژیم گفت و اینکه چگونه مریم سیر را برای زنان هموار کرد تا به نقشی برتر از مردان دست یابند. وافزود که: « تحت رژیم خمینی زنها خود کشی می کنند اما اینجا زنها مسئول می شوند.»
با وجود اینکه مریم رجوی بیشتر وقتش را در فرانسه می گذراند و در لابی های غرب به سر می برد ، چشمهای سبزش لبخند زنان در کمپ اشرف می خرامد. تقریباً چهره اش به اندازه چهره صدام در عراق و یا آیت ا… خمینی در ایران به چشم می خورد. عکسهای او در لباسهای پرزینت زینت بخش بالین افراد ، میزهای شام ، سالنهای سخنرانی و حتی تانکها است. در سالهای 1960 ، بنیانگذار مجاهدین دانشجویانی بودند که اسلام و مارکسیسم را به هم آمیخته و در میان عده ای دیگر با اسلحه در برابر رژیم شاه مبارزه می کردند. مانند دیگر دانشجویان اصولگرا در دهه 60 ، آنها ارزشهای بورژوازی را رد کرده و به فرد گرایی پشت پا زدند و راه چاره را در مبارزه مسلحانه یافتند. آنها همچنین شدیداً مخالف دخالت دولت امریکا درایران بودند و چندین امریکایی که در ایران کار می کردند را کشتند. بیشتر رهبران دانشجویان – به غیر از مسعود رجوی و اندکی دیگر که در زندان بودند – در دهه 1970 اعدام شدند.
در دهه 1997 پس از آنکه شاه سقوط کرد ، رجوی با شیوه کاریزماتیک خود ، هزاران پیرو به دور خود جمع کرد. در آغاز او از خمینی حمایت کرد اما به سرعت از او و حلقه روحانیون اطرافش جدا شد. و در دهه 1981 او مصمم به بر اندازی رژیم اسلامی شد. او پیروانش را به خیابانها کشاند و بسیاری از آنها را به کشتن داد. آنها بمب عظیمی را که بیش از 70 نفر از مسئولان رژیم ایران را به کشتن داد ، کار گذاشتند. ( در آن سال ، رهبر فعلی ایران ، علی خامنه ای کاربری یکی از دستانش را در یکی از همین بمب گذاریها از دست داد.) در مقابل هزاران نفر از اعضای مجاهدین دستگیر و سپس اعدام و یا شکنجه شدند – این افراد شامل بسیاری از فرماندهان فعلی مجاهدین در عراق نیز می باشند.
رجوی با تغییر چهره از ایران به پاریس فرار کرد. در آنجا شوری ملی مقاومت را تأسیس کرد. این شورای پناهگاه سیاسی مجاهدین است. در 1986 ، فرانسه شروع به محکم کردن روابطش با ایران کرد و رجوی و جوخه های قتل او را به بیرون پرتاب کرد و آنها به سلاحهای صدام حسین پناه بردند. حسین سالهای سال از آنها حمایت کرد ( بسیاری از پشتیبانان سیاسی مجاهدین به عنوان پناهنده سیاسی در فرانسه ماندند.) رجوی با شناساندن مقرهای نظامی ایران در جنگ ایران – عراق ، به صدام ، به بسیاری از هموطنان خود خیانت کرد و آنها را به زیر بمبهای دشمن سپرد که این کارش را بسیاری از ایرانیان هرگز به او نمی بخشایند. سپس درست پس از آتش بس ایران در عراق در 1988 ، او هزاران نفر از پیروانش را در عملیاتی به نام فروغ جاویدان به مرزها فرستاد تا سرزمین ایران را تصرف کنند. دو هزار نفر از مبارزان مجاهد – بسیاری از آنها والدین ، همسران ، شوهران آنها که اکنون در عراق بودند- کشته شدند. این کشتن از روی ترحم که مهمانی عروسی را تبدیل به چیزی بیشتر شبیه به یک فرقه به رهبریت زن و شوهری تبدیل می کرد ، نمایش غیر عادی سرقت مسعود رجوی از همسر و همکارش مریم رجوی بود. مسعود عاشق مریم شد و برنامه سیاسی کاملی ترتیب داد تا اورا به شکل یک ملکه انقلابی ارتقا دهند و طلاقش از همسرش را توجیه کند. مسعود ادعا کرد که زن باید با مرد مساوی باشد و مریم باید در کنار او رهبریت مساوی داشته باشد ، اما کار کردن در کنار هم بدون ازدواج خلاف قوانین اسلام است. بنابراین او طلاقش را شاهکاری تلقی کرد و آن را انقلاب فرهنگی نامید.
چنانکه ارواند ابراهیمیان مورخ و نویسنده کتاب مجاهدین ایران به من گفت:« رجوی گفت که او با پیامبر برابری می کند » – [حضرت محمد(ص) ] – « او با همسر پسرخوانده اش ازدواج کرده بود تا نشان دهد می تواند بر قراردادی اخلاقی فایق آید. این خود نوعی کفر است.»
رجوی دوست داشت زنها در کنارش باشند و در ساختار فرماندهی زنان را جایگزین مردان کرد. – این بار آن را انقلاب اصولی نامید. همچنین به لحاظ سیاسی به نحوی زیرکانه با افزودن ادویه به فعالیتهایش ، روابط عمومی اش در غرب را افزایش داد.
دهها زن جوان در حال کشیدن کلاشینکف هایشان در میدان کمپ فریاد می کشیدند : « رجوی ، رجوی ، ایران ، ایران ، مریم ، مریم ، ایران ، ایران ، بدو، بدو ، آتش ، آتش » ؛ می دویدند ، آتش می کردند و دوباره به دور فرمانده خود حلقه می زدند. یکی به جلو قدم برمی داشت و فریاد میزد : « هماهنگ نشده بودیم » دیگری فریاد میزد : « فاصله میانمان بسیار زیاد بود.» و دیگری: « سرعتمان مناسب نبود.» به آنها استراحت داده میشد و سپس مرا نگاه کرده ، به سوی صف خود می دویدند ، عرق ریزان و نفس نفس زنان.
سحر 19 ساله شروع کرد : « مادرم وقتیکه دستگیر شد مرا حامله بود و من در زندان اوین به دنیا آمدم در 1983. هنگامیکه یک ساله بودم پدرم به دلیل حمایت از مجاهدین اعدام شد. اکنون من تانک می رانم. مادرم در پایگاه دیگری است.این یکی از دلایلی است که من تصمیم گرفتم به ارتش ملحق شوم.»
چنانچه رهبران سازمان مباهات می کنند ، مجاهدین یک موضوع خانوادگیست. ( ما سه نسل شهید داریم : مادربزرگها ، مادرها، دخترها) بیشتر دخترهایی که من دیدم در مدارس مجاهدین در کمپ اشرف پرورش یافته بودند ، در آنجا جدا از والدینشان زندگی می کردند. دیدارهای خانوادگی از پنج شنبه شب تا جمعه مجاز بود. هنگامیکه عراق به کویت حمله کرد بسیاری از این دختران به اردن انتقال یافتند و سپس به دیگر کشورها قاچاق شدند. – آلمان ، فرانسه ، کانادا ، دانمارک ، انگلیس ، و امریکا ـ آنها توسط افرادی که بیشترشان از مجاهدین بودند در این کشورها بزرگ میشدند. وقتیکه به سن 18 یا 19 سالگی می رسیدند ، بیشتر آنها تصمیم به بازگشت به عراق می گرفتند تا ردیف جوانترین نسل مجاهدین را پر کنند. هر چند که کلمهتصمیم می گرفتند کلمه چندان درستی نیست ، چرا که از زمانیکه این دخترها و پسرها به دنیا آمدند هرگز یاد نگرفتند به خود فکر کنند ، بلکه فقط باید کورکورانه از رهبرانشان پیروی می کردند.
نادره افشاری ، عضو سابق مجاهدین به من گفت : « هر روز صبح ، بچه ها از سن یک تا دو سالگی ، باید مقابل پوستر مسعود و مریم می ایستادند و به آنها سلام می دادند و درود می فرستادند.» افشاری که به آلمان فرستاده شده بود تا در طول جنگ خلیج فرزندان مجاهدین را دریافت کند و عهده دار شود که دولت آلمان سعی کرد که فرزندان مجاهدین را به سیستم آموزشی خود جذب کند اما سازمان قبول نکرد. بسیاری از بچه ها به مدارس مجاهدین فرستاده شدند ، به ویژه مدارسی که در فرانسه بودند. افشاری ادامه داد که « رجوی ها به این بچه ها به عنوان سربازان نسل آینده نگاه می کردند. آنها می خواستند بچه ها را شستشوی مغزی داده و کنترلشان کنند.» آنها برای بچه ها چنین شرح می دادند که : این سفرها برای قدرتمند کردن خود و پرتو بخشیدن به روحیه جان برکفی که با نور فرزانگی و فروغ مریم و مسعود القاء می شود ، هستند.
همانطور که ما اطراف زمینهای پادگان گشت می زدیم ، حسین مدنی گفت : « می دانستی که آنها همه این کمپ را با خراشیدن ساختند ؟ و به همین خاطر است که آنقدر پایگاهشان را دوست دارند.» و این حرف درست بود ، مجاهدین اراده کرده بود که از دل کویر بهشت کوچک خود را کشت کنند و آن را با باغچه های سبزی و ردیفهای درختان اکالیپتوس و دیگر درختان ، زمین های ورزشی و سینماهای پنج شنبه شب بیارایند. وقتیکه من این حقیقت را پرسیدم که این سرزمین با همه زینتهایش توسط صدام حسین اهدا شده و مجاهدین در واقع با کمک یک دیکتاتوری در حال مبارزه با دیکتاتوری دیگری هستند ، مدنی و بحشایی هر دو با تأکید گفتند که : پیش شرط مجاهدین برای ایجاد پایگاه هایش در عراق ، استقلال از امور عراق بود. بحشایی گفت :« تنها چیزی که ما استفاده کرده ایم خاک عراق است.» حال آنکه او دروغگو بود و یا کاملاً منکر این موضوع که من با هر که صحبت کردم ، اذعان کرد : – از جمله افسران عراقی ، فرماندهان کرد، گروههای حقوق بشر – که در 1991 صدام حسین از مجاهدین و تانکهایشان جهت حمله به شورشیان کرد در شمال عراق و شیعیان در جنوب استفاده کرد. و اعضای سابق مجاهدین به یاد می آورند که مریم رجوی دستوری نامشهور داد : « کردها را زیر تانکهای خود بگیرید و گلوله هایتان را برای گارد انقلابی ایران نگه دارید.»
هر چند که سالها ، مجاهدین ایدئولوژی مارکسیست و اسلامی را به هم می خورانند ، اکنون با گذشت زمان این ایدئولوژی مدرنیزه شده است. امروزه یکی از خطوط استاندارد شورای ملی مقاومت در برابر سیاستمداران اروپایی و امریکایی و هدف ، پایه گزاری یک حکومت دموکراتیک و سکولار در ایران و براندازی رژیم ایران است و این شورا یک حکومت موقت و به ریاست جمهوری مریم رجوی تشکیل خواهد داد و سپس انتخاباتی آزاد را برگزار خواهد کرد. اما بر خلاف این الفاظی هایش ، سازمان مجاهدین خلق مانند هر دیکتاتوری دیگری عمل می کند. اعضای مجاهدین دسترسی به هیچ روزنامه ، رادیو یا تلوزیون مگر آنکه سازمان تجویز می کند، ندارند. چنانچه آن مورخ ، ابراهیمیان ، به من گفت : « هیچ کس نمی تواند از رجوی انتقاد کند.» و هر کس باید مراحل خود – انتقادی را بگذراند. « همه چیز بر روی نوار ضبط می شود ، بنابراین آنها از هر چه شما می گویید نوار دارند. اگر هر گونه نشانی از مقاومت وجود داشته باشد شما به اندازه کافی انقلابی نشده اید و آموزشهای ایدئولوژیک بیشتری نیاز دارید. حتی اگر مردم ازپای در آیند و تسلیم شوند.»
صلاح الدين مختاري ، مورخ ايراني در تبعيد كه هنوز روابطش با مجاهدين را حفظ كرده چرا كه آنرا قويترين گروه مخالف مسلح در مقابل رژيم ايران مي داند به من گفت كه اعضاي سازمان مجاهدين خلق « اگر با هر چيزي مخالفت كنند ، زنداني و گاهي كشته مي شوند.»
افشاري كه از ده سال پيش از گروه فرار كرد ، به من گفت كه چقدر دوست داشتن ممنوع بود. هيچ دونفري نمي توانستند بنشينند و تنهايي صحبت كنند ، به ويژه در مورد زندگي سابقشان. جاسوسان همه جا هستند. اين ايده مريم بود كه هر رابطه احساسي كشته شود. افشاري گفت : « او اين كار را خشكانيدن ريشه مي نامد ، آنها هميشه به ما مي گفتند : هر يك از احساسات شما بايد از كانال مسعود بگذرد و مسعود يعني رهبري و رهبري يعني ايران.» جدايي زن و مرد قريباً در آن زمان هنوز نو پا بود. « دختران مجاز به صحبت كردن با پسران نبودند. اگر آنها را در حال گفتگو دستگير مي كردند شديداً تنبيه مي شدند.»
با وجود آنكه مريم و مسعود مي توانند با حيله ورزي با هم باشند ، آنها همه اعضا را مجبور به تجرد مي كنند. افشاري گفت : « آنها به ما گفتند ، ما در حال جنگيم و سربازان نمي توانند زن يا شوهر داشته باشند. شما بايد از هر روز خود گزارش دهيد و به انديشه ها و رؤياهايتان اعتراف كنيد. آنها مردان را مجبور مي كردند بگويند وقتي بوي عطر زني را مي شنوند چگونه دچار نعوظ مي شوند.» مردان و زنان بايد در نشستهاي ايدئولوژيك هفتگي جدا مي بودند. در اين نشستها آنها بايد به طور عمومي اميال جنسي خود را بيان كنند. اين نه تنها شيوه اي كنترلي بلكه وسيله اي براي حذف همه بقاياي انديشه فردي است.
يكي از شديدترين برخوردهايي كه من در كمپ اشرف داشتم ، ديدن مهناز بزازي بود ، فرمانده اي كه 25 سال با مجاهدين بوده است. من در بيمارستان اشرف با او ملاقاتي داشتم. او احتمالاً تحت تأثير داروها بود ، اما اين موضوع حالت مستي طبيعي اي كه او از خود مي تابيد را توضيح نمي داد. عليرغم – ويا شايد به خاطر – اينكه او پس از حمله موشكي امريكا به يكي از انبارهايي كه او محافظت مي كرده پاهايش را از دست داده بود. دكتر گفت كه او « هرگز اعتراض مهناز را نشنيده است و او حتي به اين طريق نيز با ملاها مقابله مي كند.» بزازي حرف دكتر را قطع كرد و گفت : « من شخصاً اين چنين نيستم. اين عقيده همه مجاهدين است. درست است كه من پاهايم را از دست داده ام اما نبرد من هنوز ادامه خواهد داشت. زيرا آرزوي آزادي وطنم را دارم.» در پاي تختخواب او كه با شمعهايي احاطه شده بود ، عكس بزرگي از مريم بالباس سفيد وروسري آبي گلدار پيدا بود.
در روزهاي پر هرج و مرج پس از سقوط بغداد ، چند تن از اعضاي مجاهدين تصميم به فرار از پادگانهاي نظامي گرفتند و در زندانهاي كردهاي عراق ، محبوس شدند. افسران كرد به من گفتند : ما مطمئن نبوديم كه باآنها چه كنيم ؟! يكي از آنها محمد بود ، پسري لاغر و نحيف ، 19 ساله ، ايراني و اهل تهران با چشمهاي بلوطي غمگين كه من با او صحبت كردم. او تا سال پيش مجاهدين را اصلاً نمي شناخته است و هيچ از آنها نشنيده بوده است تا پارسال كه روزي در نهايت نا اميدي در استانبول به دنبال كار مي گشت و يكي از نيروهاي تازه استخدام مجاهدين اورا ديد و او و دوستش را كه با هم در خيابانها مي خوابيدند و آنقدر گرسنه بودند كه ديگر به هيچ چيز ديگري نمي توانستند فكر كنند را كشف كرد. آن عضو مجاهدين براي يك شب به آنها جاي خواب و غذا داد و روز بعد به آنها تصاوير ويدئويي از مبارزات مجاهدين را نشان داد. او آنها را براي پيوستن به اين گروه و كسب درآمد در عراق در حاليكه همزمان عليه رژيم ظالم ايران مي جنگند اغوا ميكرد. وبه علاوه به آنها گفت كه مي توانند در آنجا با دختران مجاهد ازدواج كرده و خانواده تشكيل دهند. مجاهدين راه نجات به نظر مي رسيدند. به محمد گفته شد كه به خانواده اش اطلاع دهد كه براي كار به آلمان مي رود و به او يك پاسپوت عراقي داده شد.
او گفت : ماه اول در اشرف زياد بد نبود. سپس تلقينها و آموزشهاي اداره پذيرش آغاز شد و به بخشهاي خود انتقادي كشيده شد. او فوراً فهميد كه اينجا هيچ همسر ، پول ، ارتباط با والدين ، دوستي و آزادي نخواهد داشت. آنجا كابوسي بود كه او مي خواست از آنجا خلاص شود. اما هيچ راه تركي نبود. هنگاميكه او از تعهد دادن به پيمان مبارزه هميشگي سرباز زد ، او را تحت فشار رواني بي رحمانه اي قرار دادند. يك شب او ديگر نتوانست تحمل كند. 80 قرص ديازپام بلعيد و دوستش نيز رگ دست خود را زد و مرد. اما محمد وقتي كه به هوش آمد خود را در زندان انفرادي يافت. پس ازروزها كه او را تحت فشاربراي پيوستن به پيمان مبارزه نهادند او بالاخره به پيمان رضايت داد. او به نحوي حسي به پيمان خود ادامه داد تا امريكايي ها به عراق حمله كردند و او و دوست ديگري تصميم به گريختن از كمپ به سوي كويرهاي عراق گرفتند. در كوير عربها به آنها حمله كردند و سپس آنها به سمت كردها رفتند و اميد داشتند كه كردها به آنها لطف كنند. محمد بيمار شد و سپس دوباره خود را در زندان يافت. او گفت : « مجاهدين ظاهر خوبي دارند اما هر كس كه در ميان آنها زندگي كرده باشد مي داند كه آنها چقدر فاسد و كثيف هستند.»
ايراني ديگري كه در زندان كردها ملاغات كردم به من گفت كه او سالها در ايران يك هوادار فدايي پشتيبان مجاهدين بوده است اما وقتي كه او بالاخره خود را به پادگانهاي عراق رساند ، از اينكه رؤياهاي خود را كاملاً در يك ميني ايالت تماميت خواه نقش بر آب ديد ، وحشت زده شد.
پيش از آنكه كمپ اشرف را ترك كنم ، مسعود فارسچي ، يكي از سخنگويان مجاهدين كه فارع التحصيل امريكاست ، به من گفت كه فكر مي كند مجاهدين در بهترين موقعيتي كه تا به حال ممكن بوده است ، هستند. « ما هميشه گفته ايم كه تحديد واقعي براي جهان ، اصول گرايي است و اكنون جهان بالاخره آن را ديده است.» او گفت كه مجاهدين سدي در برابر اصول گرايان هستند. با اين وجود دو روز بعد ، در اوايل Gen. Ray Odierno, May ، از دسته چهارم پياده نظام به كمپ اعظام شد كه در مورد تسليم شدن مجاهدين مذاكره كند. تانكهاي امريكايي به اطراف دروازه هاي كمپ اشرف فرستاده شدند و دو فروندB-52
در آسمان بالاي كمپ گشت مي زدند. پس از يك روز مذاكره ، فرماندهان مجاهدين به يك توافق تسليمي دست يافتند كه طبق آن آنها بايد اسلحه ها و افراد خود را در كمپ مجزا نگهداري مي كرد.
Lt. Col. John Miller ، نيز از دسته چهارم در ، در مراسمي حضور داشت كه مردان و زنان با تانكهاي خود وداع مي كردند. او گفت : « ما آنها را مي ديديم كه ماشينهاشان را مي بوسيدند و آنها را در آغوش مي گرفتند.» يك مرد 50 ساله در حال شيون در مقابل ماشينهاي جنگي از حال رفت. زنان بسيار بيشتر از مردان خود را كنترل مي كردند. آنها مانند زنان مجاهد در اروپا كه اخيراً براي آزادي مريم از زندان درخيابانها اشك مي ريختند، نبودند. آنها به آرزوي خود رسيدند ؛ دادگاه دستور آزادي مريم را داد. و در خصوص مسعود رجوي ، او در اين مدت ، يك لحظه هم ديده نشد و خود را نشان نداد. در واقع به نظر مي رسد كه او ناپديد شده باشد. برخي عراقي ها ادعا مي كنند كه چند روز پيش از سقوط بغداد او را در حال سوار شدن به هليكوپتري در جنوب بغداد ديده اند.
پس از مذاكره با مجاهدين ، گزارش شد كه Odierno گفته است كه او فكر مي كرده كه گروه به دموكراسي درايران به اين معناست كه بر موقعيت گروه به عنوان تروريست بايد تجديد نظر شود. همچنين تعدادي از اعضاي سنا ، افسران پنتاگون ، و حتي افرادي در دولت ايالات متحده ، هستند كه گفته اند اگر همه آنچه مجاهدين انجام مي دهند مبارزه است با رژيم شيطاني ايران ، كاملاً احتمال دارد كه نام آنها از ليست تروريستهاي دولت ايالات متحده حذف شود. يكي از مأموران قانون گذاري امريكا گفت : « جرياني در ميان خط مشي هاي پنتاگون در حال گذر است تا از مجاهدين به عنوان گروه مخالف ايران در آينده استفاده شود.» به تازگي Brownback پيمان دموكراسي ايران كه از پيمان آزادي عراقي نمونه برداري شده است ، را ارائه كرده است. كه طبق اين پيمان 50 ميليون دلار كمك مالي به گروههاي مخالف رژيم ايران ، جهت براندازي رژيم اين كشور داده مي شود. حاميان امريكايي مجاهدين گفتند : « مجاهدين كليد اطلاعاتي مفيدي براي امريكا درباره برنامه هسته اي ايران فراهم آوردند. يكي از كارمندان كنگره كه از نزديك با اين موضوع سروكار دارد گفت كه دستوري امنيتي و ملي در جريان بود كه شامل بيانيه اي براي برخوردهاي محدود در مقابل تسليحات هسته اي رژيم ايران ، ميشد. ما اگر از مجاهدين براي تشخيص آنچه ايرانيان دارند و به عبارت بهتر براي آسان سازي تغيير رژيم در ايران ، استفاده نكنيم ، بي مبالاتي كرده ايم.»
درهمين حال ، در داخل ايران ، اعتراض كنندگان ايراني كه جان خود را به خطر مي اندازند و در زندانهاي اوين ناپديد مي شوند ، مجاهدين را بسيار موذي مي دانند – اگر بيشتر از رژيم روحانيون سمي نباشند به اندازه آنها هستند – به علاوه رجوي هموطنان ايراني خود را به صدام فروخت ، اطلاعات كشور مادري خود را در عوض پناهگاهي در كشور بيگانه براي فرقه ماركسيست – اسلامي خود مبادله كرد. هنگاميكه ماه گذشته مجاهدين براي آزادي مريم فشار وارد مي آوردند ، به دنبال مجوز بي مورد براي تظاهرات شبانه خود بودند ، بسياري از ايرانيان ضد حكومتي از دستگيري مريم شادي مي كردند و متعجب از اينكه مسعود كجا پنهان شده است و چرا او نيز توقيف نشد. اين زمستان گذشته در ايران ، هنگاميكه چنين طغيان مردمي در ميان دانشجويان و ديگر افراد هنوز فقط يك رؤيا بود ، اگر شما نامي از مجاهدين مي برديد ، آنهايي كه مي شناختندشان و يا به ياد مي آوردندشان ، به مفهوم رهبري ايران توسط مجاهدين خلق مي خنديدند. در عوض مي گفتند ، رجوي ها اگر شانس بياورند pol pot ايران خواهند بود. پنتاگون عيب مهلك خود را از در افتادن با گروه هاي بي پايه اي مانند اسلام گراياني كه با شوروي در افغانستان مي جنگيدند، ديده است و اخيراً نيز گروه هاي تبعيدي عراقي را كه ديگر هيچ پايگاه مردمي ندارند را در يافته است. به نحو خطرناكي ممكن به نظر مي رسد كه امريكا حتي در نظر دارد كه رجوي ها و ارتش آنها را از همسران step ford احيا كند.
Elizabeth Rubin مكرراً با اين مجله همكاري مي كند. مقاله آخر او در مورد اصلاح گرايان سياسي در ايران بود.