یک بام و دو هوا
ميترا يوسفي
عکسها سخن میگویند
به توصیفی عمیق، عکسها سخن میگویند! در روشن ترین مثال تصاویری که خلال جنگ ویتنام در جهان پخش شد، از یاد نرفتنی است. اگرچه چون همه پدیده های عالم، بعضی در صدد فریب مردم، از سخن گویی عکسها بر میآیند. به خصوص در عصر حاضر که صنعت «رتوش: آرایش و پالایش عکاسی» این حیله گری را سهل و آسان ساخته است و رجوی ها از پیروان پر و پا قرص این راه هستند. البته به شیوه دیگر اعمالشان، به طرز بلاهت باری رسوا که سبب خشم و خنده دیدگان بصیر میگردد. مثل وقتی دون کیشوت وار عکسها و شعارهای رجوی حی و حاضر در شلوغ ترین خیابانهای تهران، ظهور میکنند. تا آنجا که برای بردگانش هم قابل قبول نیست و جهت خودفریبی و همچنین تلقین مریم رجوی به مثابه «در»ش، این تقلبات را به حساب هوش و ذکاوت رهبری میگذارند.
باری، اگر چنین در جوانب پیش رویم، صفحات سیاه خواهد شد که در این عصر شتاب کامپیوتری، باید حساب وقت و حوصله خواننده را هم کرد و ناگزیر به لُب کلام پرداخت. در حقیقت نگاهی به دو عکس و یک خبر مرا به حرافی کشانده است و بی گمان برای هر کس که نظری به دیده بصیرت داشته باشد دو چهره مریم رجوی را زیر سؤال خواهد برد. هنگام دستگیری عبوس و در حرص دنیایی است و آنگاه که لباس گرانقیمت و رنگین بر تن، سرخاب و سفیداب به صورت، خنده کنان و کف زنان پشت به عکس دو زن ناکام که در آتش کینه آن گرفتگی و عبوسی، سوختند و مسخ شدند. به راستی قیامتی، راهی قیامت واپسین است. حیف بر آن جانهای شیرین که خدا میداند به حیله و تزویر، چنین بیگناه در آتش گناه دگران بر باد رفتند. از آنجا که هنگام دستگیری، طرف ضعیفه یی بیش نیست، آنچه اخیرا از قول دو سیاستمدار محیرالعقول که او را زن استثنایی نامیده اند، استثنایی گری باید ربطی به خنده های آنچنانی داشته باشد. (عکس اولی به وسیله خبرگزاری های بین المللی و دومی انتشارات مجاهدین، منتشر شده است.)
آتش خشم هر ناظری برتر و بالاتر میرود وقتی در سایتی با نام متضاد «ایران آزاد»، از طرف کسانی که برای خرابی ایران، دست به دامان این و آن و امپریالیستی میشوند که سرودها علیه آن ساخته اند و فعلا از ترس، سرود «شتر دیدی، ندیدی» بی ثمر میخوانند! آری در آن سایت منافق! منافقانه خبر از برنامه بزرگداشت «زهراکاظمی» شهید میدهند. دلسوز آنکه زهرا کاظمی و یکی دیگر از آن تصاویر قربانی «نداحسنی» هر دو پناهنده کانادا هستند و هنوز تفاوت از زمین تا آسمان! زهرا کاظمی دست كم جانش آنقدر ارزش داشت که محور بحثهای مطبوعاتی شود و سیاست مسالمت آمیز دو کشور را بر هم زند. زهرا کاظمی برده کسی نبود و در جهت کار مثبتی، پیرامون وضعیت حقوق بشر در ایران و هنر عکاسی و فن روزنامه نگاری، به شهادت رسید. بی گمان بر هر انسان آزاده ای خون گریستن بر جان او و ادعای حق او رواست مگر رجوی و مجاهدینش. برای هر کسی که تا حدودی مجاهدین را بشناسد، روشن است که ذره ای بر جان این بانوی فقید افسوس نخورده و رحم نداشته اند. برعکس دهان فرصت طلبش آب افتاد. هلهله ها درون پرده زد، تا سهمی از این غنیمت! برباید، حرفی برای گفتن یافته بود! که رجوی به جز دست یازیدن بر خرابیها در ایران، چیزی در چنته ندارد. زهرا کاظمی خانواده و فرزندی داشت و مادری که شجاعانه برایش بگرید و مدعی شود. دریغ و درد که «ندا» هنوز نشکفته، اینچنین پرپر شد و مجاهدین با وسوسه ها بر جاه طلبی آدمیزاد، مادر نگون بختش را به همدستی با قاتلان دختر جوان و توجیه این قتل ناجوانمردانه بردند.
نکته دیگر آنکه ما منصرفین، تجربیات گرانقیمتی را علیرغم تهدیدها در طبق اخلاص گذاشتیم. دریغ که وسایل ارتباط جمعی فارسی زبان خارج از کشور، نتوانست از عهده وظیفه بلاتردید در روشنگری و انتشار هشدارها به طور کامل برآید وگرنه ما صدای محکم «فرهاد» و نغمه سوزناک «پری زنگنه» در گوش، گفته بودیم: گنجشگک اشی مشی، لب بوم ما مشین، بارون میاد خیس میشی، برف میاد گوله میشی، میفتی تو حوض نقاشی، کی میگیره فراش باشی، کی میکشه قصاب باشی، کی میپزه آشپزباشی، کی میخوره حکیم باشی. که در عکس زوجه رهبرباشی سرحال و خندان مشغول خوردن است! ( مقدمات کار را هم بردگان درگاه به فرمان رهبری انجام داده اند)