جدا شدن اعضاء یا رهایی از حصار بردگی
جدا شدن اعضای فرقه رجوی نه امری نو است بلکه از فردای فرار رجوی و سلسله ازدواج و طلاقهای رجوی یا باصطلاح مطرحین اپوزیسیون تا بلکه این خویشاوندیها او را به قطب مخالفان تبدیل کند و از وقتی که فستیوال انقلابات ایدئولوژی برای سرگرمی اعضا شروع شد، اما با یک تفاوت و آن اینکه قبلاً می توانست با برپایی زندان و گماردن شکنجه گر و به گروگان گرفتن فرزندان و ندادن آدرس آنها و فرستادن به تبعیدگاه تا حدودی جلوی سرعت آنرا بگیرد؛ اما، اکنون هیچ چیز جلودار رفتن و ریزش این نیروها نیست. تفاوت دیگر اینکه این جدا شدن ها از رده های بالا شروع شده و به سطوح پایین رسیده؛ بنابر این شمار آنها بالا رفته و دیگر نمیتوان مدام اطلاعیه داد که مثلاً کریم حقی از عوامل رژیم بود و چند سفر به ایران داشته و یا فلان کس پول گرفته و با مأموران رژیم دیدار داشته و…به همین خاطر می بینیم که پس از جدا شدن تعداد زیادی از اعضا و برگشت انها به ایران از طریق صلیب سرخ و مصاحبه امثال روناک روزها می گذرد و سکوت ذلت بار رجوی و فرقه اش را فرا می گیرد. خوب بیچاره نمی تواند که اطلاعیه بدهد و بگوید امروز 13 نفر و دیروز…و…و همه اینها از عوامل رژیم بودند و پول گرفتند تا مجاهدین را بد نام بکنند، چرا که سربازان امریکایی از یک طرف و نمایندگان صلیب سرخ از دیگر سو حضور دارند و از همه مهمتر اگر این بیانیه ها صادر شود مردم دنیا بیش از آنها فرقه وامانده را به مسخره می گیرند؛ چرا که سؤال میکنند اگر در یک گروه مخالف با این ادعای برتری و قدرت این تعداد نفوذی ها از سوی رژیمی که با آن مخالفند وجود داشته پس باید خیلی ضعیف و حقیر باشد. و مطمئناً تمام ادعاهای آنها غلط است. الان همه دنیا از سران فرقه رجوی سؤال میکنند در اشرف چه گذشته که ساکنانش پس از سالها اقامت و به ادعای سران مقاومت و دیدن آموزشهای لازم و آماده شدن برای سرنگونی حالا با چشم اشکبار دست به دامن سازمانهای حقوق بشری می شوند و علیرغم القائاتی که تا مغز استخوانشان رسوخ کرده و حتی یک اقامت یک روزه هر بی طرفی در اشرف به خوبی فرد را متوجه ساخت که چقدر این نیروها تصویر دهشتناک از اوضاع حاکم بر ایران دارند و مطمئن هستند پایشان به ایران برسد؛ اعدام و زندانی می شوند و به قول خدابنده که در مصاحبه ای گفته بود: فکر می کردیم در ایران هر صبح مأمورین شهرداری از کنار خیابان جنازه جمع می کنند با این همه تصورات وحشتناک باز فرار را بر قرار در اشرف ترجیح می دهند.
باید گفت تاریخ با هیچ ستمگری تعارف ندارد؛ و این سرنوشت محتوم همه ظالمان است. براستی در قلعه اشرف بر سر زنان و مردان چه آمده است طی این سالها که آبرو را از فرقه رجوی روز بروز بیشتر میبرد و ناگفته ها زیادتر!!؟
آن دو قصه گو (مسعود و مریم) که روی سن می نشستند و با داستان مقابله یک جنگجو با مار هفت سر و نجات مردم بدست او به سرگرم کردن اعضا می پرداختند و می گفتند شما باید چنین باشید و آنها به دست زدن مشغول؛ اکنون چگونه می خواهند به نیروها پاسخ دهند که با عمر و جوانی شان بازی کردند و آنها را سالهاست که به بردگی کشانده اند.
اکنون دیگر جمع آوری افراد بیکار از این کشور و آن کشور برای برپایی رفراندم هم سودی ندارد. دیگر حیثیتی نمانده که رجوی بتواند آن را جلوی دوربین ها بیاورد و با نمایش آن مردم دنیا را متأثر وضع خود کند.اظهارات اعضای جدا شده هر کدام مانند لکه ننگی بر پیشانی او که نهان از نظرها به طراحی نقشه برای نگهداری باقیمانده افراد مشغول است، نقش بسته و پاک کننده ای ندارد.
آری اعضای جدا شده به دامن پر مهر خانواده برگشتند و لحظه به لحظه بیشتر خواهند فهمید رجوی با این افکار بسته و لمپنش چه بر سر آنها آورده و افشاگریشان را وسیله تألم دردهای خود قرار می دهند.
باید به آقا و خانم رجوی گفت هر چه در عراق مانور بدهید و پولهای این سید الرئیس صدام حسین را خرج وکیل و رهبر فلان حزب و گروه عراقی کنید تا او را با خود همراه نمایید را ، دیگر قادر نخواهید بود این فضاحت به بار آمده از ریزش نیروها را از دامن ننگین فرقه خود پاک نمایید.