نمونه دیگر از دجالیت مجاهدین

نمونه دیگر از دجالیت مجاهدین
ایران ‎دیدبان
دست‎اندرکاران بیمار و هیستریک باند رجوی که از عدم موفقیت خود از مصادره جنازه و بهره‎برداری تبلیغاتی رذیلانه از مرگ آذر قراب خشمگین هستند، با گرفتن ژست‎های به‎ظاهر دلسوزانه، قصد دارند تا بر فجایع و جنایاتی که در حق کودکان اعضای مجاهدین و از جمله آذر روا داشتند، سرپوش بگذارند.
و البته رایج‎ترین و ساده‎ترین شیوه مجاهدین برای لاپوشانی فجایع‎شان، وارونه‎گویی و دروغ‎پردازی بوده و هست و در این مورد خاص نیز دست به تهیه اراجیفی زده‎اند تا از سویی اصل قضیه را به فراموشی بسپارند و از سوی دیگر انزجار فراوانی که حتی در نزدیکان به این گروه برانگیخته شده است را کاهش دهند.
فرقه بیمار رجوی که در یک تحول درونی، تمام اعضای خود را وادار نمود تا همسران خود را طلاق داده و فرزندان آنها را از آنها جدا نمود، بنا بر مقتضیات تشکیلاتی و سیاسی خود، این زوج‎های متنفر و مطلقه از هم را به صحنه می‎آورد تا عواطف و روحیات انسانی را بیش از پیش پایمال و لجن‎مال کنند.
دستگاه تبلیغاتی مجاهدین با به صحنه آوردن معصومه احتشام و حبیب‎الله غراب، اعتراف کرده که تلاش داشته است حتی از بیماری سرطان مغز آذر سوءاستفاده کرده و راهی برای فرار کادرها و اعضای خود به خارج فراهم آورد! و مدعی هستند که معصومه احتشام، برای خروج از اشرف و رساندن خود به آلمان، حتی به مراجع بین‎المللی نامه نوشته است.
این همان حرفی است که در دنائت مجاهدین باید اثبات شود که از ابتدا نیز آذر صرفاً خواهان ملاقات با برادرش بوده است و مجاهدین در مقابل در تلاش برای فرستادن مادرش که از کادرهای مجاهدین است به خارج از عراق و به این بهانه بودند و اجازه هیچ‎گونه اقدامی در مورد انتقال برادرش را ندادند.
اصل موضوع این است که اگر مجاهدین می‎خواستند، حتی نه از کانال‎های جاری خود، بلکه از همان طریق سفارت آلمان در عراق می‎توانستد این کار را انجام دهند، کما این‎که کسان دیگری که از مجاهدین جدا شده‎اند، توانسته‎اند چنین کاری را انجام دهند.
تمام وحشت مجاهدین هم از انتقال برادر آذر به آلمان، جلوگیری از تأثیر برخورد آذر که ماهیت ضدانسانی مجاهدین را شناخته بود با وی بود.
در مقاله ‎ای که در سایت ایران افشاگر آمده است، مجاهدین اعتراف کرده‎اند که یاسر عزتی در بیمارستان با آذر ملاقات می‎کرده است!
این بهترین گواه بر تشخیص خط مشی آذر و نحوه تفکر وی می‎باشد، چرا که اگر آذر کوچک‎ترین اعتماد و ارتباطی با مجاهدین می‎داشت، نه مجاهدین اجازه می‎دادند و نه خود حاضر به پذیرش یاسر می‎شد و از قضا همین اتفاق از مصادره مرگ غم‎انگیز وی به نفع مجاهدین جلوگیری می‎کند.
از اینها گذشته، مجاهدین در برخوردی کاملاً ریاکارانه و با ریختن اشک تمساح، از جانکاه و سخت بودن مرگ آذر سخن می‎گویند و اشاره به ماجرای واقعی زندگی و مرگ وی از سوی جداشدگان را اقدامی کثیف توصیف می‎کنند که انزجار هر وجدان آگاه را بر می‎انگیزد.
بسیار خب، اگر قضیه این‎قدر که مجاهدین می‎گویند رقت‎انگیز است (که هست) و در مورد کسی است که متأسفانه خود نمی‎تواند سخن بگوید تا از سوء‎استفاده رذیلانه از خود ممانعت به عمل آورد، لازم نیست برای اثبات رویه ضدبشری مجاهدین در حق فرزندان اعضاء، راه دوری برویم. نگاهی به سابقه موضع‎گیری مجاهدین در مورد همین آقای یاسر عزتی، که فرزند یکی از اعضای شاخص و مطرح مجاهدین است، به‎وضوح نشان می‎دهد که چه تفکر ضدانسانی، غیراخلاقی و شنیع بر مناسبات مجاهدین و بالاخص در رابطه با فرزندان آنها حاکم است.
در مقاله مزبور یاسر عزتی این‎گونه توصیف می‎شود:
« يكي از اين مزدوران بنام ياسر عزتي كه حدود 6 ماه قبل توسط وزارت اطلاعات از ايران به خارج فرستاده شده است، با سوءاستفاده از آشنايي قبلي كه با آذر داشت، در حالي كه او در بستر بيماري بود، سراغ او رفته و به او گفته بود كه مجاهدين مانع از خروج برادر و مادرش براي آمدن به نزد او شدهاند و تلاش كرده بود او را كه در اثر بيماري حتي قادر به صحبت كردن نبود، با دادن اين خبرها نسبت به مجاهدين بدبين كند. وي همچنين اراجيفي در اين زمينه در سايتهاي متعلق به وزارت اطلاعات بيان كرد. آنچه غيرقابل باور بود، منتهاي شقاوت و رذالت مزدوران وزارت اطلاعات بود كه حتي به دختر جواني كه تحت فشار شديد جسمي است هم رحم نكرده و او را با گفتن اين حرفها، تحت فشار روحي نيز گذاشته بودند و حال بعد از مرگ آذر نيز كماكان به ادامه اين سناريوي كثيف ادامه ميدهند. »
وقتی یاسر که از خردسالی در اردوگاه اشرف بزرگ شده و پدرش از کادرهای قدیمی سازمان می‎باشد و اساساً در دستگاه تربیتی مجاهدین بزرگ شده است، این‎گونه تبدیل به مزدور می‎شود.
وقتی فرزند اسماعیل وفایغمایی که ماه‎ها در کمپ امریکایی‎ها به‎سر می‎برد و مجاهدین نه تنها هیچ کاری برای او نکرده، بلکه او را الگوی مزدوری و بریدگی به سایر دوستانش معرفی می‎کنند، چگونه می‎توان ادعاهای مجاهدین در مورد آذر را باور داشت. البته همانگونه که پیشتر گفته شد، مجاهدین قصد داشتند تا با این بهانه مادر وی را به خارج روانه کنند، اما در حقیقت خواست اصلی آذر دیدار با برادرش بود.
وقتی که در همان اردوگاه اشرف ماه‎ها و حتی سال‎ها از رو در رو شدن خواهران و برادران جلوگیری به عمل می‎آورند (فقط به‎عنوان یک نمونه می‎توان به برادران و خواهر جواهریان اشاره کرد)، به‎طریق اولی با درخواست دختر جوانی که تحت فشار جسمی زیاد بود و استفاده‎ای هم به سازمان نمی‎رساند باید مخالفت شده باشد.
مجاهدین به‎رغم تمام دروغ‎پردازی‎ها و اشک تمساح ریختن‎ها بر جنازه‎ای که نتوانستند مانند ندا حسنی از آن بهره تبلیغاتی ببرند، یک چیز را نمی‎توانند پنهان و انکار نمایند، این واقعیت مسجل را که اگر آذر سر سوزنی انگیزه و تمایل برای همراهی با آنان را می‎داشت، باید او را مانند سایر این افراد بی‎گناه در اشرف می‎یافتیم و همان زمان که برادرش را به تبعیدگاه اشرف بردند او نیز باید همراه او فرستاده می‎شد.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا