فوتبال و تروریسم(قسمت دوم)

فوتبال و تروریسم(قسمت دوم)
مهدی خوشحال، کانون آوا، دوازدهم ژوئن 2006
یکشنبه یازدم ماه یولی که روز خوبی بود، با تعدادی از دوستان به سمت شهر نورنبرگ حرکت کردیم. پس از مدت ها انتظار بالاخره هوای خوب و آفتابی به آلمان رسیده و من نیز توانستم همراه با دیگر ایرانیان برای تماشا و تشویق تیم ملی فوتبال ایران، عازم شهر نورنبرگ Nurnberg شوم.
از صبح سحر به سمت شهر نورنبرگ حرکت کردیم. با وجود این که اکثر شهرهای آلمان را از نزدیک دیده بودم، ولی شهر تاریخی نورنبرگ را اولین بار از نزدیک می دیدم و قبلاً آوازه این شهر را تنها از طریق دادگاه های معروفش به یاد دشتم. به هر حال قبل از ظهر با جمعی از دوستان وارد شهر شدیم. فضای شهر ملتهب و پر از جنب و جوش ایرانیان و سایر ملل جهان و همچنین سبزپوشان مکزیکی بود. وقتی نزدیک استادیوم این شهر FrankenStadion راه می رفتم، احساس می کردم دارم از خیابان لاله زار راه می روم.
حدود ظهر با جمعی از دوستان و سایر ایرانیانی که آنان نیز برای تشویق تیم ملی ایران به شهر نورنبرگ آمده بودند، خود را به میدان شهر LorenzKirche رساندیم و با انواع پرچم و شعار و آکسیون های تشویقی دیگر شروع به حمایت از تیم ملی ایران کردیم. هلهله عجیبی در این میدان حاکم بود و یکشنبه آرام شهر را کاملاً آشفته کرده و فضای شهر پر بود از خروش و شعارهای ملی ایرانیان که در آن شعارها غیرت و غرور و هویت ایرانی را با آوازهای مختلف، تبلیغ می کردند. در میان انبوه جمعیتی که برای تشویق و حمایت از فوتبال ایرانی آمده بودند، به ناگاه چشمم به یک خانواده کوچک ترک افتاد. آنان با این که زبان فارسی را نمی فهمیدند، در جست و جوی پرچم ایران بودند. با اصرار زیادِ مرد خانواده، پرچم کوچکی که در دست داشتم، به او دادم تا خود را جلو دوربین برساند و با خبرنگار کانون آوا حرف بزند و به ابراز احساسات بپردازد. همین که آن مرد ترک پرچم ایران را از دستم گرفت، شروع کرد به بوسیدن پرچم و سر دادن شعارهایی به نفع ایران و آرزو کردن برای موفقیت تیم فوتبال ایران. این برایم جالب و غیر منتظره بود.
با این وجود و با وجود این که حتی شهروندان دیگر جهان فارغ از کشمکشهای سیاسی از تیم ملی ایران حمایت می کردند، در گوشه ای دیگر از شهر عده قلیلی از شهروندان ایرانی به دور یهودیان تظاهرکننده جمع شده و خواهان شکست تیم ملی ایران بودند. آنان به تظاهرات یهودیان آمده بودند تا ضمن ابراز وفاداری به سیاست های جنگی آنان علیه مردم ایران و به بهانه ضدیت و مبارزه علیه رژیم جمهوری اسلامی، سعی در شکست مقاومت و روحیه ایرانی و بویژه تیم ملی فوتبال ایران را داشتند. آنان، آن جمع حقیر ایرانی، علیرغم این که اجازه تظاهرات علیه فوتبال ایران را از پلیس گرفته بودند، هرگز جرات و جسارت آن را نداشتند تا خود را وارد دریای خروشان ایرانیانی بکنند که جملگی یک دل و یک صدا، متحد و یک پارچه بودند. آن جمعیت اندک، قادر نبودند به جمعیت ایرانی بپیوندند تا در میان شعارهای ایرانی و ملی، خواهش بیگانه پرستی شان گم و گور شود.
به راستی یک چنین اتحاد و همبستگی ایرانیان را تا کنون در خارج از مرزهای ایران، ندیده و نشنیده بودم. این اتحاد و همبستگی و سر دادن موزون شعارهایی در راستای هویت و منافع ملی به مثابه مانور قدرت بود و قبل از این که توجه خود ما ایرانیان را جلب کند، لاجرم بیگانه و دشمن نیز آن را مد نظر دارند و در محاسبات سیاسی و جنگی خود ناچارند چنین مقاومت و اتحاد و یک پارچگی از پتانسیل عظیم جامعه برونمرز ایرانی را، به حساب آورند. به هر حال، ایرانیان داخل و خارج پس از سال ها حزب بازی و سر دادن شعارهای ضد و نقیض و تفرق و چند دستگی و چپ و راست زدن های بعد از هیجانات انقلاب ایران، رفته رفته و آرام آرام به تعادلی رسیده و فارغ از هر گونه مرگ باد و زنده باد، رویهمرفته به منافع و هویت ملی خویش واقف شدند و قادرند با چنین روحیه از فداکاری و مقاومت، در مقابل خطرات احتمالی و ضد ایرانی، بایستند. شعار عمومی و محوری دستجات ایرانی که از اقصی نقاط جهان وارد شهر نورنبرگ شده بودند، بر روی تی شرت هایشات نوشته شده بود و آن شعار ملی عبارت بود از، چو ایران نباشد، تن من مباد.
اجتماع و تظاهرات ما تا ساعت 15 به درازا کشید و پس از مدتی استراحت، حوالی ساعت 17 خود را به اطراف استادیوم شهر رساندیم. هلهله و غوغای عجیبی اطراف استادیوم را فراگرفته بود. قیمت بلیت ها در بازار سیاه تا به مرز 600 یورو رسیده بود. از آن جا که نفرات مان بلیط ورود به بازی فوتبال را در اختیار نداشتند، برای تشویق و تماشای بازی ها در نزدیک میدان و در محیط آزاد و از طریق تلویزیون عمومی که برای جمعیت خارج از میدان قرار داده شده بود، رفته و در آن جا به تماشا و تشویق تیم ملی ایران مشغول شدیم. فضای عمومی تماشاچیان ایرانی و مکزیکی و سایر شهروندان و ملیت های جهان، کاملاً دوستانه و در کمال صلح و صفا بود.
با این وصف برای من ایرانی که 21 سال آزگار از وطنم دور و خارج از مرزهای ایران به سر می برم، روز یکشنبه، روز خوبی بود و علیرغم این که قبل از این که روحیه ورزشکاری داشته باشم، روحیه سیاسی و ملی دارم، این روز را یک روز همبستگی ملی برای ایرانیان تلقی می کنم و اعتقاد دارم که اگرچه با همه تشویق ها و حمایت های بی دریغی که جامعه برونمرز و داخل ایرانی از تیم ملی شان به عمل آوردند و متاسفانه تیم ملی ایران در مقابل تیم مکزیک کم آورده و بازی را باخت، اما روی دیگر سکه، جامعه ایرانی ثابت کردند که در عرصه های دیگر بازی را برده و بویژه در راستای اتحاد و همبستگی در راستای دفاع از هویت و غرور و منافع ملی، قادرند ایران و ایرانی را در مقابل خطرات خارجی محافظت کرده و مصون نگهدارند.
با آرزوی در امان ماندن ایران و ایرانی از گزند و شیطنت های دشمنان ایران و ایرانی و با امید موفقیت ورزشی و رزشکاران ایرانی در بازی های آینده.
پایان

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا