شاهکار رجوی
ایراندیدبان
اخیراً و در پی واماندگی بیش از حد فرقهی رجوی، گشتاپوی اشرف برای حل بحرانهای بیشمار این فرقه در عراق، عاملان اصلی سرکوب و شکنجهی نیروها و گردانندگان پشت پرده را نیز به میدان آورده تا شاید قسمتی از صدها سؤال نیروها را بتواند حل کند و بر بحران روحیه باختگی و یأس روزافزون ساکنان اردوگاه اشرف فائق آید.
احمد فروغی، از سردستههای گشتاپوی مجاهدین، از سرکوبگران و سانسورچیهای اردوگاه اشرف و از آن گوشی به دستانی که برای دستگاه منگول تبلیغاتی مجاهدین، خوراک به نام منابع اطلاعاتی مجاهدین در داخل کشور تولید میکند، اخیراً برای هموار کردن خرابکاریهای رهبر عقب ماندهاش به صحنه آمده و اراجیفی برای تنزیه رجوی و لابد به قصد بالا بردن ارج و قربش نزد زنان منگول شورای شهر اشرف، به هم بافته است.
فروغی که نمیتواند گزیدگیاش از افشاگریهای جداشدگان و سایر شخصیتهای ایرانی در مورد ماجراجویی رجوی تحت عنوان عملیات فروغ 2 که منجر به سوختن وی گردید را پنهان نماید، فرمان تسلیم نیروها به امریکا را شاهکار رجوی مینامد!
جهت اطلاع خوانندگان باید گفت که ماجرا از آنجا آغاز میشود که رهبر ِ فرصت طلب و خرمرد رند فروغی فکر میکرد که امریکا پس از حمله به عراق، جلوی پای ارتش خصوصی صدام فرش قرمز پهن میکند و ورود آنها را به ایران خیرمقدم میگوید. غافل از آن که حتی امریکا نیز چشمداشت و تجاوز به مرزهای ایران را در حد و اندازهی خود نمیبیند، چه رسد که به نزدیکترین مهرههای صدام اجازهی این کار را بدهد.
به همین دلیل هم بود که با اولین توپ و تشر نیروهای ائتلاف، رجوی مثل همیشه پرچم سفدیش را بالا برد و نیروهایی که 20 سال در اردوگاه اشرف دپو کرده بود را مجدداً به بازگشت به بازداشتگاه جدیدشان فرا خواند.
این وضعیت دو اصل مسلم را برای نیروها مشخص کرد:
یکی اینکه رهبر ِ آنها استاد اینگونه شاهکارها و قمپز در کردنها است که یا منجر به کشته شدن چند هزار نفری آنها در عملیات گلهای فروغ میشود و یا هنوز کاری نکرده مجبور میشود حرفش را پس بگیرد.
دیگر اینکه رهبرشان و تشکیلات کاغذیای که سرپا کرده است، اساساً قدرت تصمیمگیری مستقل ندارد و دستورات و سیاستها از جای دیگری برایش دیکته میشود.
بهخاطر بروز عینی همین واقعیات که البته نیروها از قبل آن را خوب درک کرده بودند، جو بیاعتمادی، مسألهداری و عبث بودن ِ ماندن در عراق سرتاسر اردوگاه اشرف را در بر گرفت، بهخصوص که پس از شاهکار رجوی، شاهکار همسرش نیز برملا شد و نیروها متوجه شدند که او هم از عراق فرار کرده و کسانی که بنا بود چراغها را خاموش کنند تا هر کس نمیخواهد برود، چراغها را خاموش کردهاند تا خود بهتر فرار کنند و بقیه را در مهلکه بیندازند.
فروغی در همان فضای مالیخولیایی حاکم بر مجاهدین، میکوشد برای وارونه نشان دادن مواضع ذلتبار و حقیرانهی رجوی، آن را با انواع و اقسام آرایههای هجوی و توهمی، ماستمالی کند و اینگونه میگوید:
« امااینبار او(رجوی)، درآخرین دیداری كه بهاتفاق خواهرمریم با كادرهای مسئول سازمان داشتند با همان پاكبازی و جسارتی كه عملیات كبیر فروغ جاویدان را آفریده بود، و بسا بالا بلندتر از آن، و با تأكید بر اینكه «دشمن ما فقط و فقط رژیم بوده و هست و خواهد بود»، آفریننده یك شاهكار بزرگ استراتژیك در حساسترین نقطه عطف مربوط به مردم ایران در بحران منطقه بود و فرمان عدم شلیك در مقابل بمبارانها و تهاجمات علیه قرارگاهها و مواضع ارتش آزادیبخش در نوار مرزی را صادر كرد و با چپه كردن میز توطئههای رژیم تشنه به خون مجاهدین و تمامی دم و دنبالچههای ریز و درشت او را تا سرچشمه برد و تشنه برگرداند. »
ایشان از شدت اعمال سانسور در اردوگاه اشرف به خودسانسوری رسیده و از یاد برده است – و شاید هم به نفعش نیست که یادش بیاید – که شاهکار رجوی چیز دیگری بود. رجوی قصد داشت با اولین گلولهای که به سمت آنها (از هر سو) شلیک شود به ایران حمله کند و این را در آخرین نشست خود اعلام کرد و با گرفتن ژستی همه چیز دان و موفق! گفت حتی اگر امریکا جلوی ما را گرفت میگوییم هی مستر به خانهمان میرویم.
اما شاهکار رجوی به اینجا رسید که نه تنها در برابر شلیکها به ایران حمله نکرد، بلکه اجازهی دفاع به نیروها را نیز نداد و آنها را به سیبل ثابتی برای هواپیماهای امریکا و انگلیس تبدیل کرد. شاهکار رجوی در حقیقت این بود که در سرفصل استراتژیک بهار 82 (بنا به تعبیر احمد فروغی)، یک بار دیگر مثل صدها بار قبلی تحلیلهای رجوی آبکی و کاملاً غلط از آب در آمد و زمینگیر شدن تاریخی نیروی نظامی مجاهدین را رقم زد و با خلع سلاح، برای همیشه در ارتشبازی رجوی تخته شد.