گزارشی از مراسم بازگشت چهار تن از جداشدگان خوزستانی به کانون خانواده!
یک بار دیگر انجمن نجات گل کاشت؛ گلی در جان و جوهر خانواده های رنج دیده ی افراد رسته ازبند فرقه ی مجاهدین، و خاری در چشم ناپاک و نانجیب رجوی و عروسک های کوکی اش! یک بار دیگر انجمن نجات منادی نجات چند جوان جان به در برده از زخم و زنجیرهای تشکیلات مجاهدین گردید:
با تلاش های انجمن نجات جمعی سیزده نفره از اعضای رها شده از اسارت گاه مجاهدین که مدتی را در کمپ نیروهای امریکایی – در عراق – به سر می بردند، درتاریخ 27 / 7 / 84 توسط صلیب سرخ جهانی وارد تهران شدند. انجمن یک بار دیگر برخود بالید که توانسته است جمعی دیگر از انسان های زجرکشیده و گرفتار را از حلقوم آن ابلیس مجسم (رجوی) وارهاند، و گل خنده را بر لب های خانواده های دلسوخته بنشاند.
همین اسامی سیزده تن نفرات بازگشتی به وطن توسط انجمن نجات و رسانه ها اعلام گردید، زنگ تلفن های انجمن نجات خوزستان نیز بی وقفه به صدا در آمد. چهار تن از نفرات گروه مزبور، اهل شهرستان های مختلف خوزستان بودند؛
1 – علی اکرامی اهل ماهشهر
2- شنبه کلانتری اهل اهواز
3- سعید ناصری اهل ایذه
4- محمد عبادی اهل هندیجان
انجمن نجات خوزستان ضمن هماهنگی با مسئولین ذیربط و ذیصلاح، مسئولیت برگزاری مراسم استقبال و تحویل دادن این چهار نفر خوزستانی به خانواده هایشان را از جان و دل پذیرا و متقبل گردید! انجمن نجات خوزستان بنا بر تجارب مشابه قبلی تصمیم بر این گرفت تا به دلیل این که دو تن از این چهار نفر اهل ماهشهر و هندیجان بودند، مراسم مورد نظر را در شهر ماهشهر برگزار نماید. بلافاصله به خانواده های این چهار نفر بشارت رهایی و بازگشت فرزندان شان داده شد و قرار بر این شد که در تاریخ 1 / 8 / 84 ساعت هشت شب جگرگوشه هایشان تحویل آن ها شود.
سایر اعضای انجمن در شهرهای مختلف به سوی ماهشهر روانه شدند تا در شادمانی یاران هم دردشان،همدوش با خانواده های آنان رهایی و بازگشت به زندگی را به این دوستان تبریک بگویند. نه تنها خانواده ها و بستگان این چهارتن، بلکه خانواده هایی که فرزندان شان هنوز در تشکیلات مجاهدین گرفتارند، از همان ساعات بعد از ظهر مشتاقانه به سوی " تالار شهید آوینی ماهشهر " حرکت کردند. با وجودی که در هماهنگی ها و اعلان قبلی آغاز همایش ساعت هشت شب اعلام شده بود، اما خانواده های صبر از کف داده از همان عصر پشت درب تالار تجمع کردند. ناگزیر درب تالار گشوده شد و حضار وارد تالار شدند. کودکان و نوجوانانی که با دسته های گل و چشمان جستجوگر شان زوایای مختلف تالار را می کاویدند، حضورشان بیش از سایرین جلب توجه می نمود. چهار نفر عضو جدا شده ی مجاهدین به طور میانگین چهار سال تا بیست سال از عمرشان را در اسارت گاه مجاهدین نفله کرده بودند. پدران پیر و مادرانی دل شکسته با عکس های قاب گرفته ی جگر گوشه های خود آمده بودند تا ضمن سهیم شدن در شادمانی خانواده های این چهار نفر بازگشته، در فرصتی مقتضی سراغ و نشانی از پاره ی تن شان بگیرند. اعضای انجمن نجات خوزستان که خود در مقاطع مختلف زمانی به ایران بازگشته اند، بهتر از هر کس دیگری حا ل و روز این چشم انتظاران را درک می کردند. به همین سبب، با تمام توان شان سعی می کردند ضمن پذیرایی از این خانواده ها، روح امید و رهایی را در ضمیر آنان بدمند و هم کلام با آن ها آرزو می کردند فرزندان گرفتار آنان نیز به زودی از چنگال مجاهدین رهایی یابند…
سرانجام لحظه ی موعود فرا رسید. ساعت هشت شب با تلاوت آیاتی از کلام ا… مجید همایش به طور رسمی آغاز گردید. سکوتی سنگین آمیخته با دلشوره بر فضای تالار سایه افکنده بود. تو گویی سبب این سکوت سنگین این بود که هر کس گوش به شنیدن صدای پای عزیز نو رسیده اش سپرده است. از برخی چهره ها می شد آثار دلشوره و اضطراب را مشاهده نمود. و سبب دلشوره، دیدار جگرگوشه از پس سال ها رنج و فراق بود آیا عزیز من از پس این همه جدایی مرا باز خواهد شناخت؟! آیا هنوز مهر مرا در دل دارد؟! اصلاً آیا باور کنم که لحظاتی دیگر دیوارهای فاصله و فراق فرو خواهد ریخت؟! به راستی نکند آن چه پیش چشمان من می گذرد، همه خواب و رؤیایی شیرین است و نکند مرا بیدار کنند و بگویند هر ان چه امشب در این جا دیدی، همه اش را به حساب یک خواب خوش بگذار! نکند انجمن نجات مارا گرد هم آورده است تا به جای در آغوش کشیدن عزیزمان، خبری تلخ و ناخوش را به ما اعلام کنند! آیا به راستی فرزند من که سال ها رو در روی هم وطنانش در صف مجاهدین وطن فروش آب به آسیاب دشمنان ملت ایران می ریخت، اینک به همین سادگی بخشوده شده است!؟ پس آن همه سخنان و ادعاهای دروغ پرداز رجوی درباره ی زندان و شکنجه و اعدام جدا شدگان بازگشته به وطن فقط و فقط برای این بود که دیوارهای فاصله و بی اعتمادی را پیش چشمان این دلسوختگان بنا نهند؟!…
این پرسش و ده ها پرسش دیگر رامی شد از چهره و نگاه نگران برخی افراد حاضر در تالار به چشم دل دید و به گوش جان شنید.اما بطلان تمام این وسوسه های فکری و پاسخ حقیقی همه ی این پرسش ها یک پاسخ عملی بود. آری، لحظاتی دیگر، با ورود چهار انسان آزاد و وارسته به جمع منتظران تمام ابهامات رفع می شد. پس از تلاوت قران، دبیر و سخنگوی انجمن نجات خوزستان، در رابطه با وضعیت فرقه ی رجوی سخنانی ایراد کرد و ضمن تشریح ماهیت و عملکرد این فرقه، راجع به روند ریزش نیرو در مجاهدین و رفتارهای مجاهدین در رابطه با اعضای معترض و جداشدگان نکاتی را عنوان نمود. ایشان گفتند:" بعد از سقوط صدام، روند جدایی در مجاهدین سیر تصاعدی به خود گرفته و به دلیل این که دیگر رژیم صدام نیست تا در سرکوب معترضین و خواستاران جدایی از مجاهدین حمایت نماید، فضا برای جدایی از مجاهدین بهتر از گذشته می باشد و مجاهدین هم خیلی بی آینده تر از آن هستند که بخواهند جدا شدگان را تهدید نمایند. مجاهدین در ورطه ی فروپاشی و اضمحلال کامل افتاده اند و به زودی تشکیلات مجاهدین برای همیشه به زباله دادن تاریخ سپرده خواهند شد. مجاهدین نه تنها به ملت ایران خیانت کرده اند بلکه در حق اعضای خود نیز خیانت نموده اند و علاوه بر این ها،مجاهدین در حق ملت عراق هم خیانت و جنایت هایی کرده اند و از این پس جایگاهی درعراق نخواهند داشت…"
دبیر انجمن نجات خوزستان در بخش دیگری از سخنانش خطاب به خانواده های حاضر در تالار که هنوز فرزندانشان در چنگال مجاهدین گرفتارند گفت:" در این شرایط فرزندان خود را تنها نگذارید. به سراغ شان بروید و حقایق موجود را به آن ها انتقال بدهید. این اعضای انجمن نجات که این جا (در تالار) می بینید، هر کدام سندی زنده در خصوص بطلان شعارها و دروغ پردازی های رجوی می باشند. همان طور که می بینید هیچ کدام از جداشدگان مجاهدین که به وطن بازگشته اند نه تنها اعدام نشده اند بلکه به کوری چشم رجوی زنده و سرخوش زندگی سبز خود را از نو آغاز کرده اند. واقعیت اینست که با توجه به اختناق و سانسوری که بر تشکیلات مجاهدین حاکم است و از آن جا که هیچ رسانه ای غیر از دروغ های خودشان در دسترس اعضای مجاهدین نمی باشند، خیلی از آن ها احتمال زیاد حتی خبر عفو و بخشودگی شان که بارها توسط مقامات رسمی ایران اعلام شده است را نشنیده اند. شما خانواده هایی که هنوز فرزندان تان در " قرارگاه اشرف" هستند، نسبت به خانواده هایی که فرزندان شان از مجاهدین جدا شده و به کمپ امریکایی ها رفته اند وظیفه ی سنگین تری بر دوش تان دارید!…"
پس از سخنان دبیر انجمن، آقای " حمید دهدار حسنی" مسئول انجمن نجات شاخه ی خوزستان، در رابطه با اهداف و برنامه های انجمن نجات سخنانی را عنوان نمود. ایشان تأکید کردند که: "انجمن نجات یک تشکل کاملاً مستقل می باشد و به هیچ نهاد یا ارگان دولتی و غیردولتی وابستگی ندارد. اعضای سابق مجاهدین پس از رهایی و بازگشت به وطن، با تأسیس انجمن نجات عزم خود را جزم کرده اند که تا رهایی آخرین نفر از چنگال رجوی به تلاش خود ادامه بدهند. مسئول انجمن نجات خوزستان از خانواده ها خواست ارتباطات خود را با انجمن نجات ادامه بدهند تا با استفاده از تجارب اعضای رها شده از مجاهدین، تمام جوانان اسیر در فرقه ی رجوی را به آغوش وطن بازگردانند." حمید دهدار حسنی " در خاتمه ی سخنانش با اعلام شماره تلفن تماس با انجمن و نیز شماره صندوق پستی انجمن خوزستان از خانواده ها خواست با تعمیق روابط خود با انجمن،این انجمن را در راستای اهداف اعلام شده یاری بدهند. پس از سخنرانی مسئول انجمن خوزستان، سه تن از اعضای سابق مجاهدین که در ماه های قبل به ایران بازگشته اند به نوبت سخنانی را ایراد کردند " عبدالهادی رومی پور " عضو سابق مجاهدین که در ماه های قبل به ایران بازگشته اند به نوبت سخنانی را ایراد کردند. " عبدالهادی رومی پور" عضو سابق مجاهدین، با بیان نحوه ی ربوده شدن خودش توسط مجاهدین گفت:" من برای کاریابی از ایران به کشور دبی رفته بودم. در آن جا مجاهدین بدون این که خود را معرفی کنند، به من گفتند اگر بخواهی می توانیم تو را به کشور آلمان بفرستیم ولی برای رفتن به آلمان باید مدت کوتاهی به عراق بروی. من نیز پذیرفتم و با علاقه ای که به گرفتن ویزای اروپا داشتم به قول آن افراد اعتماد کردم. آن ها وانمود می کردند که یک شرکت بزرگ تجاری پشت این ماجرا می باشد. سپس بدون معطلی با روابط خاصی که با سفارت عراق در " دبی" داشتند با یک پاسپورت که به نام یک فرد عراقی بود مرا به عراق فرستادند. وقتی مرا به قرارگاه اشرف بردند و در آن جا پس از گرفتن تمام مدارک من لباس نظامی بر تن من کردند تازه پی بردم در چه دام هولناکی افتاده ام. به آن ها اعتراض کردم و قول خودشان را به آن ها یادآوری نمودم. اما گفتند اگر بخواهی جدا شوی باید دو سال در قرارگاه اشرف زندان شوی تا اطلاعاتی که این جا درباره ی مجاهدین کسب کرده ای بسوزد. بعد از دو سال زندان در این جا، آن وقت تو را تحویل استخبارات رژیم صدام می دهیم و به جرم ورود غیرقانونی به خاک عراق سال ها در زندان ابوغریب محبوس می شوی. هر چه قدر اعتراض کردم، التماس کردم ولی تأثیری نداشت. تا اعتراض می کردم مرا زیر انواع شکنجه های روحی و جسمی قرار می دادند و این بلاها را نه تنها بر سر من، بلکه بر سر خیلی افراد معترض دیگر هم می بردند. به اجبار پذیرفتم که در قرارگاه مجاهدین بمانم،تا وقتی که خوشبختانه صدام سقوط کرد و مدتی بعد توانستم با پیوستن به نیروهای امریکایی از چنگ مجاهدین رها شوم. زمانی هم که به ایران برگشتم حقیقتاً با ذهنیتی که مجاهدین برای ما ساخته بودند با این آمادگی برگشتم که در کشور خودم محاکمه و زندان شوم. اما در همان بدو ورود به کشور همانند خیلی دیگر از بازگشتگان تصورات و توهمات من نقش بر آب شد. چون با بهترین برخوردهای انسانی و عاطفی از سوی مقامات مسئول مواجه شدیم. الان هم در شرف تشکیل خانواده هستم و با آزادی کامل دارم آن عقب ماندگی هایی را که در زندگی داشتم جبران می کنم. به هر حال، خیانتی که مجاهدین در حق من و امثال من کردند خیلی عمیق تر از این حرف هاست… "
پس از " عبدالهادی رومی پور" یکی دیگر از اعضای سابق مجاهدین به نام " یبر قنواتی" سخنانی را مطرح کرد. قنواتی در بخشی از سخنانش گفت:" من به اندازه ی تمام عمرم توسط مجاهدین کتک خورده ام. فقط به دلیل این که پی به ماهیت این فرقه ی ضد انسانی برده بودم و می گفتم می خواهم دنبال زندگی شخصی بروم خودم آن ها مرا زیر شکنجه و اهانت قرار می دادند. برخی اوقات آن قدر مرا کتک می زدند که تمام سر و صورتم خونین می شد ولی عاقبت ارباب مجاهدین یعنی صدام، سقوط کردو من موفق شدم از دست مجاهدین فرار کنم و خودم را به نظامیان امریکایی در حوالی قرارگاه اشرف پناهنده نمایم… "
سخنران بعدی " ایمان ترک علی عسکری" از اعضای سابق مجاهدین نیز در رابطه با مناسبات حاکم بر تشکیلات مجاهدین سخنانی را به اختصار عنوان کرد. پس از اتمام سخنان " ایمان ترک علی"، دبیر انجمن نجات خوزستان خطاب به خانواده ها و حاضرین در تالار اعلام نمود:" اکنون وقت آن رسیده است تا چشم پدران و مادران دلسوخته و چشم تمام اعضای خانواده و بستگان نفرات رها شده و تازه بازگشته که امشب وارد تالار می شوند به جمال عزیزان شان روشن گردد. اکنون اسامی چهار تن اعضای رها شده از اسارت گاه رجوی را که به خاطر استقبال از آن ها در این جا گردهم آمده ایم اعلام می شود."
سپس با اعلام نام اولین نفر (از چهار نفر بازگشته) فضای تالار به ناگهان دگرگون شد و فریاد هلهله و شادی و گریه های شوق در تالار طنین انداز گردید. اولین نفر " علی اکرامی" وارد تالار شد و خانواده و بستگانش او را در آغوش کشیدند. علی اکرامی بیش از بیست سال در تشکیلات مجاهدین بوده و از اعضای قدیمی مجاهدین به شمار می رفت که با آگاهی از ماهیت پلید این فرقه، راه خود را از آن ها جدا کرد و با وجود آزارها و شکنجه های مختلف که مجاهدین بر او اعمال نمودند، توانست از این فرقه جدا شده و به وطن بازگردد. کودکان و نوجوانان خانواده ی اکرامی که در نبود علی اکرامی چشم به جهان گشوده بودند و اکنون علی اکرامی هیچ کدام را نمی شناخت یکایک در آغوش او قرار گرفتند و توسط بزرگان خانواده به علی معرفی می شدند. خواهر زاده ها و برادرزاده هایی که اکنون علی اکرامی را در حلقه ی مهر و عطوفت خویش گرفته بودند قسمتی از خستگی ناشی از بیست سال دوری از وطن و هم کاری اجباری با فرقه ی رجوی را از تن علی اکرامی دور می ساخت. کوچک ترین خواهر علی اکرامی (به گفته ی خود علی) در آن زمانی که علی از کشور خارج شد و به مجاهدین (در عراق) پیوست، دختر بچه یی بود که علی اکرامی در سال های دور از خانواده همیشه تصویر و خاطرات کودکی این خواهر را با خود به یدک می کشید، اما امشب همان دخترک و خواهر کوچولوی علی اکرامی مادر چند فرزند است که فرزندانش نوجوانانی مهربان شده اند و اکنون دایی عزیزشان را بوسه باران می کنند. علی اکرامی پس از بیست سال فراق و بی خبری از خانواده و اقوامش، امشب به سال ها فرسایش پشت پا زده و آسایش و رهایی را در آغوش کشید. پس ازاو، اسامی سه تن دیگر یکی پس از دیگری قرائت شد و آقایان شنبه کلانتری، سعید ناصری و محمد عبادی نیز در آغوش خانواده های خود قرار گرفتند. تالار شهید آوینی ماهشهر یکی از زیباترین و ماندگارترین حوادث را در حافظه ی تاریخی ثبت و ضبط نمود. گریه های پاک مادران و خواهران و اشک های بی آلایش پدران و برادران این رهاشدگان،، نفرینی بود که حواله ی عاملان اصلی این هجران و فراق می شد. انزجار و نفرت خانواده ها از فرقه ی رجوی در ترنم ناله ها و زلال اشک های آنان روشن تر و عریان تر از هر شعاری نمود یافته بود. اعضای انجمن نجات خوزستان ابتدا حق تقدم را به خانواده های دلسوخته دادند تا دل های بی قرارشان در کنار عزیزان تازه رسیده شان آرام گیرد. سپس هر یک از اعضای انجمن نجات همدردان و دوستان رها شده ی خود را در آغوش کشیده و رهایی و آغاز زندگی سبزشان را به آن ها شادباش گفتند. در ادامه ی برنامه ی همایش، از نفرات تازه رسیده تقاضا شد هر چهار نفر روی سن رفته و راجه به دلایل جدایی شان مطالبی رابه اختصار بیان نمایند. " محمد عبادی " با دیدن اعضای خانواه اش چنان دچار تألمات روحی شده بود که نمی توانست حتی کلمه یی بر زبان آورد. اما گاهی اوقات پدیده ی " سکوت" هزاران سخن و بلندترین فریا دها را در خود نهفته دارد. " علی اکرامی" پشت میکروفن قرار گرفت و پس از اظهار تشکر از حضور خانواده ها و نیز سپاسگذاری از انجمن نجات به خاطر تلاش هایی که جهت رهایی و بازگشت اعضای گرفتار مجاهدین انجام داده است، خطاب به حضار گفت:" من به عنوان کسی که بیش از بیست سال همراه مجاهدین بوده ام، هر آن چه از ایران می دانم مربوط به بیست سال قبل است و مجاهدین همیشه از این که اعضای شان در جریان تغییر و تحولات درون ایران قرار بگیرند در وحشت می باشند. من زمانی که از مجاهدین جدا شدم و به کمپ امریکایی ها رفتم، بعد از بیست سال، توانستم با خانواده ام تماس تلفنی بگیرم. یعنی بیست سال تمام مجاهدین حتی اجازه ندادند یک نامه برای خانواده ام بفرستم. در کمپ امریکایی وقتی بچه های خواهرم در تماس تلفنی از کامپیوتر و اینترنت بحث کردند واقعاً شوکه شدم. چون مجاهدین همیشه به ما القا می کردند ایران همان کشور عقب مانده ی قبل از انقلاب است و حتی بدتر هم شده است! من و اکثر جداشدگان برای نخستین بار در کمپ امریکایی ها " موبایل" به چشم دیدم. چون در تشکیلات مجاهدین همانند قرون وسطی افراد را در تحمیق و بی خبری نگه داشته اند. مجاهدین نه تنها به ملت ایران خیانت کرده اند بلکه در حق اعضای خودشان هم خیانت کرده اند. وقتی بعد از بیست سال همکاری با مجاهدین تقاضای جدایی کردم. در کمال وقاحت به من تهمت جاسوسی و مزدوری زدند. به من گفتند تو مزدور و عامل وزارت اطلاعات ایران هستی. واقعاً این اوج خیانت است که کسی چون من عمر و زندگی اش را به پای یک تشکیلات بریزد و آخر سر به صرف این که می گوید می خواهم بروم دنبال زندگی خودم مورد شکنجه قراربگیرد. اما مجاهدین دیگر به آخرین روزهای عمرشان رسیده اند و به زودی برای همیشه متلاشی خواهند شد…"
پس از علی اکرامی ؛ آقای " شنبه کلانتری" (با ده سال سابقه در تشکیلات مجاهدین) مهم ترین علل جدایی اش از مجاهدین را خیانت این تشکیلات به ملت ایران و نوکری صدام دانست. " کلانتری" خطاب به خانواده ها گفت:" مطمئن باشید فرزندان شما آرزوی بازگشت به ایران را دارند ولی مجاهدین آن قدر آن ها را ترسانیده اند که فکر می کنند چوبه های دار و اعدام و شکنجه در انتظارشان است. اگر شرایط جهت جدایی ان ها فراهم باشد و مجاهدین مانع نشوند غیر از چند نفر کادر رده بالا یعنی همان سرسپردگان رجوی حتی یک نفر هم از اعضای این تشکیلات راضی به ماندن در این فرقه نمی باشند."
" سعید ناصری" که جوان ترین فرد این گروه بازگشتی بود، با تشکر از تلاش های انجمن نجات جهت نجات افراد گرفتار در فرقه ی مجاهدین، از خانواده ها خواست تا در اولین فرصت ممکن به دیدار فرزندان خود بشتابند و آن ها را از آن تشکیلات جهنمی خلاص کنند… پس از اتمام سخنان این رهاشدگان، ضمن پذیرایی از حضار توسط اعضای انجمن نجات، خانواده هایی که به امید یافتن نشان و خبری از جگرگوشه های خود به این همایش آمده بودند، در فضایی صمیمی، با نفرات تازه بازگشته به گفتگو پرداختند. عکس های عزیزان خود را نشان این رها شدگان می دادند و جویای سرنوشت و احوال آن ها می شدند.
در خاتمه ی مراسم، خبرنگاران رسانه های جمعی با چهار نفر عضو رها شده ی مجاهدین مصاحبه هایی را انجام دادند و اعضای رهاشده ی مجاهدین به عنوان اولین تجربه ی خویش مشق آزادی کرده و بدون هیچ محدودیت و ممنوعیتی حرف های خودرا برای خبرنگاران ابراز داشتند. خبرنگاران ضمن ضبط کامل این مراسم، در شادی و چشم روشنی خانواده های رنج دیده همراهی نمودند.
چهار نفر تازه بازگشته دست در دست اعضای خانواده به سوی خانه های خویش روانه شدند. شاید بهترین لحظات این مراسم، همین لحظاتی بود که علی اکرامی در حلقه ی اعضای خانواده، دست در دست خواهر زاده ها و برادرزاده های خویش تالار را ترک می گفت. شنبه کلانتری دست بر گردن پدر سال خورده اش،و سعید ناصری دست در دست برادر غم گسارش و محمد عبادی در میانه ی برادران و جوانان طایفه اش راهی خانه های پرصفای خود شدند.
آری! خانه در انتظارشان و اهل خانه بی تاب و دلتنگ از سال ها فراق و بی خبری، بازگشت آن ها را به هلهله و سرور نشسته است. آنان بازگشته اند و اگر چه بهترین سال های جوانی شان قربانی مطامع پلید رجوی شد و اینک باید با دست هایی تهی از مال دنیا دگرباره اولین سنگ بنای زندگی شان را بنیان بگذارند، اما در عوض کوله باری از تجارب ارزشمند همراه خود دارند و علاوه بر اراده ی سبز و سترگ خودشان، حمایت و هم کناری خانواده های مهربان خویش را نیز به همراه خواهند داشت آنان بازگشته اند و به کوری چشم کور دلان وطن فروش، هم پای دیگر یاران رها شده ی خود در انجمن نجات، با همتی بلند همه ی بلازدگان گرفتار در قفس تشکیلات مجاهدین را همچون خود به کانون پرمهر و صفای خانواده باز خواهند آورد. و آن روز دیرنخواهد بود. به امید آن روز…