خاطرات غلامعلی میرزایی ـ قسمت پانزده

برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند

شیوه جذب فرقه مجاهدین در اردوگاه های صدام حسین
اگر بخواهم دوران 9ساله اسارت در اردوگاه های صدام حسین را روزانه شرح بدهم به پایان آن نخواهم رسید. بنا براین می خواهم بگویم به چه نحوی با فرقه مجاهدین خلق و رجوی آشنا شدم. چگونه بعد از 9 سال اسارت که هر روزآن بدتر از روز قبل بود واندکی از آن را باز گوکردم به اصل موضوع (پیوستن به فرقه را شروع می کنم).
در قسمت های قبلی یادآوری کردم که گروههای مختلفی برای جذب اسیران بی خبر از همه جا می آمدند و حال بستگی داشت که چه طرز فکر وهم خوانی با آن گروه داشته باشد وبا این نفر چه نوع استفاده ای در آینده می خواهد بکند.
در اینجا لازم میدانم به نکاتی اشاره کنم که شاید خوشایند نباشد ولی جهت ثبت در تاریخ مهم است .
یک تعدادی که گفتم با انگیزه های مختلف در گروهای کذایی ثبت نام شده بودند و اسم مستعار و کد شان را گرفته بودند بعد از مدتی که دیدند خبری نشد از طرفی حسابهایی که به آنها قول داده بودند و از طرفی هم حرفهای گوناگون می شنیدند یا دیوانه شدند یا با مریضی های مختلف مواجه شدند که هر کدام داستان جداگانه ای دارد که نفراتی در آن سالها در اردوگاه بودند این موضوعات را کم وبیش اطلاع کامل دارند.
همانطور که گفتم شیوه جذب فرقه رجوی در بین اسرا تعداد نفراتی بودند که از قبل یا به دلیل مطالعات سیاسی یا اینکه از قبل طرفدار فرقه مجاهدین بودند در هر اتاقی بود حال یا سرباز بودند یا درجه دار یا افسر یا کسانی دیگر (ولی ناگفته نماند که در تمامی احزاب نفراتی بودند که جذب نیرو یکی از کارهایشان بود ) حال از کجا به این نفرات پیام می رسید معلوم نبود.
در همان بلوک یا قسمتی که ما بودیم تعدادی بودند که همیشه دور هم جمع شده .صحبت می کردند و همین موضوع باعث شده بود که توجه امثال ما را جلب کند . البته این موضوع دو طرفه بود چون آنها هم می خواستند ما را به نحوی به سمت خودشان جذب کنند .

این موضوع ادامه داشت البته با سلام و علیک واحوالپرسی مختصر تا اینکه یک جا بجایی در اردوگاه شروع شد و من را به اتاقی دیگر بردند که همان نفر اصلی در همان اتاق بود .نا گفته نماند که قبل از ورودم به این آسایشگاه این نفرات ودیگر نفرات را در بیرون، زمان آنتراکت می دیدم وچند دقیقه ای با هم گپ می زدیم .البته اولش صحبتهایی از اردوگاه وچیزهای دیگر بعد به موضوعات سایسی کشیده شد.در مورد کشورهای منطقه وجغرافیای سیاسی کشورهای همسایه بخصوص کشورهای که در آن زمان با بلوک شرق همکاری مشترک داشتند که در مرحله اول خیلی خوب و معلومات عمومی را درکل منطقه وجهان بالا می برد ومن خودم استقبال می کردم .ولی چون درسهای دیگر را هم می خواندم بیشتر وقتم را صرف درسهای دیگر می گذاشتم .

در بین این نفرات کسانی بودند که از سالهای قبل با فرقه بوسیله اقوام و نزدیکانشان آشنایی داشتند و تمام تاریخچه فرقه را می نوشتند با تاریخهای دقیق و همچنین با سرودهای فرقه ازجمله آمریکایی بیرون شو (که همین سرود بعد از اشغال عراق توسط آمریکا زمانی که آمریکاییها در اشرف بودند ممنوع شد) به دلیل اینکه من خودم در زمان انقلاب در ارتش بودم یک مقداری هم خودم با گروهای سیاسی آشنایی داشتم ولی نه در حد آنها .
در آن دوران شرایط طوری بود که کسی به طور علنی خودش را معرفی نمی کرد .ولی با شیوه های گوناگون مانند درس خواندن عربی .انگلیسی و زبانهای دیگر. به نفرات زمان می دادند که بایستی به آن زمانبندی پایبند می بودند .
شروع اول این آشنایی با خواندن انکلیسی یا قرآن بود .وسپس با جزوه هایی که گفتم از کشورهای منطقه ادامه پیدا کرد.
که البته به دلیل وقت زیادی که داشتیم ساعت ها تقسیم کردیم که در چه ساعتی چه نوع مطالبی را بخوانیم .
در آن زمان چون هنوز از صلیب سرخ هم خبری نبود عراقی هم هر کاری در جهت منافع خودشان بکار می بردند .به عنوان نمونه یک سروان استخبارات عراقی بود که فقط می خواست بین نفرات دیگر آبروی هر کسی را ببرد فرقی هم برایش نمی کرد .یک شب که برای آمارگیری آماده بود .در همان موقع ما باید سرپا می ایستادیم تا آنها آمارگیری کنند ودرب را ببندند در همان هنگام به طور ناگهانی درمقابل من ایستاد و گفت خودنویسی که بهت دادم خوب بود (این درحالی بود که کاغذ وخودکار هم ممنوع بود )بهش گفتم کدام خودنویس ؟همین را که گفتم شروع کرد به فحش دادن وکتک زدن .البته بد نبود چون این کار باعث شد که دیگر دنبال چیزهای دیگر از قبیل دفتر یا المنت برق که آبجوش یا چایی که سهمیه هر نفر یک لیوان بود وگاهآ نصف آن را برای شب می گذاشتیم وآن را با همان المنت داغ می کردیم نگردد.چون هرشب به هر بهانه ای بایستی نفرات را اذیت می کردند.
ادامه دارد
غلامعلی میرزایی، تیرانا

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا