دفاع از یک جنایت تاریخی به نام انقلاب ایدئولوژیک – قسمت چهارم

این قسمت : طلاق همگانی!

یکی از جنایات اصلی این فرقه، اعلام طلاق همگانی در درون مناسبات مجاهدین بود. مسعود رجوی در اولین قدم ، پس از جمع بندی ابلهانه ی عملیات موسوم به فروغ جاویدان! اعلام کرد سرانجام نامطلوب این عملیات محصول دل دادگی تمامی اعضاء به زن و زندگی بود! او وقیحانه همه چیز را به گردن اعضای مفلوک انداخت و علت شکست این عملیات را عدم جنگ تمام عیار اعضاء دانست!
البته این بحث در سال 1370 تعمیق پیدا کرد و عملا دیگر هیچ کس در مناسبات همسر نداشت ! مسعود رجوی در تبیین این استراتژی فرقه ای اعلام کرد:

به این ترتیب در طی دو سال پس از جمع‌بندی عملیات فروغ جاویدان تا پیش از آغاز جنگ خلیج فارس، چندین لایه از فرماندهان سازمان مجاهدین خلق وارد مرحله‌ی جدید انقلاب ایدئولوژیک می‌شوند. سرانجام در سال ۱۳۷۰ این مرحله از انقلاب به عنوان یک ضرورت همگانی برای تمامی اعضاء به رسمیت شناخته می‌شود. کما این که در آستانه‌ی جنگ خلیج اول دیگر امکان زندگی خانودگی نیز عملا از میان می‌رود. به این ترتیب در سال ۱۳۷۰ سازمان مجاهدین به این نتیجه رسید که همگی باید راهی را در پیش بگیرند که مریم رجوی در سال ۱۳۶۴ در پیش گرفت و طی آن به زندگی خانوادگی و شخصی پشت کرد. از این پیشتر گفتیم که مریم رجوی در آن سال‌ها به این نتیجه رسیده بود که نقش او به عنوان یک همسر در زندگی خانوادگی مغایر با ادامه مبارزه‌ای است که تمامی پتانسیل وی را در آن شرایط دشوار می‌طلبد. در همان بخش توضیح دادیم که حرکت مریم رجوی در سال ۱۳۶۴ پیوندهای خصوصی در این سازمان را سست کرده و به آن ضربه‌ای سخت وارد کرد، تا این نکته را متذکر شود که اولویت برای یک مجاهد در زمینه‌ی توجهات عاطفی، نه به سمت همسر و خانوده، بلکه به سمت آرمان مبارزاتی اوست. اما اکنون مجاهدین به این نتیجه رسیده بودند که بجای تعیین اولویت، باید گزینه‌ی دوم را بطور کامل حذف کرده و از آن چشم بپوشند. در شرایط دشوار پیش رو، دیگر ضربه‌ای که در سال ۱۳۶۴ به پیوندهای خصوصی وارد شد، کافی نبوده و مجاهدین باید آن پیوندها را تماماً در راستای مبارزه فدا می‌کردند…”

این عمل سازمان ، یک عمل بغایت فرقه ای و منسوخ،از طرفی یک حرکت منفور از طرف تمامی سیاسیون نامیده شد.
مسعود رجوی با دجالیت خاص خودش ، بهتر از هر کسی فهمیده بود که دیگر اعضاء را مثل قبل نخواهد توانست اسیر و برده نگه دارد و باید اهرم های سرکوب جدیدی ، فعال شوند! مسعود رجوی باید بین جداشدن همه اعضاء و تلاشی کامل سازمان و حیات سازمان بهر قیمت ، یکی را انتخاب کند و البته که انتخاب او ماندن به هر قیمت بود! مریم رجوی هم بعنوان سردمدار این حرکت و عامل اصلی این جنایت، سکان را بدست گرفت ! سازمان این سرفصل را چنین بیان کرد:

به این ترتیب طلاق همگانی، تازه ابتدای راهی بود که مجاهدین آغاز کردند. پس از آن اعضاء سازمان مجاهدین در آموزش‌ها و کلاس‌هایی که مریم رجوی مسئولیت آن‌را پذیرفت، مبارزه با اندیشه‌ی جنسیت‌گرایی را به عنوان یک مانع در مسیر آزاد شدن انرژی‌های پنهان خود در راستای مبارزه آغاز کردند. حلقات بعدی انقلاب ایدئولوژیک از جمله اجرایی کردن هژمونی زنان در این سازمان از جمله گام‌های دیگری است که در سال‌های بعد برداشته شد...”

البته سازمان سالها کوشید این عمل قبیح را پنهان بدارد، در همین راستا هم صدها عضو مخالف این کار را زندانی و شکنجه نمود. متاسفانه ، تقریبا تمامی بدنه ی اصلی سازمان در این پروسه، گذرشان به زندان و شکنجه گاههای مسعود رجوی افتاد! از این دوران در سازمان به جرات می توان به دوران “استبداد کبیر” در سازمان مجاهدین نام برد! زندان های انفرادی طویل المدت و بسیار سخت و جانکاه ، از محصولات همین دوران بود.
تمامی اعضای سازمان تفهیم شدند که ایستادن در مقابل این حرکت فرقه ای سازمان ، به معنی شکنجه و زندان و نابودی کامل اعضاء خواهد بود! دورانی سیاه و رقت بار در سازمان آغازشد!
من نیز که چند سال بعد از این شکنجه های سال 1370 به سازمان پیوستم ، در همان ابتدا مخالفت خود با این اعمال ضدانسانی و وحشیانه را اعلام کردم که به شش ماه زندان انفرادی در اشرف انجامید!

گردنبند و رقص رهایی در فرقه رجوی!

من با هر منطقی حساب می کردم ، نمی توانستم بپذیرم که برای محقق کردن سرنگونی ! باید هر شب به همدیگر فحش داده و هر روز پیکان تیز مبارزه ام به سمت نزدیکترین همرزمم نشانه گرفته شود . اما اصرار رهبری بر این بود که باید با اهرم عملیات جاری در مناسبات به جان هم بیفتید!
این یک تز احمقانه و ابلهانه بود که همه ی مردان بفکر” زن” هستند و این عشق و علاقه از عشق به رهبری می کاهد! اساسا مسئله من و امثال من در این برهه که مبارزه را انتخاب کرده بودیم ، زن و زندگی نبود! که اگر بود در بیابان های عراق جای این کار نبود! اما از آنجا که مسعود رجوی مردی بوالهوس و شهوتران بود ، برای تصاحب زنان و البته همه ی زنان ! این فیل را هوا کرده بود!

در بند ” ب ” همین انقلاب کذائی نیز ، دم خروس او بیرون زده بود و همه ی زنان باید خودشان را در حریم امن ! این رهبری پاکباز ! تقدیم می کردند!!!
مریم قجر عضدانلو هم ، اگر می دید که همسری مهدی ابریشمچی ، سد راه برای مبارزه اش است ، می توانست فقط با طلاق از مهدی ابریشمچی ، در مبارزه اش جدی تر وارد شود! اما با آن ازدواج نابهنگام خود با مسعود رجوی، چوب حراج به واژه ی مقدس “مبارزه” زد و نشان داد که این طلاق و ازدواج ، رسیدن به یک عشق دیرینه با مسعود رجوی است و بس!

پیچیده کردن یک موضوع ساده و بغرنج نشان دادن آن و ساختن یک غول وحشتناک از آن ، ابزار دست کسانی مثل مسعود رجوی است که از کاه ، کوه ساخته و جنایات خودشان را پشت پرده ماست مالیزه بکنند! به جرات نیز می توان گفت که تمامی اعضای کنونی سازمان اکنون نیز هیچ استدلال و دفاع قانع کننده و منطقی برای تجرد اجباری خودشان ندارند!

افشاگری های زنان بسیار محدودی که موفق به جداشدن از این فرقه شدند، به روشنی نشان داد که مسعود رجوی فقط وفقط به دنبال تصاحب تمامی زنان بود و گرنه اگر این انقلاب برای محقق کردن سرنگونی بود ، ما باید اکنون مسعود رجوی را در مسند قدرت ایران می دیدیم و نه در قبر و گور خود کنده اش !

مسعود رجوی با سیاست های قرون وسطائی خودش ، یک نسل را نابود کرد! او در امتداد این انقلاب کذائی صدها جوان را قربانی مطامع و شهوات حیوانی خود نمود . اما درنهایت هم همگان دیدند که این انقلاب که نه برای رهائی انسان و محقق کردن سرنگونی ، بلکه ابزاری برای تحمیق اعضاء و حفظ تشکیلات و امپراطوری مینیاتوری مسعود رجوی بهر قیمت بود…
مسعود رجوی از فردای فرار زبونانه از ایران با لباس مبدل زنانه و سپس آن ازدواج و طلاق کثیف ، بی هویتی وبی ریشگی خودش را نشان داد و به همگان ثابت کرد که از مبارزه و اصول آن هیچ سررشته ای ندارد و صلاحیت کافی و لازم برای حتی رده ی عضویت در یک سازمان انقلابی و مدعی مبارزه را ندارد…
ادامه خواهد داشت …
فرید

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا