سرنوشت کمیسیون امنیت و ضدتروریسم
این کمیسیون در زمان صدام حسین چیزی در حد بازوی کمکی استخبارات عراق بود و پس از سقوط صدام نیز گردآوری بعثی های فراری را در دستور خود قرار داد تا از آنان در جهت اهداف ضدایرانی و کمک به ارتش آمریکا استفاده کند. بیشتر آموزشهای این کمیسیون از طریق افسران امنیتی عراق پیگیری می شد. اما بد نیست بدانیم بیشترین تمرکز این دستگاه از همان ابتدای تشکیل، مقابله با اعضای جداشده از سازمان بود و فعالیت های آنان را زیر نظر می گرفت تا در صورت ورود به فاز انتقادی، بلافاصله وارد عمل شده و به پرونده سازی دست زند. نگاهی گذرا به آنچه در سالهای 1373 تا 1381 در قرارگاه اشرف به انجام رسید، نشان می دهد که سرکوب معترضان و نیروهای مسئله دار، مهمترین اقدام این کمیسیون بوده است.
همکاری تنگاتنگ این کمیسیون با ستاد پرسنلی (که امور زندان ها را در دست داشت)، و ورود به پرونده هایی که اثری از مخالفت با استراتژی جنگ مسلحانه یا عملیات های تروریستی در آن دیده می شد، نشان می دهد که عنوان “ضدتروریسم” عملاً سرپوشی برای پنهان کردن مسئولیت اصلی این نهاد امنیتی بوده است، چون مجاهدین تحت حفاظت شدید نیروهای امنیتی و نظامی عراق بودند و هیچ نیازی به کارهای امنیتی و ضدتروریستی خارج از حصارهای اشرف (و سایر قرارگاهها) نداشتند چون عراق کشور میزبان بود و دستگاه های امنیتی خود را داشت که اجازه دخالت به مجاهدین نمی دادند. در واقع مجاهدین فقط مجاز به انجام کارهایی بودند که به داخل مناسبات برمی گشت و در داخل حصارها نیز هیچگونه تهدید “تروریستی” وجود نداشت که نیازمند یک دستگاه ضدتروریستی باشد. پس تنها کاری که دستگاه عریض و طویل این کمیسیون به انجام می رساند، امنیتی کردن هرگونه اعتراض تشکیلاتی و ایدئولوژیکی در مناسبات بود.
از آنجا که بنا به مسئولیت هایم، طی پروسه های مختلف تا حد زیادی مرتبط به کارهای امنیتی-اطلاعاتی و حفاظتی مجاهدین بوده ام، به یقین می گویم که تنها نگاه دستگاه های امنیتی سازمان رو به داخل تشکیلات بود و نه خارج از قرارگاه ها. مسعود که در دهه 50 ضربه شدید ایدئولوژیکی خورده بود و در دهه 60 نیز توسط برخی کادرهای سابق مجاهدین بلحاظ اخلاقی و تشکیلاتی رسوا شده بود، هیچ نگرانی بابت ضربه از بیرون نداشت، بخصوص که 16 سال تمام عیار توسط صدام حسین و چندین سال هم توسط ارتش آمریکا تحت حفاظت قرار گرفته بود، لذا نگرانی اصلی اش جداشدگان بودند و به همین علت هم خروج از عراق را بزرگترین فاجعه برای خود می دانست.
با این اوصاف، کمیسیون امنیت و ضدتروریسم شورای ملی مقاومت رجوی، عملاً برای نیروهای داخل مناسبات ایجاد شد و تنها درصد کمی از انرژی آن صرف کارهای بیرونی می گردید که آنهم از بابت هماهنگی با دستگاه های اطلاعاتی عراق و آمریکا و سعودی بود. اگر به نمایش های تلویزیونی مجاهدین در برنامه های “پرونده” و مشابه آن نگاه کنیم، و اگر به سایت های مختلف این فرقه بخصوص به سایت “افشاگر” بنگریم، همگی مشغول اتهام زدن و سیاهنمایی اعضای جداشده بوده اند و بزرگترین تهدید برای مجاهدین را آنان قلمداد کرده اند. این مسئله جدید هم نیست، قبلاً هم اشاره داشتم که مسعود در زمستان 1374 به صراحت گفت که اگر شکست بخوریم، انتقام خود را از جداشدگان خواهیم گرفت. یعنی او در صورت شکست هم قصد داشت با ترور جداشدگان جبران خسارت بکند و نه جنگ با جمهوری اسلامی!
اما این کمیسیون وظیفه مهم دیگری هم برعهده دارد. همانطور که اشاره داشتم، این نهاد از ابتدا بازوی اجرائی استخبارات صدام بود و بعدها مجری خطوط سیاسی-امنیتی موساد و سیا گردید، یعنی هنوز صدام سقوط نکرده بود که “کمیسیون امنیت و ضدتروریسم” با هماهنگی “کمیسیون خارجه” سازمان (تحت مسئولیت محمد سیدالمحدثین) دست به دست هم، سناریوی “پروژه اتمی” را با انتشار چند عکس هوایی در یک کنفرانس مطبوعاتی روی آکران بردند که بعدها مشخص شد موساد آنرا در اختیارشان گذاشته تا علیه ایران استفاده کنند. در سالهای گذشته نیز همین کمیسیون (در هماهنگی کامل با موساد و برخی نهادهای امنیتی در اروپا)، چند دسیسه علیه جداشدگان و یا جمهوری اسلامی به اجرا درآوردند و ادعا کردند که وزارت اطلاعات ایران با کمک “مزدوران خود” قصد ترور و یا بمبگذاری در سالن اجتماعات و یا شهرهای اروپا داشته است. پشت پرده اکثر این توطئه ها نیز پس از چند هفته یا چند ماه افشا شد که جز نهادهای جاسوسی اسرائیل نبوده اند. با اینحال، بخاطر آن، تبلیغات بسیار وسیعی علیه ایران براه افتاد که نتایج منفی اقتصادی و سیاسی به همراه داشت و زمینه ساز تشدید تحریم ها بود. لذا آشکار شد که مسئله اساساً امنیتی نیست و هدف فقط تخریب روابط سیاسی و اقتصادی ایران با اروپاست.
در تمام سالیان گذشته، تقریباً این حرکت ها به صورت متناوب وجود داشته و همچنان کمیسیون مربوطه بازیچه دست نهادهای امنیتی بیگانه است. من در بخش پایانی این مقاله، به دو نمونه از جدیدترین اقدامات کمیسیون امنیت مجاهدین که در همین سال جدید (فروردین 1399) به انجام رسیده اشاره می کنم که گواه این واقعیت است:
نمونه نخست) با توجه به مشکلات زیادی که برای مردم ایران در جریان تحریم ها بوجود آمده بود، معضل کرونا نیز به صورت مضاعف بر مشکلات مردم ایران می افزود. برای حل این مشکلات، کارزار بزرگی از داخل و خارج ایران و حتی توسط برخی از کشورهای متحد، برای لغو تحریم ها در جهت مقابله با کرونا براه افتاد که سازمان ملل را وادار به کمک و رفع تحریم های یکجانبه آمریکا کنند. همزمان وزارت خارجه و وزارت بهداشت نیز به صور مختلف تلاش داشتند تا از صندوق جهانی وام بگیرند و تحریم های دارویی و پزشکی را نیز درهم بشکنند. در این میان، خیل جریانات وابسته، به دستور پمپئو و برایان هوک گسیل شدند تا این کارزار را با شکست مواجه کنند و نگذارند کوچکترین شکافی در تحریم های ظالمانه آمریکا رخ دهد. اما خائنانه ترین گام را مریم رجوی برداشت که مثل همیشه به حدی چندش آور بود که بسیاری از دشمنان را هم شگفت زده کرد.
قضیه از این قرار بود که سایت انگلیسی مجاهدین در 4 فروردین، خبری مبنی بر اینکه 21 تن از دارندگان جایزه نوبل در یک نامه از سازمان ملل خواسته اند که “منابع پزشکی و درمانی ایران را از کنترل سپاه خارج کنند” را انتشار داد. این تیتر خبری، در اصل پوششی برای مانع تراشی جلوی رفع تحریم های آمریکا علیه ایران بود. کلید واژه “کنترل سپاه” در واقع ظاهر کار بود تا به این بهانه کمک های جهانی به ایران رسانیده نشود و تحریم ها لغو نگردد تا تعداد بیشتری از مردم در تنگنا قرار گیرند و اعتراض کنند. اما چرا این خبر توسط مجاهدین آنهم در سایت انگلیسی آنها انتشار داده شد؟ برای پاسخ به این سوآل نگاهی به مستندات زیر و تاریخ انتشار آنها که از خبرگزاری های مختلف گرفته شده بیندازید!
همانطور که مشاهده می شود، مجاهدین در سایت انگلیسی زبان خود این خبر را در تاریخ 23 مارس 2020 (4 فروردین 1399) انتشار داده اند، اما 4 روز بعد یعنی در تاریخ 27 مارس (8 فروردین) همان خبر در سایت “اورشلیم پست” متعلق به صهیونیست ها و پس از آن در “فاکس نیشن” منعکس گردیده است. تازه بعد از این انتشار است که سایت های فارسی زبان مثل صدای آمریکا و ایران اینترنشنال (وابسته به سعودی) در روزهای 8 و 10 فروردین آنرا انعکاس داده اند، و در نهایت مجاهدین دوباره آنرا (به زبان فارسی) در صفحه “شبکه آزادی” خود منتشر کرده اند… با توجه به این خبرها و زمانبندی انتشار آن، چند سوآل به ذهن می زند:
آیا مجاهدین قبل از خبرگزاری های دیگر به این خبر دست یافته بودند؟ اگر نه، چرا “فاکس نیشن و اورشلیم پست” همان خبر را 4 روز بعد منتشر کرده اند؟ و آیا مجاهدین به منابع خاصی دسترسی دارند یا اینکه جایزه گیرندگان نوبل با مجاهدین هماهنگ بوده اند؟
برای پاسخ به این شبهات، به صورت معکوس به این قضیه می نگریم تا نکته دیگری آشکار شود:
در نظر بگیریم همانگونه که عکس هوایی مراکز هسته ای توسط موساد به مجاهدین تحویل داده شده بود تا ابتدا آنها مطرح کنند و بعد توسط رسانه های غربی-صهیونیستی روی بورس خبری برود، این کار ضداخلاقی هم از طرف صهیونیست ها به مجاهدین سپرده شده تا ابتدا از سوی یک جریان ایرانی مطرح گردد و آنگاه (پس از مشروعیت دادن)، توسط رسانه های جنگ طلب غربی-عبری-عربی منعکس شود…
طبیعتاً هیچ جریان اخلاق مدار و یا مدعی حقوق بشر نمی پذیرد که 80 میلیون ایرانی به بهانه های سیاسی از منابع دارویی و پزشکی محروم باشند، لذا چندان مشکل نیست که حدس بزنیم امضا کنندگان نامه به سازمان ملل، صهیونیست هایی هستند که جوایز نوبل را در بازی های کثیف سیاسی به دست آورده اند، همانطور که برخی از جنایتکاران جنگی هم صاحب جایزه صلح نوبل شدند و اسامی آنها براحتی قابل دسترسی است. اما این دارندگان جایزه نوبل، تنها چند عروسک خیمه شب بازی اند، اصل ماجرا جریاناتی هستند که پشت پرده بازی می کنند. آنها که این سناریو را نوشته اند، مجاهدین را طبق معمول جلودار کرده اند تا قطع کمکهای پزشکی و دارویی برای ملت ایران را به نام “یک گروه ایرانی” مشروعیت بدهند. کسانی که در ترور دانشمندان هسته ای ایران دست داشتند، امروز هم براحتی می توانند در تروریسم اقتصادی علیه همان ملت تسلیم ناپذیر شراکت داشته باشند.
نمونه دوم) در تاریخ 27 فروردین (برابر با 15 آوریل 2020)، دادستانی کل آلمان از دستگیری 5 عضو داعش خبر داد که همگی تبعه تاجیکستان هستند و متهم به تأسیس یک سلول تروریستی در آلمان شده اند. در این میان کمیسیون امنیت و ضدتروریسم مجاهدین مدعی شده که یکی از این افراد قبلاً در آلبانی بوده و با کمک یکی از همدستان خود قصد ترور مریم رجوی را داشته است!
این ادعای مضحک در حالی است که مریم رجوی از همان ابتدای ورود داعش به عراق، آنها را عشایر دلیر عراقی نامید و به حمایت از آنان پرداخت. هنوز سخنرانی و تیتر اخبار آن در سایت های مجاهدین و اینترنت یافت می شود. مجاهدین برای پرهیجان کردن این سناریو، همچنین گفته اند که این افراد برای این ترور 40 هزار دلار دریافت کرده اند! به بخشی از اطلاعیه کمیسیون امنیت رجوی در این رابطه توجه کنید:
(((چهارشنبه ۲۷فروردین ۱۳۹۹(۱۵آوریل ۲۰۲۰) دادستانی کل آلمان فدرال دستگیری ۵عضو داعش را اعلام کرد… آنها ابتدا قصد سفر به تاجیکستان و انجام عملیات در کشور خودشان داشتند. اما بعداً مأموریت آنها تغییر پیدا کرد و قرار بر این بود که حملات مهلکی را در آلمان علیه تأسیسات نیروهای آمریکایی انجام بدهند. آنها با رهبران بلندپایه داعش در سوریه و افغانستان در تماس بودند و از آنها دستور میگرفتند. یکی از دستگیر شدگان عهدهدار یک مأموریت تروریستی قتل در آلبانی شده بود که پاداش آن ۴۰هزار دلار بود. علاوه بر این، همین شخص دستورالعملهای تولید مواد انفجاری غیرمتعارف و چاشنیهای مربوطه را تهیه و برخی الزامات مورد نیاز را خریداری کرده بود. او با یک نفر دیگر از دستگیر شدگان برای انجام عملیات تروریستی در آلبانی به این کشور رفتند اما مأموریت آنها در مدت کوتاهی شکست خورد و به آلمان بازگشتند. واضح است که وزارت اطلاعات آخوندها و نیروی تروریستی قدس، داعش را برای یک طرح تروریستی علیه خانم مریم رجوی و اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران در اشرف۳ در آلبانی به کار گرفته بودند. از این پیشتر، توطئه بمبگذاری در گردهمایی بزرگ مقاومت ایران در ویلپنت در تیر ۹۷ و توطئه انفجار و ترور در مراسم مجاهدین در نوروز ۹۷ با حضور خانم مریم رجوی و شهردار جولیانی که نخستوزیر آلبانی آنرا در ۳۰فروردین ۹۷ افشاء کرد، شکستخورده بود.)))
همانطور که در خبرها مشاهده می کنید، مجاهدین با سناریوهای تکراری و لو رفته باز هم در تلاش برای برجسته کردن نام خود هستند. در این زمینه هم چند نکته قابل توجه است:
یکم) این ادعای مضحک به اولین چیزی که اشاره دارد، بی ارزش بودن مریم رجوی است. به آنها پیشنهاد می کنم برای دفعات بعد، از مبالغ نجومی استفاده کنند چون 40 هزار دلار برای ترور مریم رجوی، از دستمزد یک ساعت سخنرانی جان بولتون و جولیانی هم کمتر است. اگر 2 “رامبوی” داعشی حاضر شوند برای 40 هزار دلار به آلبانی بروند و قلعه اشرف را بشکافند و مریم رجوی را ترور کنند، یعنی قصد خودکشی داشته اند و اگر هزینه ایاب و ذهاب را از آن مبلغ کم کنیم، چیز زیادی برایشان نمی ماند. لذا می توان نتیجه گرفت که رهبر مجاهدین ارزش دستمزد یکساعته لابی های آمریکایی اش را هم ندارد.
دوم) چرا وقتی مریم رجوی حامی داعش در سوریه و عراق بوده است، یک داعشی برای ترور وی اقدام کند؟ چرا وقتی ترامپ و هیلاری گفتند داعش تولیدی آمریکاست، آنها برای ترور یکی از متحدین خود (مریم رجوی) از آنها استفاده کنند؟ آیا مجاهدین از داعش یا مولدین داعش (آمریکا) ابراز برائت کرده اند که آنها در صدد ترور برآمده اند؟
سوم) چرا وقتی راحت ترین نقطه برای ترور آمریکایی ها “عراق و افغانستان” است بناگاه این داعشی ها به آلمان پریده اند تا آمریکایی ها را در اروپا ترور کنند، آنهم بعد از توقف پروژه ترور مریم رجوی؟ آیا با برنامه مشخصی به آلمان رفته اند تا در آنجا دستگیر شوند و به نفع مجاهدین و موساد نمایش اجرا کنند؟
چهارم) چه ارتباطی بین مجاهدین و آمریکایی ها وجود دارد که هر بار بازی تروریستی در اروپا رخ می دهد یک پای آن مجاهدین و پای دیگر آن آمریکایی ها هستند؟ آیا در پرده های قبلی این نمایش هم مجاهدین نگفته بودند جمهوری اسلامی قصد بمبگذاری در مقر مجاهدین برای کشتن سخنرانان آمریکایی را داشته است؟ رابطه مریم رجوی در “آلبانی” با آمریکایی ها در “آلمان” چیست؟
پنجم) آیا نمایش کمیسیون امنیت دو هدف زیر را دنبال نمی کند؟:
الف) روی آکران بردن نام مجاهدین و مریم رجوی، از این جهت که مدتهاست نام آنها از صحنه سیاسی حذف شده و دیگر کسی برایشان اهمیتی قائل نمی شود و مریم رجوی هم عملاً در آلبانی قفل شده و قادر به سورچرانی با لابی هایش نیست تا با آن تبلیغات براه بیندازد. ب) به میان کشیدن پای آمریکایی ها در جهت تمرکز کردن روی ایران و سمت و سو دادن آن به جنگ و خونریزی؟
مسلماً این بازی هم محکوم به شکست است اما با توجه به اینگونه نمایش ها، به راحتی می توان گفت که کمیسیون امنیت و ضدتروریسم، همچنان پیشاهنگ و مجری سناریوهایی است که صهیونیست ها علیه مردم ایران می نویسند. یکی از دو مسئولیتی که گویا از آغاز برای همان ساخته شده است.
توضیحات و تصحیحات:
یکم: در قسمت اول این مقاله، به اشتباه محل واقع شدن “قرارگاه سردار” را در “سلیمانیه” عنوان کرده ام، ولی محل آن در کمتر از 20 کیلومتری شمال “کرکوک” به سمت “اربیل” می باشد. این قلعه در تابستان 1365 توسط صدام به مسعود رجوی اهدا شد تا جایگزین پایگاه هایی باشد که مجاهدین در مناطق مرزی از دست داده بودند. بخصوص که “پایگاه منصوری” نیز در خطر سقوط قرار داشت. فرماندهی این قرارگاه با “ابراهیم ذاکری و حمیده شاهرخی” بود. بعدها در یک کیلومتری جنوب این قلعه نیز محل دیگری به مجاهدین سپرده شد که اسیران جنگی را در آن نگهداری می کردند.
دوم: ابراهیم ذاکری پیش از ازدواج با عذری علوی طالقانی، همسران دیگری هم داشت که زهیر فرزند اولین همسر وی می باشد، عذری در اصل “مادر خوانده” وی محسوب می شد، با این توضیح که در تشکیلات مجاهدین چیزی به نام “مادرخوانده” به رسمیت شناخته نمی شد و همه زنان مجاهد برای کودکان “خاله” محسوب می شدند و سرپرست آنان نیز “مادر” به حساب می آمد. این موضوع برای مردان نیز صادق بود، یعنی آنها یا پدر یک کودک بودند و یا “عمو” به حساب می آمدند. حتی واژه “عمه – دایی” هم مرسوم نبود و زمانی که تازه به تشکل مجاهدین در عراق رفته بودم، وقتی به شوخی از یک کودک خواستم مرا “دایی” صدا بزند، با اینکه تنها چند سال با بچه های مدرسه تفاوت سنی داشتم، به من تذکر داده شد که در مناسبات دایی نداریم و همه عمو هستند.
سوم: یکی از مسئولین بالای مجاهدین که به دلیل برقراری ارتباط با همسرش مورد خشم شدید مسعود رجوی واقع گردید و وادار به خودکشی شد، “علینقی حداد” بود. همسرش زهره اخیانی بعداً عضو شورای رهبری و پس از آن مدتی هم به عنوان مسئول اول سازمان مجاهدین منصوب گردید. “علینقی” پس از جنگ اول خلیج فارس، به عنوان رئیس ستاد مرکز 12 برگزیده شد که در همان زمان محمدرضا طامهی نیز ابتدا فرمانده لشگر و آنگاه فرمانده پشتیبانی جبهه همان مرکز گردید. “محمد رضا طامهی” با یکی از زنان تحت فرماندهی خودش رابطه زده بود که اینکار زمینه خلع رده و محاکمه او را فراهم کرد. در بخش قبلی به اشتباه از آن زن به عنوان همسر سابق وی یاد کرده بودم. اما “علینقی حداد” ماجراهای دیگری هم داشت و پس از اقدام به خودکشی، به دستور مسعود رجوی، اتاق او را هم به آتش کشیدند تا نفرت از او را به نمایش بگذارند. این “بنگال” تا مدتها در وسط بیابان اشرف مانده بود.
چهارم: طبعاً جزئیات برخی رخدادها در سازمان مجاهدین برای همگان قابل دسترسی نیست و کسانی که در جریان برخی مسائل مهم قرار داشتند یا افراد مورد اعتماد مسعود بودند و یا بعدها سربه نیست شدند تا اطلاعات به بیرون درز نکند. لذا برخی از نکاتی که در خاطرات و نوشته های جداشدگان (و نگارنده) درج می شود، بنا به گفته ها، شنوده ها، دیده ها و یا اطلاعات موجود در تشکیلات است که تا حدی به آن اشراف داشته ایم. ممکن است برخی هم به دلیل گذر طولانی زمان کم و کسری هایی داشته باشد و جزئیات آن فراموش شده باشد. اما کلیت آن با اندکی اغماض قابل اتکاست که تلاش می کنیم در حد امکان از منابع مختلف باشد تا دقیق تر بدان پرداخته شود.
حامد صرافپور