یادآوری: از سال 1368 که مریم رجوی به عنوان مسئول اول مجاهدین معرفی گردید، شرط اصلی عضویت در سازمان مجاهدین، عبور از انقلاب مریم شد. مسعود رجوی در اولین مرحله و یا اولین بند از انقلاب موفق شد خود را به طور «مادی و ملموس» بعنوان رهبر عقیدتی (رهبر یک فرقه) در بین مجاهدین تثبیت نماید، بگونه ای که «مریدان»اش بخاطر وی براحتی از همسر و فرزند هم بگذرند. در سلسله نشست هایی که برای لایه های 6-7 برگزار گردید، وی بطور تیز و روشن می گفت: «هر مردی که می خواهد مجاهد باقی بماند باید همسر خود را طلاق دهد و او را به رهبر عقیدتی خودش هدیه کند». (از این رو می گفت باید همسر خود را پس از طلاق به رهبر عقیدتی بدهید که ذهن افراد دوباره به سمت همسر نرود و آنرا دیگر متعلق به خود ندانند. یعنی معتقد بود که حتی اگر کسی همسر خود را طلاق بدهد اما نپذیرد که آن زن به کس دیگری تعلق دارد، امکان بازگشت وی به سمت همسر همچنان فراهم است، با این استدلال که اگر چیزی را دور بیندازید باز هم ممکن است بدنبال آن بگردید، اما اگر همان را به کسی هدیه بدهید دیگر هرگز به فکر بازپس گیری نخواهید افتاد).
مسعود موضوع طلاق و ازدواج را با استناد به آیۀ 50 سورۀ احزاب تحلیل و تفسیر می کرد. البته تا آن زمان نیز هیچکس اندیشۀ بدی نسبت به مسعود به ذهنش خطور نمی کرد چرا که همگان او را پاک ترین بنده خدا می دانستند یعنی کسی که هرگز به دنبال هرزگی و فساد جنسی نیست، همچنان که من (نگارنده) نیز دقیقاً همین دیدگاه را نسبت به وی داشتم. در این آیه از قرآن، خطاب به پیامبر گفته شده: «ای پیامبر، بر تو حلال قرار داده ایم همسرانت که دستمزدهایشان را میپردازی… و نیز هر زن مؤمن که خود را آزادانه به پیامبر هدیه کند -اگر پیامبر خواستار ازدواج با او باشد- این منحصر به توست، نه مؤمنان دیگر. ما بخوبی میدانیم که در مورد همسرانشان… چه مقرر داشته ایم. برای آنکه مشکلی بر تو نباشد». مسعود با استناد به همین قسمت از آیه می گفت اگر زنی شوهردار اراده کند به ازدواج رهبر عقیدتی اش درآید، به رهایی دست یافته است، همانطور که مریم نیز از شوهرش طلاق گرفت و به ازدواج رهبر عقیدتی اش درآمد و به رهایی دست یافت… مسعود در مورد مردان نیز همین عقیده را داشت و می گفت: «باید همسران خود را طلاق دهید و با من ازدواج کنید». از نظر مسعود ازدواج به معنای «پیوند بین دو انسان» بود، لذا از مردان نیز همین درخواست را داشت که به جای همسر، با او پیوند ایدئولوژیک داشته باشند و فقط «مسئله جنسی» این پیوند را مد نظر نداشته باشند، چون ازدواج در رابطه جنسی خلاصه نمی شود. به زبان دیگر، وی مدعی بود که در این پیوند «رابطه عاشقانه» مد نظر است!…
البته مسعود هیچگاه نگفت «اگر رابطه عاشقانه در پیوند یک زن و مرد در اولویت است»، چرا پس از عملیات فروغ و یا حتی پیش از آن زمانی که مراسم ازدواج را در سازمان برگزار می کرد، تنها به رابطه جنسی یکروز در هفته زوج ها توجه داشت و اجازه نمی داد این پیوند «عاشقانه و همیشگی» باشد و به یک شب در هفته محدود نشود؟ و چرا بعدها به «زنان مجاهد»ی که از بکارگیری خشونت نسبت به مردان مجاهد انزجار داشتند و در برخوردها تلاش می کردند روابطی خواهرانه برقرار کنند گفت: «شما به برادران محبت می کنید، چون دوست دارید یک مردی باشد که روی شما بیفتد»؟ چرا همیشه محبت بین زن و مرد را با نگاه جنسی تحلیل می کرد و هرگز به آن از منظر عشق و عواطف انسانی نگاه نمی کرد؟
البته چنین سخنانی برای همه قابل درک نبود. در یکی از همین نشست ها، فردی به نام «حجت» برخاست و برای بیان برداشت هایش از انقلاب گفت: «من دیگر همه چیز را طلاق داده ام و با خواهر مریم ازدواج کرده ام!». این جملات باعث بهم ریختگی و عصبانیت کنترل شده مریم رجوی گردید که از چهره اش بخوبی پیدا بود. با این سخن، بلافاصله عذری علوی طالقانی (که مسئول پیشبرد نشست های «حجت» بود) با ناراحتی از جای برخاست و در حالی که بسختی خود را کنترل می کرد از مسعود و مریم بابت حرفهای حجت عذرخواهی کرد که نتوانسته صورت مسئله را برای وی تفهیم کند. اما مسعود با خونسردی اوضاع را تحت کنترل درآورد و برای حجت شرح داد که این سخن اشتباه است چون هیچ مردی برای ازدواج با یک زن دیگر دچار مشکل نمی شود که بخواهد با آن ازدواج، انقلاب ایدئولوژیک کند و به رهایی برسد، بعکس، تضادها از جایی آغاز می گردد که یک زن شوهردار بخواهد خود را از حیطه شوهر آزاد کند و با مردی که او را رهبر عقیدتی می داند پیوند بخورد… وی از مریم هم خواست که مسئله را بیشتر برای حجت باز کند.
هنگامی که مسعود از رهایی زنانی که به پیامبر خود را هدیه می کنند و محرم بودن همه زنان نسبت به پیامبر سخن می گفت، یکی از نفرات که کمونیست بود از جا برخاست و به مسعود گفت: «ببخشید برادر، یعنی می گویید همه زنان برای شما هم محرم هستند؟». با این حرف مسعود کمی جا خورد و بلافاصله با خنده گفت: «نه بابا، من چکاره هستم، گفتم به پیامبر محرم هستند!». با این سخن آن فرد کمی آرام شد و عذرخواهی کرد و به محل خود برگشت.
طبیعتاً هضم این موضوع برای همه مردان حاضر در نشست کار ساده ای نبود که چگونه یک زن هنگام پیوند خوردن با مسعود رجوی، به رهایی می رسد اما یک مرد نمی تواند با پیوند خوردن با مریم رجوی به رهایی برسد!. به زبان دیگر، اگر آنگونه که مسعود می گفت، در این پیوند و ازدواج «مسئله جنسی» مطرح نیست، پس چرا مردان نمی توانند همان پیوند را با مریم بعنوان رهبر عقیدتی خود داشته باشند بدون اینکه رابطه جنسی مطرح باشد؟ همین بود که بسیاری را می پیچاند اما نمی توانستند به صراحت بیان کنند و در این میان «حجت» قربانی شده بود.
(پیش از جنگ کویت هم یک نفر از «حمیده شاهرخی» که مسئول یکی از همین نشست ها بود پرسید: «چرا مریم اولین انقلاب کننده بود؟ و چرا یک مرد نتوانست اینکار را انجام دهد؟» که این سخن با خنده حاضران در نشست همراه بود به نحوی که حمیده شاهرخی نیز به خنده افتاد و به او گفت: «خودت بگو! آیا یک مرد می توانست خالق این انقلاب باشد؟». اما کسی جوابی نداشت).
چنانکه اشاره داشتم، مسعود در تمامی نشست های آن زمان تأکید روی این مسئله داشت که: «بُعد جنسی ازدواج مد نظر نیست چرا که ازدواج به معنای یک پیوند است و مردها نیز مثل زنها باید با او پیوند ایدئولوژیک داشته باشند». همین مسئله بود که اعتماد همه را بخود جلب می کرد که وی یک انسان پاک، فارغ از استثمار جنسی، وارسته و رها از قید و بندهای جنسیتی است. و همین اعتماد بود که مردها را در نهایت به این نقطه کشاند که با طیب خاطر دست از همسر بشویند و به صورت ایدئولوژیک، رهبر عقیدتی خود را صاحب اختیار همه بدانند.
امام زمان
سلسله نشست های مختلف ایدئولوژیک مسعود رجوی، پس از عملیات فروغ جاویدان تا سقوط صدام غیر قابل شمارش است و بجز چند پروسه زمانی (از جمله حمله صدام به کویت) قطع نگردید چون زمانی که جنگی وجود نداشت، انگیزه ای برای ماندن نبود و نیروها دچار ریزش می شدند. یکی از نشست های ایدئولوژیک در این دوران، مبحث «امام زمان» بود که مسعود در آن تلویحاً می خواست خود را «حجت زمانه» و یا یک «رابط بین مجاهدین و امام زمان» معرفی کند.
در این نشست مسعود با مجموعه ای مقدمه چینی گفت: «همه این چیزهایی که می خورید و می پوشید و استفاده می کنید، صاحب دارد. ارتش آزادیبخش همینطور بوجود نیامده و دارای یک صاحبی است. آن شخص کیست؟ همینجا جلوی شما نشسته است. شما نان او را می خورید، امکانات او را استفاده می کنید. شایسته نیست همه چیز شما متعلق به او باشد اما نام او را نبرید». مریم قجرعضدانلو که کنار وی نشسته بود و با عشق به وی می نگریست و لبخند می زد در یک نقطه او را غیرمستقیم امام زمان خواند و گفت خود شمایید!. و مسعود هم که از این مسئله خوشحال بود با کمی تعارف به او گفت که این حرفها را نزد چون به جهنم می رود!.
مسعود با این نشست زمینه ساز عمق دادن به نشست های ایدئولوژیک و سرکوب بزرگی بود که بعدها گام به گام آشکار شد.
مباحث بند الف برای نیروها به راحتی پایان نگرفت. برخی از افراد بیش از آن نمی توانستند دوام بیاورند و به مرور از سازمان جدا شدند، اما به طور عام اکثریت قریب به اتفاق نفرات با پذیرش بحثهای انقلاب، خود را برای دورانی دیگر با شور و انگیره وارد کار و تلاش و مسئولیت پذیری نمودند. ولی به قول حافظ:
الا یا ایهاالساقی ادر کأساً و ناولها / که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکلها
و این عشقی بود که به دنبال خود مشکلات زیادی را همراه داشت که گام به گام خود را آشکار می کرد و به همین خاطر مسعود نیز هر از چندی برگ دیگری از انقلاب را رونمایی می کرد. انقلابی که قرار بود با پذیرش مریم به عنوان مسئول اول سازمان و ایده گرفتن از وی در امر «طلاق و ازدواج» به پایان برسد، مدام به بن بست می خورد و مسعود را وادار می کرد پرده های بعدی این سناریو را بنویسد و به اجرا درآورد.
بند ب: محرمیت ایدئولوژیک
پیش از ادامه بحث، اشاره ای می کنم به مضمون سخنان مسعود که طی نشست های انقلاب مطرح شد. این نوشته ها کمک می کند که هموطنان متوجه شوند که انقلاب ایدئولوژیک چگونه در اندیشه مجاهدین شکل می گرفت و مسعود با چه متدی خود را طی چندین سال در ذهن مجاهدین به عنوان «رهبر عقیدتی» و جایگزین بی بدیل پیامبر و ائمه جا می انداخت و برای آن از چه روش های پیچیده و مدرن استفاده می کرد و چه ابزارهای به روز و جدیدی را بکار می برد که ذره ای شبهه ایجاد نکند و مطلقاً نمود و اثری از تحجر در آن دیده نشود… در همان اوایل شروع نشستها، یعنی در سال 1368، مسعود رجوی بحثی را تحت عنوان «معاصی» (گناه ها) مطرح کرد. در این بحث، وی پیرامون «گناه جنسی» اینگونه توضیح داد که:
]«گناه جنسی» چیزی است که آخوندها از هر قوم و مذهبی در طول تاریخ برجسته و بزرگ نموده اند تا با توسل به آن، انسانها را در قبر خود (درون خود) مدفون، و آنان را مدام در تسلط و حیطه خود داشته باشند. برای همین، آنها (روحانیون) از یکسو خود را از این نوع گناهان منزه نشان می دهند و آنگاه با این «خودپاک انگاری»، دیگران (که خواه ناخواه در طول عمر دچار لغزش جنسی شده اند) را درگیر احساس گناه و افسردگی می کنند، تا آنان را نسبت به خودشان (روحانیون) نیازمند موعظه و ارشاد کنند. در این صورت، شخصی که مرتکب «گناه جنسی» شده باشد، مدام خود را در برابر وجدان خویش شرمسار و مستحق آتش می بیند، و برای فرار از حس نابخشودنی گناهی که بزرگ می انگارد، دست به دامان روحانیون می شود و خود را به آنان (که منزه شان می انگارد) وصل می کند. به این ترتیب، جان و مال و یا حتا ناموس خود را در صورت نیاز در اختیار آنان قرار می دهد. از آن طرف، روحانیون نیز بگونه ای جلوه می کنند که گویی به چنین گناهی آلوده نیستند و خود را مدام «منزه» نشان می دهند و یا در بهترین حالت تلاش می کنند از این گناه بزرگ فاصله بگیرند. اما در زیر این «تقدیس نمایی» و پاک نشان دادن چهرۀ خود از گناه جنسی، دست به گناهان دیگری می زنند که در برابر آن هیچ می نماید. در واقع این «قدیسین» با بزرگ جلوه دادن گناه جنسی، گناهان عظیم خود را می پوشانند. در نتیجه هرچه منصب آنان بالاتر باشد، بیشتر خود را پاک نشان می دهد و به نقطه ای می رسد که اساساً، خود را «قدیس» می خواند، همانطور که اکثر پاپها یا خاخام ها، فقها و دیگر علمای مذاهب مختلف چنین چهره هایی در طول تاریخ از خود نشان داده اند. آنها در عین حال که در برابر دروغگویی، چپاولگری و جنایت «حاکمان و قدرتمندان» سکوت پیشه می کنند و آنرا به عنوان گناه بزرگ معرفی نمی کنند، همزمان گناه جنسی «افراد» پایین جامعه را بزرگ جلوه می دهند.
در این دستگاه، افراد نیز تحت تأثیر فرهنگ حاکم بر جامعه و آموزشهای مذهبی، مبدل به انسان هایی می شوند که ناخودآگاه و مداوم بدنبال «تنزه طلبی» اند. به این معنا که اگر انسان خوبی هم باشند، همه سعی شان بر این است که مبادا به گناه جنسی و حتی یک نگاه حرام، آلوده شوند چون می خواهند خود را «منزه» جلوه دهند. این خصوصیت در زن و مرد به شکل مختلف خود را بروز می دهد. یعنی یک زن با پوشیدگی بیشتر و عفیف جلوه دادن، و یک مرد با سربزیری و غیرتی بودن، جلوه می کند. در اینصورت، چنین انسان هایی هرگز به مسائلی که در حیطۀ امور جنسی باشند وارد نمی شود، و همین نگاه را نسبت به پیشوای مذهبی یا الگوی دینی خود دارند و آنان را دارای چنین خصلتی می دانند و از او انتظار دارند که «بری و پاک از هر گناه جنسی» باشد. در یک کلام، از دید آنها رهبرعقیدتی باید فردی باشد عاری از گناهان جنسی![
در ادامه، مسعود رجوی این توضیح را اضافه نمود که: «این دستگاه بر پایۀ دوگانه بینی (جنسیت) سوار است و مدام تلاش می کند زن را از مرد جدا نگه دارد و به همین علت در حکومت های مذهبی، به اولین چیزی که می پردازند زنان، پوشش زنان، و محبوس کردن زنان در خانه است تا کمتر در انظار دیده شوند»!.
با توجه به آنچه ذکر گردید، (نظر مسعود این بود که):
{مریم با انقلاب ایدئولوژیک خود دستگاه جدیدی را بنیانگذاری نموده است. در دستگاه مریم (انقلاب ایدئولوژیک) مسائل و لغزش های جنسی، گناه محسوب نمی شوند و انجام آن گناهی نابخشودنی نیست، بلکه بالاترین گناه، قطع شدن از رهبری عقیدتی است. در این دستگاه، کسی نباید بدنبال یک رهبر عقیدتی منزه از گناهان جنسی باشد، بعکس، همه باید بپذیرند که رهبر عقیدتی هم آلوده به گناه جنسی است. افراد در این دستگاهی توحیدی، هرگز بدنبال «تنزه طلبی فردی» نمی گردند و هنگام مواجهه با خطای جنسی، بداخل قبر «خود» فرو نمی روند، از پا نمی افتند، مأیوس نمی شوند و انرژیهای خود را به هدر نمی دهند بلکه انرژی آنان مدام افزوده می شود. چنین افرادی هرگز پشت مشکلات نمی مانند و تضادهای مبارزه را هرچقدر هم پیچیده باشد حل می کنند. این ایدئولوژی برپایۀ جنسیت بنا نمی شود و تأکیدش بر «زن و مرد دیدن» نیست و بر مبنای «توحید» است. در اینصورت، اگر دستگاه ایدئولوژیکی را به یک هرم تشبیه کنیم، «رأس آن هرم» که اساس را بر جنسیت می گذارد روی زمین بنا شده و پایدار نیست و لرزان است و خیلی زود سقوط می کند. اما هرم برخاسته از انقلاب مریم، «بر قاعده» استوار می شود و هرگز واژگون نمی گردد. کسی که انقلاب کرده باشد بنا به فرمول نسبیت انشتین (E=MC2) انرژیهایش تماماً آزاد می شود و می تواند مثل مریم جهش وار هر تضادی را در هم بشکافد.}
این مجموعه نکات که در سلسله نشست های طولانی مدت توسط مسعود ارائه می شد، زمینه ساز طرح دو موضوع دیگر بود که در ادامه به آن می پردازم!
ادامه دارد….
حامد صرافپور