در پی قبولی قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل توسط ایران در تیرماه سال 1367 قبل ازهر کس مسعود رجوی دریافت که در دو راهی بسیارسختی در مقطع تاریخی قرار گرفته است . چرا که حضورغیرموجه این گروه درخاک عراق آنهم درزمان جنگ بین دو کشور ایران و عراق تحت هیچ شرایطی نه از باب سیاسی و نه ازباب منطقه ای توجیه پذیر نبود و حضور نیروی مسلح فرقه مجاهدین در عراق فقط یک تعبیر داشت .
“ستون پنجم ارتش عراق” !
ارائه طرح صلح با قبولی قطعنامه مذکور توسط حکومت ایران، چالش ستون پنجمی آن گروه را درعراق احراز نمود. چون رجوی به هر قیمت تلاش داشت تا خود را از این مخمصه به اصطلاح ایدئولوژیکی ذهنی رها نماید، مرتکب حماقت تاریخی مبنی بر صدور دستورعملیات نظامی همه جانبه علیه ایران (موسوم به عملیات فروغ جاویدن) گردیده و بسیاری از جوانان فریب خورده را که بیشتر از آن سوی اروپا و امریکا به قرار گاه اشرف آمده بودند و واقعا حتی قادربه بدست گرفتن سلاح فردی نبوده و فاقد اطلاعات جنگ نظامی بودن به قربانگاه مرگ فرستاد و تعداد زیادی کشته و مجروح برجای گذاشت.
تصمیم نابخردانه رجوی شکست جبران ناپذیری از نظر سیاسی و نظامی برای باند رجوی در پی داشت . طوریکه حسب گفته شخص رجوی در نشست های بعد از عملیات، کمر نیروها شکسته و تا مدتها توان صاف شدن نداشت. حال رجوی مانده بود و کلی ذهن های پر از سئوال اعضای نگون بخت که به فرمان رجوی شیاد به مسلخ رفته بودند. مسعود رجوی طبق معمول برای بدر بردن خود ازغلط کرده خویش، از اعضای گرفتار فرقه طلبکار شده و طی جلسات متعدد تشکیلاتی تقصیر همه گناهان را به گردن اعضاء انداخت که علت گیر کردن نیروها در تنگه چهار بود و چون نیروها گیر زن و بچه بودند لذا موفق نشدن تا از تنگه عبور کنند و متحمل شکست شدند . و اینگونه شد که نوک تیز پیکان انتقاد بازهم متوجه اعضای گرفتار شده و رجوی با شیادی تا سالیان داستان تنگه و توحید را برعلیه آنها، بعنوان اهرم فشار استفاده نموده و آنرا تبدیل به انقلاب ایدئولوژیکی مریم قجر، صرفا برای استثمار اعضاء نمود و هم اکنون از این حربه استفاده می کند.