زندگی خانوادگی از اهمیت بسیاری برخوردار است چرا که رشد ذهنی، سلامت و ثبات روانی فرد وابسته به خانواده است. فرزندانی که در خانواده رشد میکنند با جهان بیرون از خانواده بهتر ارتباط میگیرند. روابط قوی با اعضای خانواده به فرد میآموزد که چگونه به افراد دیگر اعتماد کنند. فرقههای مخربی چون مجاهدین خلق برای شکستن ارتباطات خانوادگی همه تلاش خود را به کار می بندند و نتیجه آن ایجاد جهانی سرشار از بی اعتمادی و عدم امنیت برای اعضای آن است.
یک خانواده به اعضای خود احساس امنیت می دهد؛ آنها از اینکه افرادی را در روزهای سخت در کنار خود دارند که به آنها کمک می کنند تا فشار سختیها را مدیریت کنند، آرامش خیال میگیرند. خانواده به فرد اطمینان می دهد که در هر شرایطی عزیز و پذیرفته است. خانواده به عنوان پایه ای ترین نهاد اجتماعی ارتباط گیری را به کودکان میآموزد. اکنون کودکانی را تصور کنید که در یک ساختار فرقه ای، به دور از روابط خانوادگی رشد میکنند.
کودکان مجاهدین خلق که امروز اکثرا در دهه سی و چهل زندگی خود به سر میبرند، نمیدانند که چگونه میتوان به دیگران اعتماد کرد. چنانچه اعضای یک خانواده در لحظات خوب و بد شریک هستند به مرور میآموزند که چگونه تعارضات را به روشهای محترمانه و کارآمد حل کنند و این همان چیزی است که اعضای جوانتر مجاهدین خلق هرگز تجربه نکردهاند. شاید به همین دلیل است که شمار زیادی از نوجوانانی که روزی به عنوان میلیشیا در کمپ اشرف گرفتار شدند هرگز جرات نکردهاند که از تشکیلات جدا شوند.
سران مجاهدین خلق هر گونه ارتباط با درون تشکیلاتشان را مسدود کردهاند، به طور خاص خانوادههای اعضا را دشمن تشکیلات میدانند و آن ها را ” مامور رژیم جمهوری اسلامی” و در پی آن در خصومت با فرزندانشان می نامند!
با این وجود، در درون خود تشکیلات نیز خانوادهها از هم جدا زندگی میکنند. همسران از سال ها پیش به دستور مسعود رجوی طلاق گرفتهاند، هیچ والدی اجازه زندگی با فرزندش را ندارد، هیچ خواهر و برادری اجازه ارتباط با هم ندارد.
اینها همه بخشی از قواعد هر فرقه مخربی است. گلن استاک در ماه مارس 2020 تجربه خود برای نجات خواهرعزیزش از فرقه مذهبی ساینتولوژی را در وبسایت “We Have Kids” منتشر کرد. او توضیح داد که ارتباط با عضوی از خانواده که در فرقهای گرفتار و شستشوی مغزی شده است، غیر ممکن است و گوشزد کرد: «آن ها حتی ممکن است تهدید شده باشند یا هراس داشته باشند که احساساتشان را برای خانواده بازگو کنند.»
درست مانند خانواده های اعضای مجاهدین خلق، گلن استاک نیز فکر میکرد که خواهرش برای خروج از فرقه نیاز به کمک دارد. بنابراین در انتظار فرصتی ست که بتواند حصار فرقه را بشکند و خواهرش را خلاص کند. او افسوس میخورد که پدرش علیرغم همه تلاش هایش برای نجات خواهرش پیش از آن که دوباره او را ببیند از دنیا رفت و درباره آموزه های ضد خانواده ساینتولوژی می نویسد: «من شاهد بود و بسیار رنج می کشیدم. پدر از سوی فرقه فردی سرکوبگر تلقی میشد چون سعی داشت فرایند نفوذ فرقه در زندگی دخترش را مختل کند. تلاش هایش با خصومتی مواجه شد که موجب عصبی شدن او و باقی اعضای خانواده مان شد. او این جهان را با فشار عاطفی شدید از دست دادن تنها دخترش، بدرود گفت.»
سرنوشت دردناک پدر گلن استاک مانند سرنوشت بسیاری از پدران و مادران اعضای مجاهدین خلق است. بسیاری از آنها از دست رفتند درحالیکه که چشم انتظار یک تماس تلفنی از سوی فرزندشان از درون تشکیلات مجاهدین خلق بودند. موارد زیر تنها چند نمونهای هستند که اخیرا در فراق فرزند جان خود را از دست دادند: مادر حمید محمد آق آتابای، پدر بیژن دهدشت نیا، مادر جواد عبدی، مادر منصور رامهرمرزی و پدر محمد جواد نوروزی.
درحالی که خواهر آقای استاک توانست در مراسم خاکسپاری پدرش، هرچند با دور ایستادن از خانواده، شرکت کند، اعضای مجاهدین خلق حتی از مرگ پدر و مادرشان مطلع نشدند. استاک بالاخره موفق شد روزنه ای برای صحبت کردن با خواهرش پیدا کند. او هنگامیکه خواهرش برای خاکسپاری خاله شان آمده بود، موفق شد دقایقی با او صحبت کند، امکانی که برای خانواده گروگانهای مجاهدین خلق به هیچ روی میسر نیست. آن ها در حال حاضر راهی ندارند مگر اینکه به نهاد های بین المللی، حقوق بشری و مقامات آلبانیای نامه بنویسند و درخواست دیدار با عزیزانشان را رسما اعلام کنند و یا ویدئوهایی از خود منتشر کنند که در آن با عزیزان دربندشان صحبت میکنند در حالی که میدانند فرزندانشان در انزوا نگه داشته میشوند و ممکن است هیچ وقت پیام آنها را دریافت نکنند. با این حال، آنها هرگز از پیگیری سرنوشت عزیزان دربندشان خسته نمیشوند.
گلن استاک البته میداند که برخی فرقههای مخرب هرگونه امکانی برای ارتباط اعضایشان با خانواده هایشان را از بین می برند و توصیه میکند: « اگر عضوی از خانواده یا دوستی دارید که در ساینولوژی یا هر فرقه دیگری است و هر امکانی برای تماس با او را از دست داده اید، آن بذر را بکارید و منتظر فرصت برای کمک بمانید. این کار را پیش از آنکه دیر شود انجام دهید و آماده باشید که هر زمانی برای کمک تماس گرفت هر کاری از دستتان برمیآید برای او انجام دهید.»
مزدا پارسی