این چه سرنگونی است که هنوز قریب به 40 سال است که آماده سازی هایش بطول انجامیده است؟
این چه آمادگی است که بعد از دهها قرارگاه در عراق و آنهمه بوق و کرنا و اکنون درآلبانی ، آماده سازی هایش بطول کشیده است ؟
این چه آمادگی هایی است که هنوز ، به نتیجه نرسیده است؟
از مسعود رجوی در سالن اجتماعات اشرف در پادگان مخوف اشرف ، سئوال می شد که برادر کی سرنگونی محقق می شود؟
مسعودمی گفت: ” سرنگونی پشت تناقضات ذهنی تک تک شما مانده است ، اگر انقلاب کنید ، سرنگونی محقق خواهد شد، من اگر به تعداد انگشتان دست، مجاهد انقلاب کرده داشتم ، ایران را فتح می کردم!( این حرف را هم به تاسی از فرمایشات امامان ما نقل می کرد تا بدین ترتیب خود رانیز تلویحا در جایگاه امامان معصوم قرار بدهد!).
آیا نباید پرسید که با داشتن اینهمه مجاهد مریمی ، 6-5 تا مجاهد خالص و انقلاب کرده هنوز جور نشده است ؟
نکند همه چیز کشک است و دوغ !
نکند همه ی این حرفها و آن حرفها! یک بازی بیشتر نبوده است ؟
من کم کم به دجال بازی ها و شعبده بازیهای آن مقیم عراق ( مسعود رجوی شعبده باز) و این مقیم زندان مانز ( مریم رجوی )، شک می کنم ! آیا این دو زن و شوهر جنایتکار، همه را به بازی خون وارد نکرده اند، تا خود بر کرسی ریاست تکیه بزنند و بس ؟!
جالب اینکه در مطلبی تحت عنوان : ” آشنایی با سازمان مجاهدین خلق ایران – آمادگاه سرنگونی”
نوشتند :
” مجاهدین پس از هجرت بزرگ و انتقال به آلبانی با خرید قطعه زمینی در اطراف شهر بندری دورس، اشرف ۳ را برای استقرارشان بنا کردند.اشرف ۳ به گفته خبرنگاران و بازدیدکنندگان هم اکنون یک شهر کامل منطبق با استاندارهای شهرسازی، با تمامی امکانات شهری است.اشرف ۳ دارای آب تصفیه شده، بیمارستان، نانوایی، سالنهای کنفرانس، سالنهای ورزشی، پارکها، فروشگاهها، کتابخانه، رستورانها و نمادهای زیبایی است…”
این چند خط نوشته شده توسط مجاهدین، چندین صد و بلکه چندین هزار دروغ درخود نهفته دارد!
– خرید قطعه زمین !!! – یعنی باور کنیم که شما نوکر آمریکا نیستید و خودتان بابت این پایگاه سابق آمریکائی ها ، پول دادید و خرید کردید ؟!
– اشرف 3 به گفته ی خبرنگاران و بازدید کنندگان ! – آیا تا کنون خبرنگاری آزاد به درون این زندان ورود کرده است ؟ در حالیکه همه خبرنگاران مراجعه کننده را نگهبانان مسلح آلبانیائی ، از آنجا با زور دور کردند!
– شهرکامل ! – آیا در این شهر کامل شما زندگی عادی هم جریان دارد؟ این شهرکامل! آیا برای ساکنین اش هم آزادی به همراه داشته است ؟ این چه شهری است که تردد بین ساختمان ها در آن نیاز به ویزا دارد؟ این چه شهری است که خروج از آن ممنوع است؟ این چه شهری است که شهر بازی ندارد؟ پارک و فروشگاه ندارد؟ مدرسه و دانشگاه و مکتب ندارد؟ منظور از رستوران هم حتما آن غذاخوری های با صندلی های پلاستیکی و غذاهای اجباری و محدودش است ؟ کتابخانه ؟ ما که نزدیک 10 سال در مقرهای شما بودیم کتابخانه ندیدیم! حتما منظورتان از کتابخانه کتاب اصول مبارزه و … یکی دو عدد کتاب دیگرتان است که از چرندیات پر کردید! شما از کتاب آسمانی خدا ، قران مجید هم وحشت داشتید و در نمازخانه هایتان پیدا نمی شد!
آب تصفیه شده هم که منت ندارد و وظیفه تان است که برای اسیران نگون بخت آب تصفیه شده تهیه کنید! این چه شهری است که زنجیرهای اسارت بر گردن تک تک شهروندان آن آویزان است؟ دراین شهر آیا روابط زناشوئی و عشق و محبت هم جاری است ؟ آیا مردان و زنان در ابراز علاقه بهم آزاد هستند؟
در این ” شهر کامل” شما آیا حق ازدواج برای زنان و مردان محترم شمرده می شود؟ دراین شهر آیا زنی حق دارد صاحب اولاد شود ؟ در این شهر آیا زنان حق آرایش و مردان حق پوشیدن لباس های دلخواهشان را دارند ؟ هیچ کس حق داشتن عکس شخصی و خانوادگی را ندارد! شهرنشینان این شهر شما حق تماس تلفنی و استفاده از اینترنت و ارتباطات شهری را ندارند! شهروندان شما ، به گفته ی خودتان ، فاقد اقوام و فامیل باید باشند! در این شهر احساس و عاطفه وجود ندارد! این چه شهری است که ساکنان آن حق پدر و مادر شدن را ندارند و این امر یک گناه نابخشودنی محسوب می شود!
اگر این شهر کامل است ، پس حتما با این حساب ، تمام شهرهای دنیا ناقص است!
یا شهر ندیدید ! یا خودتان را به کوچه ی علی چپ زده اید!
شاید این چرندیات برخی از اصحاب تان را ! بفریبد! اما مردم چشم دارند و عقل ! تک تک چشمان این اسرای شما که به آن شهروند اطلاق میکنید، در نگاهها و رفتارهایشان انبوهی از کمبودها و حسرت بدلی ها موج می زند! همه افسرده و خموده هستند! تک تک این اعضای نگون بخت، طی سالیان آنقدر بیگاری و سواری دادند ، که اغلب از چندین درد و بیماری رنج می برند، دیسک کمر، دیسک گردن، پا درد، سردرد، سرطان ، افسردگی شدید و انواع بیماری های روانی بسیار عمیق و شدید!
حتی اگر یک بچه ی کوچک دراین باصطلاح شهر کامل ! شما دوری بزند، همه چیز را مثل یک زندان می بیند! زندانی که همه ی زندانیان سالخورده ی آن ، قدرت زدن یک لبخند از ته دل را ندارند ، دراین شهر ، شهروندان حق خندیدن و لبخند واقعی را ندارند، این تصویر واقعی “شهر مریم” است . . .
فرید