نگاهی به پرونده انقلاب ایدئولوژیک – قسمت دوازده

نگاهی به پرونده انقلاب ایدئولوژیک – قسمت یازده

نشست های موسوم به حوض و راز شعارهای «حاضر، حاضر، حاضر»

در «بند ف» گفتیم سرکوبگری در تشکیلات رجوی بعد از این بند شروع شد و کسی از تیغ تیز این بند در امان نبود. برای اینکار بعد از مدتی که از معرفی بند «ف» می گذشت مسعود رجوی در مکانی موسوم به سالن بهارستان در بغداد نشست هایی را ترتیب داد، این نشست ها به اسم حوض نامگذاری شده بود.

رجوی خودش می گفت که علت نامگذاری این نشست ها به اسم حوض به خاطر این است که حضرت علی(ع) هم مثل این نشست ها با یارانش برگزار می کرد و آنان را در محلی که به نام حوض نامگذاری شده بود جمع کرده و از آنان تعهد می گرفت.

ابتدا کسی نمی دانست که منظور از این نشست ها چیست ولی بعدا متوجه شدیم که وضعیت در داخل تشکیلات خیلی خراب است که کار به این سلسله از نشست ها کشیده است.

ظاهرا بعد از بند «ف» در تشکیلات یک به هم ریختگی جدی به وجود آمده بود. آدم ها در مرز انفجار بودند، محفل هایی که در سری قبل توضیح دادم ممنوع شد، برعکس بیشتر شده و کلا کنترل از دست مسئولین و سردمداران تشکیلات رجوی خارج گشته بود. گزارشاتی که به دست مسعود رجوی می رسد وی را بر آن می دارد که اقداماتی انجام دهد. وی متوجه وخامت اوضاع گشته و به دنبال تدبیر می گشت. او بهتر از هر کسی می دانست که وضعیت انفجاری است و هر گونه تاخیر و سهل انگاری در رسیدگی به موضوعات تشکیلاتی ضایعات جبران ناپذیر برایش خواهد داشت.

نشست های مسعود رجوی

نحوه برگزاری نشست های حوض

این نشست ها همانگونه که گفتم در شهر بغداد و در یک مکانی تحت عنوان سالن بهارستان برگزار شد. در این سالن عمدتا نشست های مسعود رجوی با اعضای به اصطلاح شورای ملی مقاومت برگزار می شد. اسمش هم به یاد سالن بهارستان تهران، انتخاب شده بود.

بعد از انتقال افراد به یک مجموعه آپارتمانی در بغداد که در نزدیکی همین سالن بهارستان بود، کنترل شدید اعمال می گشت. بازرسی های بدنی شدید، به شوخی بین خودمان می گفتیم که تا فیها خالدون آدم را می گردند، در اولین جلسه بازرسی یادم هست که دستگاه فلزیاب روی من بوق زد. حسابی مرا زیر و رو کردند. خودم به خودم شک کرده بودم که موضوع چیست؟ نکند خبری هست و خودم خبر ندارم. ناگهان دیدم یک سوزن ته گرد را از انتهای خودکار بیک که داشتم در آوردند و گفتند این چیست؟ خودم خیالم راحت شد که چیز خاصی نیست ولی تیم امنیتی خیالش ناراحت بود. گفتم چیزی نیست، برای در آوردن پلیسه های چوب و فلز که در حین کار به انگشتانم می رود می باشد.

ظاهرا توضیحات من قانع کننده نبود و مرا به کناری کشیدند. تا که یکی از مسئولینی که مرا می شناخت آمد و گفت که این چیست که با خودت آورده ای؟ با تعجب گفتم بابا یک سوزن ته گرد است، همین! از آنجایی که قضیه داشت بیخ پیدا می کرد و روی اعصاب من هم کم کم ایجاد پارازیت کرده بودند، گفتند که سوزن را بردارید و بگذارید برود داخل. وقتی رفتم داخل تازه فهمیدم که چرا آنان اینقدر حساسیت به خرج داده بودند. مسعود رجوی در حال بغل کردن تک تک افراد و رو بوسی با آنان بود. من هنوز به حالت آرامش نرسیده بودم، ولی خیلی زود نوبت من رسید و مرا هم بغل کرد و روبوسی نموده و عبور کردم.

بعد از اینکه دیدار و روبوسی با آن قسمت از افرادی که در نشست قرار بود شرکت کنند، تمام شد، رفتیم به سالن بهارستان و هر کس روی صندلی هایی که گفته می شد قرار گرفت. رجوی وارد سالن شد و بعد از مقداری شعر و شعار وی شروع به تفسیر آیاتی از قرآن کرد. آیاتی که با حال و روز خودش به نظر سازگاری داشت و البته با تفسیری به نفع خود.
در آن زمان مریم رجوی در پاریس بود و نشست ها را رجوی خودش تنهایی اجرا می کرد. عکس مریم رجوی را بالای سر مسعود رجوی در سالن نشست زده بودند.

همانگونه که عرض کردم به خاطر وضعیت وخیم در تشکیلات رجوی وی دست به ایجاد این نشست ها زده بود. در واقع باید گفت که نشست های اورژانسی.

بعد از خواندن آیاتی از قرآن وی خطاب به حاضرین گفت: «همه شما اخراج هستید ! همگی از الان به بعد می روید در کوچه می خوابید. دیگر به شما نیاز ندارم و خودم تنهایی می خواهم مسیر مبارزه با آخوندها را ادامه بدهم! »

همه از شنیدن این حرفها جا خورده بودند، ولی جدیت در کلامش موج می زد. معلوم بود که آن طور که باید خط تشکیلاتی پیش نمی رود و او در باتلاق گیر کرده است. گزارشاتی که از تشکیلات به او داده بودند حاکی از وخامت اوضاع داشت. بدین ترتیب جلسه اول خیلی زود تمام شد و او گفت به خاطر اینکه الان جایی ندارید که بروید امشب را مهمان هستید ولی از فردا شب دیگر با شما کاری ندارم و بروید پی کارتان!

همه رفتیم به مکان هایی که مستقر شده بودیم. فردایش مجدد همه را جمع کردند و بردند به همان سالن نشست. برایمان نوارهایی را گذاشتند که همین بحث ها را با افراد قبل تر از ما انجام داده بود. رجوی از میزان محفل ها و کار نکردن ها و خستگی های افراد حرف زد و در نتیجه به این رسید که باید «ارتش آزادیبخش ملی ایران» که بازوی نظامی فرقه محسوب می شد را منحل کرده و مجدد تشکیل دهد. اگر کسی هم می خواهد که در این ارتش بماند باید مجدد ثبت نام کرده و تعهداتی بدهد. خلاصه این تعهدات پایبند بودن به تشکیلات و اصول آن و ملزم بودن به اصل انقلاب ایدئولوژیک بود؛ مثلا یکی از الزامات مهم محفل نزدن بود. گفته بودیم که رجوی در خصوص محفل می گفت که: «محفل، شعبه سپاه پاسداران در تشکیلات است.»
رجوی در این نشست ها می گفت اگر راه حل دیگری بود که می شد انجام داد و انقلاب نکرد (یعنی طلاق ها را انجام نداد) حتما انجام می دادیم ولی هیچ راه دیگری وجود نداشت، به همین خاطر هر کسی که در تشکیلات است بدون استثناء باید انقلاب کند.

بدین ترتیب بعد از صحبت های زیادی که انجام داد، رجوی از هر کسی که ثبت نام می کرد می خواست که برای تائید ثبت نام خود سه بار با صدای بلند بگوید: «حاضر، حاضر، حاضر»

در این نشست ها رجوی به شدت دنبال پاک و منزه نشان دادن مریم رجوی بود و در عوض می گفت که همه شما سر تا پایتان را گناه فرا گرفته است و باید به گناهانتان اعتراف کنید. کاری که فقط با آویختن به دامن مریم پاک رهایی امکان پذیر است.

عملیات جاری
مسعود رجوی در پایان این نشست ها گفت که از این به بعد نشست هایی تحت عنوان نشست های «عملیات جاری» برگزار خواهد شد. در این مجموعه نشست ها که روزانه خواهد بود هر کسی اگر انتقاداتی که به خودش دارد و یا دیگران به او دارند مطرح خواهد گردید.

عملیات جاری یکی از اهرم های جدی سرکوب و جاسوسی در تشکیلات محسوب می شد. این جدی ترین قدم در مسیر سرکوب فردیت های افراد بود که برداشته شد. ظاهرا بسیار جالب و حرکتی مترقی خواهانه بود ولی در بطن آن سرکوب هر گونه عنصر فردی در افراد نهفته بود.

هنوز بعد از این همه سال روزانه این نشست ها با اشکال پیچیده تر به طور روزانه برگزار می گردد. به هیچ عنوان این نشست تحت اسم عملیات جاری تعطیل بردار نیست، از این رو می شود به اهمیت آن پی برد.

بعد از گرفتن این تعهدات بود که رجوی خطاب به حاضرین گفت، از این به بعد هیچ حلقه ضعیفی را نخواهیم پذیرفت. منظور وی از حلقه ضعیف کسانی بودن که خواهان خروج از تشکیلات بودند ولی رجوی مانع می شد و به بهانه های مختلف آنان را باز می داشت. دقیقا بعد از این مراحل بود که زندان سازی های رجوی شروع و هر کسی که نمی خواست در مناسبات بماند راهی زندان شده و برای مدتی باید در زندان می ماند؛ چیزی که گفته می شد حداقل دو سال بود.

اینکه چه بلایی در زندان بر سرش می آوردند جای بحث دیگری دارد ولی برخی از جداشده ها که در آن زندان ها مدتی را گذرانده بودند در خاطراتشان نگاشته اند.

بعد از بازگشت از این سلسله نشست ها که تقریبا یک هفته تا ده روز طول می کشید، نشست های بند «ف» با شدت بیشتری دنبال گشت و افراد مجدد در داخل نشست ها باید خود را غربالگری کرده و از فیلتر عبور می دادند. هر کسی هم که مخالف بودن در تشکیلات بود به زندان منتقل می گشت که سایرین از سرنوشت او بی خبر بودند. بعدها در برخی از نشست ها رجوی گفت، کسانی که نمی خواستند در تشکیلات بمانند تحویل مسئولین عراقی شده و آنان این افراد را به داخل زندان مخوف ابوغُریب منتقل کرده بودند که معلوم نبود بر سرشان چه بلایی خواهد آمد. بدین صورت به بارزترین شکل ممکن تهدید می کرد و می گفت هرکسی که خیال رفتن از سازمان را در سر می پروراند به این زندان منتقل خواهد شدو دیگر سازمان از آن به بعد را بر عهده نمی گیرد.

با این حال دیگر کسی حاضر به پذیرش این ریسک نبود که از سازمان جدا شود و همه می دانستند که رفتن به ابوغریب همانا و سر را زیر آب کردن همانا، زیرا ورود هر عضو به عراق به خاطر اینکه با واسطه گری رجوی بوده در هیچ جای این کشور ثبت نشده بود، به همین علت هر کسی که در این کشور ناپدید می شد دیگر قابل ردیابی و پیگیری نبود حتی کسانی که با پاسپورت وارد عراق شده بودند مثلا از اروپا و آمریکا و یا سایر کشورها .

بدین ترتیب بند «ف» مراحل تکاملی و جدی خودش را طی کرد و تبدیل به اهرم سرکوبی به نام عملیات جاری شد. هنوز این اهرم مانند چکش معلق بالای سر افراد در تشکیلات اجرا شده و همه ساله بر ابعاد آن افزوده می شود. هدف از آن هم کنترل ذهن افراد و به چهار میخ کشیدن آنان می باشد.
وقتی خانواده ها می گویند فرزندان ما چرا نمی آیند، یکی از علل مهمش اجرای همین نشست های عملیات جاری است.

ادامه دارد
پژوهش از: بخشعلی علیزاده

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا