سلام خانم حیدری احوال شما
من فواد بصری هستم. چندین سال با همسر شما مسیب رشیدی در یک مقر بودم. همسر شما مسیب فردی ساده و خوش اخلاق بود. بعضی وقتها در کارهای برقی به من کمک می کرد و می گفت من داخل کشور که بودم کار برقی می کردم.
واقعیت را بخواهید بعضی مواقع که با هم صحبت می کردیم سیگار می کشید و آهی می کشید و خاطرات زمانی که کنار خانواده اش بود را تعریف می کرد .
سران فرقه رجوی با مسیب خیلی برخورد می کردند. اکثر مواقع مسیب در نشست ها شرکت نمی کرد و مخالف بود . یک بار به من گفت من تشکیلات این ها را قبول ندارم . من یادم می آید مصیب به سران فرقه گفته بود من نه در نشست شرکت می کنم و نه آموزش نظامی می بینم و از سران فرقه درخواست کرده بود که کشاورزی کند و ذهنش را مشغول کشاورزی کند که در رابطه با خانواده اش زیاد فکر نکند .
خودش را مشغول کشاورزی کرده بود. یک بار به او گفتم کشاورزی را چرا انتخاب کردی آموزش می رفتی بهتر نبود؟! در جواب گفت خیر این کار برای من بهتر است هر چه ریخت سران را نبینم به نفع خودم است تا زمان بگذرد ببینم چی می شود . بعد از سرنگونی صدام مسیب درخواست کرده بود که جدا شود. روی مسیب زیاد کار کردند و در واقع سر او کلاه گذاشتند یک سری وعده های دروغین به او دادند و تا به الان او را نزد خودشان نگه داشتند .
خانم حیدری! مسیب نیاز به کمک شما دارد. اگر مسیب بداند که شما دنبال آزادی او از فرقه هستید امیدوار می شود و نخ عاطفی شما وصل می شود و مطمئن باشید که مسیب در اسرع وقت از فرقه رجوی جدا می شود . به امید روزی که دور نیست مسیب آزاد خواهد شد و به آغوش گرم خانواده باز می گردد .
فواد بصری