مجاهدین رجوی به رهائی انسان اعتقادی ندارند ولاجرم الگویی درکار نیست! – قسمت اول
در ادامه ی این تحلیل سراسر آبکی چنین میخوانیم :
“سر فصل مهم انقلاب ایدئولوژیک در سال۱۳۶۴ بود. تا پیش از آن نگرش تکاملی مجاهدین بر آن بود که برای ورود به مرحلهای تازه و نوین، نفی قید ها و اجبارهای اجتماعی و تاریخی، به شیوهای بنیادی و انقلابی، امری اجتنابناپذیر است “.
هدف اصلی این سرفصل ، نابکار و تحقیر کردن تمامی مردان وازجمله مردان هم طراز خود مسعود رجوی بمنظور خالی کردن صحنه از رقبا وتحکیم تمام عیار رهبری خود بر تشکیلات بود.
زنان که بدلایل تاریخی و اجتماعی درعرصه های سیاسی ، من حیث المجموع پایین تر ازمردان بوده و برای ارتقای کیفی خود احتیاج به کمک مردان داشتند .
مسعود رجوی بدون توجه باین موضوع- که البته هدفش هم این نبود- به یکباره مریم را که قابلیت رهبری نداشت ، بصورت رانت گونه باین سطح ارتقاء داد واین کار او درکنار عواملی چون رابطه های پنهان نامشروع او با مریم ، ابدا بمعنی این نیست که خدمتی به بهبود وضع تشکیلات کرده باشد.
جریان انتصاب مریم که با اهداف ذکر شده روی داد، هیچ کمکی به تشکیلات ننمود وبجای آن باعث ضعف آن با نفی مردان مزاحم مسعود شد.
بعبارت دیگر، انتصاب مریم کم تجربه وکم سواد ، ضربه ی کاری بر تشکیلات مجاهدین رجوی وارد کرد وبر میزان عدم کنترل مسعود خود شیفته ومتوهم افزود.
سپس :
” آنچه مجاهدین در جریان انقلاب ایدئولوژیک انجام دادند، در واقع نفی همان دو مانع بزرگ فردیت و جنسیت بود. موانعی که نفی و حذف آنها، بهمعنای واقعی، بقای این تشکیلات منحصر بهفرد انقلابی را در همه پیچ و خم های سهمگین آیندهاش ضمانت کرد. با نفی فردیت فروبرندهای که لاجرم به اضمحلال تشکیلات و عمل جمعی انقلابی راه میبرد، طوفانهایی را که هر کدام میتوانست یک دولت را از کار بیاندازد، به سلامت از سر گذراند و با نفی جنسیت، کار سترگ رهاسازی ظرفیتهای عظیم مردان و بهویژه زنان را که زیر سایه سنگین و برده وار مفهوم جنسیت به انجام رساند “.
برعکس، مسعود با این کار نفرت انگیز ، مقدمات سلب آزادی نسبی زنان را که در کنار شوهران خود داشتند، فراهم کرد.
اوبا این کارها ، زنان را کاملا بی پناه و ضعیف نموده وآنها را تبدیل به کنیزکان خود نموده وعلاوه بر استفاده های نامشروع ازآنها ، درکار ضدانسانی جاسوسی برعلیه همسران خود بکار گرفت و فردیت ازقبل حاکم درتشکیلات رابه نقطه ی اوج خود برد.
واقعیت حاکم برجامعه ی ما این است که زنان ازنظر سواد و داشتن تجارب سیاسی ازمردان عقب مانده ترند وبهمین جهت است که در سازمان های سیاسی کم وبیش اصولی، پیشنهاد وحتی دستور داده میشود که مردان به زنان کمک کنند که سطح دانش سیاسی خود را بالا ببرند تا هم کمکی به کسب حقوق آنها بشود وهم تشکیلات ازافراد مجرب تر بیشتری بهره ببرند.
البته من نمیدانم که مردان تشکیلات رجوی دارای این کیفیت بوده اند یانه.
آنچه مسلم است، مردان درهر صورت حال و وضع بهتری ازاین بابت نسبت به زنان داشتند.
دوباره :
” اولین جلوه درخشان این انقلاب در نفی جنسیت، قرار گرفتن زنان در کادر رهبری سازمان مجاهدین خلق ایران بود که میتوان گفت برای نخستین بار در جهان بهعنوان یک تز جامع عرضه و اجرا شد “.
این قبیل زنان قبل از مجهز شدن به تجربه وسواد سیاسی ، قابلیت قرار گرفتن درکادر رهبری را نداشتند واگر به زور ودر ظاهر قضیه اینگونه شد ، کیفیت سازمان را پایین آورد که البته رجوی هم برای رواج کامل فردیت اش، چیزی جز این نمیخواست!
مجددا :
” مجاهدین که به اصول تکاملی و مترقی ایدئولوژیک خود عمل میکردند و ارزشی برای فهم های ناقص تاریخ گذشته قائل نبودند، بر مناسبات تازه استوار ماندند و معجزهها از این انقلاب ایدئولوژیک بروز دادند. امروز مریم رجوی بهعنوان درخشانترین سمبل این انقلاب که البته خود مبدع آن بود، چهرهای شناخته شده برای جهان است “.
نتیجه ی عملی این تکامل ، برگرداندن مناسبات برده داری به فئودالی یا سرمایه داری ضعیف- که درهر حال ازمناسبات برده داری عاقلانه ومترقی تر است – بوده است.
مریم هم اگر معروفیتی دارد، ازبابت خدمات متنوعی است که به مسعود نموده واز حیث خوش خدمتی خجالت آور به دشمنان مردم ایران است که ای کاش نداشت!
ونیز :
” زنان مجاهد در اشرف که امروز راهبری نبرد تاریخی مجاهدین و مقاومت ایران علیه رژیم را برعهده دارند “.
ومردان که اکثریت تشکیلاترا تشکیل میدهند چطور؟
آیا به نوکران مریم وگوش به فرمان این مباشرین مریم تبدیل شده اند؟
براستی هم نتیجه ی چنین تکاملی اینگونه میتواند باشد که شده است.
صابر