پشت «اشرف»: روایتی از عقده گشایی رجوی از یک خانم در یک نشست عمومی

ماجرای های ننگین رجوی یکی دو تا نیست و هر زمان که اراده کنید قطعا به چیزهای بسیار زیادی در رابطه با وی دسترسی خواهید داشت.

به یکی از کارهای کثیف رجوی بپردازم تا شاید بیشتر و بهتر به این چهره پلید پی ببرید.

زمانی که خانواده ها به عراق آمده و پشت درهای اشرف بست نشسته و خواهان دیدار با فرزندانشان بودند، چند تن از اعضای سابق سازمان هم به کمک خانواده ها شتافته بودند تا بیشتر بتوانند صدای خانواده ها را به گوش جهانیان برسانند.

در میان این افراد، فعالیت یکی از اعضای سابق بیشتر از همه به چشم می خورد و البته گیرایی داشت. وی در یکی از نهادهای رجوی ساخته تحت نام شورای رهبری عضو بود و به همین خاطر بیشتر از سایرین مورد توجه خانواده ها و کشور عراق قرار گرفته بود. البته بیشتر از همه، رجوی جنایتکار به وی توجه داشت زیرا با افشاگری هایی که این شخص انجام می داد خون رجوی را بیشتر به جوش می آورد و عصبانی‌ترش می ساخت.

روزانه شاهد این بودیم که بلندگوهای زیادی در اطراف زندان مرگ اشرف نصب می گردید و صداها از هر چهار گوشه اشرف به گوش می رسید. یعنی امکان نداشت که جایی برویم و صدای بلند گوها را نشنویم.

در این صداها، دو صدا بیشتر از همه مورد توجه بود. یکی صدای مادر دل سوخته ای به نام ثریا عبدالهی بود که طنین صدایش هنوز در گوش هایم است. مثلا وقتی من برای نگهبانی می رفتم، صدا و فریادهای مظلومانه این مادر تا بن استخوان آدم فرو رفته و جگر آدم را می سوزاند.

زنان

اما صدای دوم که در عمق وجود آدم فرو می رفت صدای فرد مورد اشاره بود که من اسم او را در این متن نمی آوردم. این خانم با صحبت هایی که می کرد پرده از ماجراهای رجوی بر می داشت، که بسیار آگاهی بخش بود.

علت نفوذ صحبت های این خانم هم این بود که از داخل تشکیلات حرف می زد و همه را متوجه موضوعاتی می کرد که از آن غافل بودیم. از کثافت کاری هایی که به نظر ما در فرقه وجود نداشت، ولی او با افشای موضوعات مختلف پرده از حقایقی برمی داشت که برای تک تک افراد در داخل اردوگاه اشرف تازه گی داشت؛ به ویژه از شخص مسعود رجوی.

علت نافذ بودن حرفهایش هم ناشی از زمانی بود که وی مدتی در شورای رهبری سازمان رجوی بود. رجوی روی این شورا خیلی سرمایه گذاری کرده بود. در اساس این شورا به قول خود رجوی جانشینان رجوی محسوب می شدند. به خصوص در زمانی که مسعود رجوی خودش را مخفی کرده بود کسانی نیاز بود تا خط و خطوط او را پیش ببرند و بقیه هم از اعضای شورای رهبری حرف شنوی داشته باشند. به نظرم رجوی در این رابطه خوب پیش رفته بود زیرا این افراد که همگی از زنان حاضر در سازمان بودند تشکیل شده بود.

این خانم هم که از او در این مطلب یاد می کنم جزو همین زنان بود. از این خانم زمانی که در فرقه بود حرف شنوی وجود داشت و مثل سایر زنان عضو شورای رهبری نیز دارای مسئولیت مهمی بود، تا که بعدها به خاطر آزار واذیت های رجوی از فرقه و اردوگاه مرگ اشرف گریخته و خودش را نجات داد؛ یعنی فرار وی یکی از کارهای بسیار محیر العقول محسوب می گردید.

رجوی از بابت افشاگری های این خانم به شدت خشمگین بود. دنبال راهی برای تخلیه زهر خود بود تا کینه و نفرتش را نشان بدهد، ولی خوشبختانه توان آن را نداشت که به صورت فیزیکی وی را ترور کرده و از دستش راحت گردد. روزی در یک نشستی که به صورت عمومی برگزار گردید، مسعود رجوی دست به یک کار عجیب زد که فکر کنم همه فیوز پرانده بودند.

نشست عمومی بود و زن و مرد و پیر و جوان حضور داشتند. رجوی حضور نداشت و نشست را از طریق ویدئو کنفرانس اداره می کرد. وی در خصوص جنگ سیاسی که در اطراف اردوگاه اشرف وجود داشت صحبت می کرد؛ تحلیل اوضاع وخامت باری که بر سر فرقه اش آمده بود.

وی در میان حرف‌هایش شروع به عقده گشایی و کینه ورزی به خانمی کرد که زمانی یکی از اعضای شورای رهبری بود. البته همه می دانستند که او راجع به چه کسی حرف می زند زیرا او با اسم مشخص وی را خطاب قرار داده بود.

رجوی به شدت تلاش کرد که اول زیرآب عضویت این خانم را در شورای رهبری بزند. وی گفت که اصلا این طوری نبوده است و او زمانی کاندیدای شورای رهبری بوده که بعدا هم توسط مسئولین بالاترش صلاحیتش رد شده و از کاندیداتوری شورای رهبری سازمان رجوی هم کنار گذاشته شده بود. در آن نشست گفته نشد که آن همه تحقیق کرده بودند تا دوازده نفر را انتخاب نمایند، چطور شد که ناگهان این خانم رد صلاحیت شده بود؟

مسعود رجوی در ادامه نشست و صحبت ها در خصوص آن خانم، برخی عکس های خصوصی این خانم را در صفحات بزرگ وایت اسکرین سالن عمومی نشان داد. یعنی اینجای کار همه در صندلی های خودشان میخ کوب شدند. این تعجب از دو بابت بود؛ یکی مسعود رجوی که خودش را این قدر مقدس نشان می داد، این گونه برخورد کرد و دیگر اینکه این کارش با عفت عمومی اصلا مغایرت داشت. یعنی رجوی عقده و کینه شخصی خودش را داشت برملا می کرد. وی عکس های خصوصی آن خانم را نشان داد تا بلکه از اوج عصبانیت خودش بکاهد. او در افکار پلید خودش فکر می کرد که در حال قدرت نمایی است. بماند که بعدها من تحقیق کردم متوجه شدم که آن عکس ها چگونه به دست رجوی رسیده بود.

شخصا خیلی از این حرکت رجوی جا خورده و ناراحت شده بودم. به راستی از آن روز به بعد رجوی اگر ذره ای در ذهنم جا داشت دیگر به شدت از او منزجر و متنفر شده بودم. در ادامه نشست، افتضاح کاری رجوی بس نبود.

شوهر او را که به لحاظ تشکیلاتی در فرقه طلاق گرفته بود را نیز به پای بلندگو کشاند و از او سوالاتی در رابطه با آن خانم کرد.

شوهر هم که اصلا نمی دانست دارد چه می گوید، چرت و پرت های رجوی پسند تحویل داد تا بلکه رجوی دست از سر او بردارد و بعد از اینکه رجوی اجازه داد وی به روی صندلی خودش باز گشت.

بله، رجوی این گونه با مخالف خودش برخورد کرد، در واقع ترور شخصیت بود که بدتر از ترور فیزیکی محسوب می شود.

این عملکرد رجوی بیشتر ثابت کرد که حرف های آن خانم عین واقعیت بودند و رجوی در مقابل وی کم آورده بود. در حقیقت آن خانم با ایثاری که کرد و به پشت درب های اشرف آمده بود در حال فداکاری و انسانیت بود. در این مورد مطلقا هیچ گونه شک و تردیدی نبوده و نیست. تمام کسانی که دراین سال ها از فرقه جدا شده اند شاهد این ماجرایی که خدمت شما عرض کردم بودند.

باشد تا روزی که تاریخ درباره عملکردهای این تروریست جنایتکار قضاوت کند. فعلا که از ترس جانش در سوراخ موشی خزیده و جرات بیرون آمدن ندارد.

یادداشت از: محمد عزیزی سرابندی
عضو جداشده از فرقه رجوی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا