مکان گفتگو: انجمن نجات دفتر آذربایجانغربی
سعید باقری دربندی: ببینید در اشرف افراد را عین یک ابزار مکانیکی حساب می کنند عین یک ماشین و آدم آهنی، برای مثال فرماندهان اشرف کار و برنامه ای به افراد میدهند و تاکید دارند که همان کار را باید انجام بدهی و شما جرئت نداری که اعتراضی داشته باشی و به مسئولین خود بگوئی که آقا من این کار و برنامه را به این دلیل قبول ندارم و با روحیه من سازگار نیست.این از نظر مسئولین سازمان یعنی چه؟ یعنی تقابل داری، تقابل با چی داری؟ با سازمان با شورای رهبری با مسعود رجوی با اون زنه، چیه اسمش مریم و رهبری خلاصه با خطی که سازمان از بالا داده و تو ملزمی اطاعت کور تشکیلاتی داشته باشی وبا کوچکترین مخالفت، تو محکوم میشدی و توئی که مخالفت و سرپیچی می کنی فرماندهان اشرف می گویند، (ببخشید عذر میخوام ناچارم این اصطلاح را بکار برم) که تو گاو وسط جاده ای، تو گاو وسط جاده ای یعنی اینکه یک اتوبان را در نظر بگیرید خطی که سازمان داره پیش می بره مثلا نیروها می خواهند با سرعت بیشتری در اتوبان تردد کنند تو مثل یک گاو هستی که اون وسط ایستادی و همینجوری داری بروبر نگاه می کنی هر چی هم بوق می زنیم کنار نمیری تو قبول نداری، برو کنار تا ما خط را پیش ببریم. این واقعیتی را برای ما روشن می کنه که در اشرف انسانها هیچ ارزش ذاتی ندارن زیرا مستقل تعریف نمیشن و ارزششون بستگی به این نداره که اونها انسان مستقلی هستند و دارای حق فکر کردن و انتخاب کردن بلکه از نظر سازمان زمانی تو انسانی که دربست مطیع کور آنان و مجری برنامه هایشان باشی و گرنه در حد یک حیوان هم برای تو ارزشی قائل نمی شوند. در آنجا (قرارگاه اشرف) آدم ها را نه تنها از ماهیت انسانی تهی کرده اند حتی در حد یک حیوان هم برایش ارزشی قائل نیستند.
آرش رضایی: و افراد را اندازه گاو تنزل می دهند.
قادر رحمانی: کاش اندازه گاو باشد مثلا ما بحث هایی داشتیم به اسم سگ دعوا.
آرش رضایی: ببخشید قادر جان کدام تاریخ بود این بحث های سگ دعوا؟
قادر رحمانی: بحث های سگ دعوا فکر کنم دقیقا بعد از سقوط صدام حسین بود که بندی مطرح کردند به اسم بند صاد.
آرش رضایی: سال 82 بوده؟
قادر رحمانی: 82 بود بله یک دفعه گفتند بچه ها میدونید معضل ما چیه؟ گفتیم نه، نمی دونیم معضل تشکیلات (به قول معروف) چیه؟ بعد گفتند معضل تشکیلات یه چیزیه به اسم سگ دعوا. این یه بحثی بوده که توش فقط بازی با کلمات بود خیلی با الفاظ و کلمات بازی می کردند و واقعا به طور احمقانه ای همه را سر کار گذاشته بودند. یعنی اگر از من بپرسید که ویژگی برجسته رهبری سازمان چی هست؟به صراحت میگویم بازی با کلمات است. یه روز میاد میگه که آقا جان ما یک معضل تشکیلاتی داریم به نام سگ دعوا. سگ دعوا چی بود؟ فاکتش و نمونه اش را من مثال می زنم وقتی مسئول آدم میگه فلان کار را بکن و فرد نمی کنه بالاخره تو ذهنش اون سگ دعوا داره که این کارش را انجام نمیده و تضاد و دعوای فرد با مسئول و فرمانده را می گفتند: سگ دعوا. تشکیلاتی که همه برنامه هایش را بر این موضوع مبتنی کرده که باید از همه فرامین و دستورات تشکیلاتی اطاعت کورکورانه کرد و همه چیز را باید تحمل کرد و در واقع خفه شد، چطوری ادعای سانترالیزم دموکراتیک و آزادیخواهی داره؟ بالاخره در قرارگاه اشرف یک فرد بخواهی و نخواهی ممکنه یک تضادی با مسئولش یا با برنامه های روزانه داشته باشد که موضوعی طبیعی ست. اما در اشرف به این قضیه معتقد نبودند و می گفتند به هیچ وجه حق ندارید به مسئولتان اعتراض کنید،مسئول هر چی گفت تو نباید چیزی بگی. و اگر با مسئولت به هر دلیلی مخالفت کنی داری سگ دعوا می کنی. یکی که از قبل به قول معروف آماده چاپلوسی بود و غالبا بچه هائی که زیاد با مناسبات اشرف سازگار نبودند برای افراد تملق گو اصطلاح چاپلوس و خودشیرین را بکار می بردند در نشست می گفت: عین من باشید و از مسئولتان باید اطاعت محض کنید. یک بار میگفتند بحثی داریم و معضل تشکیلاتی به اسم تحلیل، بار دیگر می گفتند معضل تشکیلاتی داریم به اسم فردیت و یک بار دیگر بحث سگ دعوا را اختراع می کردند یعنی عناوینی را مدام اختراع می کردند اما محتوای بحث ها در واقع کلیشه ای و تکراری بود فقط با کلمات و الفاظ بازی می کردند تا به نوعی افراد حاضر در اشرف را وادار به اطاعت تشکیلاتی و ماندن در آنجا کنند. یک نوع شستشوی مغزی آن هم به شکلی کاملا احمقانه و مسخره.
آرش رضایی: بالواقع بازی با کلمات و تکرار مکررات برای سرگرم کردن افراد بود تا فکر خروج از قرارگاه اشرف را نکنند، درسته؟
قادر رحمانی: دقیقا، بازی با کلمات آن هم به صورتی تهوع آور و مسخره. مثلا می گفتند که این بحث تحلیل یا زیر مینیموم یا سگ دعوا و گرگ دعوا و هرچی که اسمش را بگذاری صرفا مال یک روز و دوروز نیست اینها بهانه ای بود که تمامی افراد حاضر در اشرف و سازمان را برای دو سال وحتی سه سال با این کلمات بازی بدهند. بچه های سازمان را با فاکت نویسی های مختلف با نشست های مختلف یعنی برای هر کلمه ما یک سال دو سال بایستی عمرمان هدر می رفت و اینکه از واژه هائی سخیفی چون گاو و سگ و اینجور چیزها استفاده میکردند. این صرفا مربوط به یک لحظه و یا یک ساعت نیست با اون کلمات عمر این بچه هایی را که در قرارگاه اشرف واقعا اسیرند تلف می کنند با این کلمات و نشست ها ما را تهی می کردند بعد هم یک اسمی می گذاشتند روی این بحث ها و ادعا داشتند که ما برای آرمان و هدف مقدسمان و خلق قهرمان باید در نشست های این چنینی عمرمان را تلف کنیم و توجیه ایدئولوژیک می کردند.
آرش رضایی: مایلم از خانم مرضیه قرصی در رابطه با وضعیت خانم هائی که در اشرف بودند سوالی را بپرسم زیرا ایشان در مقر خانم ها بوده و ما از شرایط و مناسبات خانم ها چندان اطلاعی نداریم، با توجه به وضعیت خاصی که دارند. خانم قرصی شما بحث روند هویت زدایی را که سعید مطرح کردند و قادر هم در این رابطه توضیح مبسوطی دادند ودر رابطه با بحث هایی چون سگ دعوا که مطرح شد واقعا چه تاثیری بر ذهن و روان خانم های قرارگاه اشرف داشت؟ شما که در اشرف بودی واقعا این نشست ها بر افراد تاثیر مثبت داشت؟ یعنی این مباحث و نشست هایی چون سگ دعوا در مچ شدن خانم های حاضر در قرارگاه اشرف با فرماندهانشان و سازگار شدن آنان با تشکیلات با ایدئولوژی و خط مشی سازمان و مناسبات رایج تاثیری داشت؟ و آیا این تاثیر مثبت بود یا منفی؟ لطفا ارزیابی و تحلیل خودتان را بفرمائید؟
مرضیه قرصی: به نظر من تاثیر منفی داشت چون همین بحث سگ دعوا را هیچ کسی در مقر خانم ها در اشرف، قبول نداشت می گفتند که اسم سگ را برای ما گذاشتند. یا اصلا مسخره می کردند موضوع و عنوان بحث را و بچه ها به همدیگر می گفتند عنوان سگ دعوا شایسته خود فرماندهان است و بچه ها خیلی روی این عنوان حساسیت پیدا کرده بودند. بالاخره خانم ها هم برای خودشان شخصیت و احترامی قائل بودند و احساس می کردند شخصیتشان خرد و تحقیر می شود، بچه ها می گفتند که این عنوان چیه؟ چرا این بحث را سگ دعوا نام گذاشتید؟ مگر ما سگ هستیم؟ خیلی از بچه ها سر این موضوع دافعه داشتند و مجبور بودند این وضعیت را تحمل کنند زیرا به نوعی تحت فشار قرار می گرفتند.
آرش رضایی: اگر ممکنه بیشتر توضیح دهید؟ شما وقتی که می فرمائید موضوع و عنوان بحث سگ دعوا در میان خانم ها دافعه داشت، تاثیر منفی این موضوع چگونه بود؟ خانم ها مقاومت می کردند , اعتراض می کردند در نشست ها چه عکس العملی داشتند؟ در مورد این بحث ها در رابطه با این روند هویت زدایی ناراحتی خودشان را چه جوری نشان می دادند به چه شکل اعتراض خودشان را مطرح می کردند؟ و سازمان در مقابل اعتراض و مقاومت خانم ها چه واکنشی را داشت؟
مرضیه قرصی: اغلب خانم ها وارد بحث نمی شدند خیلی به ندرت و خیلی سخت وارد بحث می شدند. مگر این که وادار بشوند در بحث شرکت کنند. به خاطر همین مقاومت زیادی که خانم ها از خودشان نشان می دادند فرماندهان برای آنها نشست های جمعی و عمومی توجیهی می گذاشتند و به خانم ها القاء می کردند که باید در نشست سگ دعوا شرکت کنند و اگر شرکت نکنند مناسبات به هم میریزد به خاطر همین بچه ها خیلی به سختی وارد این بحث می شدند وقتی هم که در نشست شرکت کردند اغلب خانم ها محتوای بحث را مسخره می کردند و درگیر بحث نمی شدند و با هم صحبت می کردند و یا گوش نمی دادند و به فرماندهان و مسئولین نشست متلک می پراندند. وقتی مسئولین فضا را اینگونه می دیدند مجددا خانم ها را جمع می کردند و جلسه و کار توجیهی می گذاشتند و در مواردی نیز تهدیدها شروع می شد.
انجمن نجات دفتر آذربایجانغربی