تقابل با انتخاب مردم
با آغاز تجاوز نظامی همهجانبه رژیم بعث عراق به ایران، برخی گروهها نظیر مجاهدین که آن زمان هنوز با نام مجاهدین خلق شناخته میشدند و از دوران پیروزی انقلاب که با خلع سلاح پادگان های نظامی، به سلاح های سبک و نیمه سنگین دسترسی پیدا کرده و ماهیت مسلح و شبهنظامی خود را حفظ کرده بودند تلاش کردند با انتخاب مناطق حاشیهای در بین نقاط درگیر جنگ در استان خوزستان و استقرار به عنوان یک نیروی نظامی ظاهراً مدافع، موقعیت خود را در جنگ تثبیت کنند. پس از ناكامی مجاهدین برای «رسمیت بخشیدن» به حضور تشكیلاتی و نظامی خود در مناطق جنگی، حتی با توسل به رئیس جمهور؛ بنی صدر كه در نیمه دوم سال 59 آرام آرام به متحد استراتژیك سازمان بدل شده بود، تبلیغات آنها در مورد جنگ، به اعلام گاهبهگاه «شهادت» نیروهای نظامی كه به خود منتسب میساختند، محدود گردید. مواضع سیاسی سازمان علیه رژیم بعث نیز به مرور كمرنگتر شد و غلظت «مقصّر نشان دادن نظام» در زمینه سازی جنگ، در تحلیلهای سازمان پررنگ تر شد تا آن جا كه در خرداد 1360، سه روز قبل از شورش مسلحانه 30 خرداد، در موضع گیری سازمان نسبت به بمباران مشكوك و پیچیده تأسیسات هستهای عراق توسط اسرائیل، تلویحاً نظام جمهوری اسلامی هم سو با آمریكا و رژیم صهیونیستی برشمرده شد. به اعتقاد شماری از تحلیل گران، این تغییر موضع در واقع آغاز همكاری های گسترده نظامی و امنیتی سازمان با رژیم عراق بود كه در ابتدا غیرعلنی بود و به سرعت آشكار شد و به مرور اثبات کرد كه از ابتدا، موضع سازمان در مورد جنگ تحمیلی، ناصادقانه و فرصت طلبانه بوده است.
به دنبال بالاگرفتن اغتشاشات عناصر سازمان و رودرویی علنی آنها با مردم و زدوخورد خیابانی و ایجاد ناآرامی در خیابانها در خردادماه 1360، مجاهدین تصمیم گرفتند كه در مقابل دوربین خبرنگاران یك راهپیمایی عظیم به طرف جماران؛ محل استقرار امام خمینی به راه بیندازند و برای آماده سازی زمینههای لازم، نامهای با همین موضوع به حضور امام نوشتند. عناصر سازمان ابتدا در این نامه سعی نمودند گناه تمام اغتشاشات و درگیریها را به گردن مردم بیندازند و خود را بیگناه جلوه داده و تلاش نمایند تا مسائل و مناسبات روز سازمان را ادامه راه گذشته و بنیان گذاران وانمود کنند.
این گونه تحرکات، تشنج آفرینی و عملیات های متعدد تروریستی و خرابکارانه سازمان در حالی بود که با گذشت 9ماه از جنگ، نیروهای ایرانی نتوانسته بودند به پیروزی قابل توجهی در راستای آزادسازی مناطق اشغالی دست یابند و از این رهگذر کشور در گردابی عمیق از ناآرامی داخلی و تجاوز خارجی قرار گرفته بود.
30 خرداد؛ خدمت به دشمن
نهایتا سازمان در 30خرداد 60 با آغاز رسمی مبارزه مسلحانه؛ که پیشتر به صورت غیررسمی آغاز کرده بود، استراتژی سرنگونی نظام را در پیش گرفت. در این مقطع تصور سران سازمان بر این بود که نظام به واسطه درگیری با نابسامانی های داخلی و همچنین تجاوز خارجی دیگر قادر به سامان دهی وضعیت نبوده و در اوج استیصال قرار دارد، از جنبه منطقه ای نیز دچار انزواست و از منظر اقتصادی هم در وضعیت بدی به سر می برد و از این رو در آستانه سقوط قرار دارد. با این تحلیل بود که سازمان، هواداران خود را برای یک تقابل خیابانی گسترده به تهران فراخواند ولی برخلاف پیش بینی آنان که خیال می کردند حداقل 500 هزار نفر در این تجمعات شرکت خواهند کرد، طبق برآورد رسانههای آن زمان فقط سه هزار نفر به خیابان ها آمده و دست به سلاح سرد و گرم بردند که با مقابله مردم و نیروهای انقلاب، همگی متواری یا دستگیر شدند. تکاپوی سازمان برای قدرت كه در دو خط موازی چانه زدن برای سهم از قدرت و قدرت نمایی خیابانی بروز می كرد، شرایط را به گونه ای رقم زد که نظام جمهوری اسلامی؛ که تا پیش از آن از خود خویشتن داری نشان داده بود، مجبور شد در برابر استراتژی جنگ مسلحانه سازمان واکنش نشان داده و در راستای حفظ امنیت کشور، با اقدامات مسلحانه آنان مقابله نماید. درواقع اشتباه مجاهدین در مورد ارزیابی اوضاع اجتماعی، موقعیت جمهوری اسلامی و توان خود موجب گردید تا در این اقدام با شکست فاحشی روبرو شوند.
از تهران تا اشرف!
به دنبال این تحولات، سازمان كه تنها راه موجود برای مطرح كردن خود را ایجاد غائله و غوغا میدید، در تجمعات محدود، تهران را به سطح کشور گسترش داد و در اقدامی هماهنگ و با زمینهچینی، دست به ایجاد درگیریها و آشوبهایی پراكنده و نامنظم در اقصی نقاط كشور زد تا با ایجاد فضای وحشت در کشور هم به اهداف سیاسی خود برسد و هم جمعیت محدود هواداران مجاهدین در یک نقطه، به چشم مردم و رسانه ها نیاید. سازمان در تاریخ 30 خرداد 60 با صدور اطلاعیهای سیاسی-نظامی، رسماً وارد جنگ مسلحانه با نظام شد و برای براندازی حكومت اسلامی از طریق مسلحانه خیز برداشت؛ که مجاهدین آن را «فاز نظامی» مینامد. بعد از این تاریخ بود كه موج ترورهای گسترده سازمان در نقاط مختلف كشور، اقشار گوناگون مردم و نیز مسئولان نظام را آماج خود قرار داد.
ابوالحسن بنی صدر که در همین ایام با رای نمایندگان مردم، کفایت سیاسی خود را برای تصدی مسئولیت ریاست جمهوری از دست داده بود در تاریخ 7 مرداد 1360 به اتفاق مسعود رجوی، سركرده سازمان مجاهدین، مخفیانه از ایران گریخت و مجاهدین در لوای حمایتهای سیاسی او پس از ورود به فرانسه، مبارزه مسلحانه و تروریستی خود علیه نظام جمهوری اسلامی را ادامه دادند.
این سازمان علاوه بر اینكه، در این مدت، به ترورهای كور و بیهدف صدها نفر از مردم بیگناه كوچه و بازار پرداخت به ترور شخصیتهای سیاسی نظام نیز روی آورد. در تاریخ 6 تیر 1360 آیت الله خامنهای؛ امام جمعه وقت تهران در مسجد ابوذر تهران، مورد سوءقصد عناصر مجاهدین قرار گرفت و مجروح شد، هرچند هنوز برخی در کشور معتقدند این ترور توسط گروهک فرقان به اجرا رسیده است لیکن سبک و نحوه اجرا و سوژه ترور همگی نشان از آن دارد که سازمان عامل مستقیم یا باواسطه این ترور است. روز بعد در تاریخ 7 تیر 60، طی یك عملیات تروریستی، با کارگذاشتن یک بمب قوی در محل ساختمان مقر حزب جمهوری اسلامی در خیابان سرچشمه تهران، آیت الله بهشتی و 72 تن از یاران امام و انقلاب را به شهادت رساندند. در تاریخ 14 مرداد 1360 دكتر حسن آیت نماینده مجلس خبرگان قانون اساسی و نماینده مجلس شورای اسلامی و عضو شورای مركزی حزب جمهوری اسلامی، توسط مجاهدین ترور شد. این سازمان در تاریخ 8 شهریور 60، فاجعه تروریستی بزرگ دیگری را رقم زد و با انفجار بمب در ساختمان نخست وزیری، محمدعلی رجائی؛ رئیس جمهور و محمدجواد باهنر؛ نخست وزیر را ترور كرده و به شهادت رساند. 7 مهر 60 آیت الله سیدعبدالكریم هاشمی نژاد؛ دبیر حزب جمهوری اسلامی استان خراسان توسط یكی از اعضای سازمان در مشهد ترور شد. همچنین در 30 آذر 60 آیت الله عبدالحسین دستغیب، امام جمعه شیراز، بر اثر انفجار بمب، به شهادت رسید كه سازمان مجاهدین مسئولیت این حادثه و ترور را بر عهده گرفت.
در واقع تحلیل نظریه پردازان سازمان بر این بود که با در پیش گرفتن فاز نظامی در نهایت به پیروزی سازمان و سرنگونی جمهوری اسلامی خواهد انجامید؛ این افراد بر این باور بودند که سازمان ضمن داشتن درکی واقع بینانه از نظام جمهوری اسلامی و ماهیت آشتی ناپذیر آن، استراتژی مبارزه مسلحانه و وارد آوردن ضربات تعیین کننده، با هدف سرنگونی نظام و نهایتا تشکیل آلترناتیو را در دستور کار خود قرار داده است: «ما مجاهدین خلق با درک واقع بینانه از رژیم و آشتی ناپذیری و متعارض شدن تضاد با رژیم ضدخلق، پس از 30 خردادماه، قاطعانه استراژی مبارزه مسلحانه و در مرحله اول این استراتژی، ضربه یا ضربات تعیین کننده و فاز یک تهاجمی (تهاجم به هر قسمت) و تشکیل آلترناتیو را در دستور کار خود قرار دادیم».
مسعود رجوی در تابستان ۶۱ سلسله مصاحبه هایی با نشریه «اتحادیه انجمن های دانشجویان مسلمان در خارج از کشور» انجام داد، که تحت عنوان «جمع بندی یکساله مقاومت» بصورت کتابی چاپ و منتشر شده است. وی در این جمع بندی به توضیح کامل این امر استراتژی می پردازد که مجاهدین حتی قبل از ورود امام خمینی به ایران، میدانستهاند که در نهایت با ایشان کنار نخواهند آمد و کار به جنگ مسلحانه خواهد کشید.
پس از حادثه 30 خرداد و اردوکشی تمامعیار سازمان علیه نظام اسلامی که نتیجه ای جز شکست برای آنان به همراه نداشت، رهبران سازمان به فرانسه گریختند و به دلیل ترس از محکومیت عملیات های تروریستی توسط مجامع بین المللی و امکان پیگیری حقوقی و قانونی مسببین، این سازمان به طور رسمی مسئولیت انفجارها و کشتارهای گسترده را بر عهده نگرفت. اما در یکی از سندهای بدست آمده، مسعود رجوی رهبر این سازمان طی ملاقاتی سری با سپهبد طاهر حبوش آخرین رئیس سازمان اطلاعات و امنیت صدام حسین در سال 1378 چنین اعتراف می کند: «من از سال 81 تا 86 (1360 تا 1365) همان طور که می دانید در فرانسه (پاریس) بودم. در آن سال ها دشمنی با ما به این گونه نبوده است. کسی به ما تروریست نمی گفت در حالی که هم کاخ سفید می دانست و هم (قصر) الیزه که باهاشون در ارتباط بودیم. ساختمان حزب جمهوری اسلامی را چه کسی در ایران منفجر کرده و چه کسی و چه جریانی رئیس جمهور و نخست وزیر این رژیم را از بین برد. آنها خوب می دانستند ولی به ما تروریست نمی گفتند.»
علی اکرامی؛ از اعضای جداشده مجاهدین: «در نشستی، خود مسعود با حالت تمسخر و خنده گفت این انفجار، خشم خلق بود و اشاره می کرد به خودش و اعضای سازمان؛ گفت درست نبود ما برعهده بگیریم، ما نمی خواستیم مارک تروریست بخوریم؛ بنابراین آنجا اعلام نکردیم این کار را کردیم. بعد گفت جزئیات را که ما این کار را کردیم و با چه برنامه ای این کار را کردیم. می گفت برای آقای خامنه ای برنامه داشتیم. از شب قبل درآورده بودیم که آنها در حزب جمهوری هستند. مثلاً رفسنجانی اتفاقی از آنجا رفت و جان سالم به در برد.»
تروریسم حق العملکاری
سازمان در طول سالهای استقرار در عراق با استناد به انجام تروهای متعدد، مدعی کشتن عناصر فعال حکومت (سرانگشتان رژیم!) در جریان این ترورها بوده است. بررسی اسناد بر جای مانده از رژیم صدام حاکی است که سازمان، از ترورهای کور به عنوان ابزار و تاکتیک مؤثری در نمایش قدرت خود در مباره با حکومت ایران استفاده کرده است. از این منظر در گزارش های کتبی و شفاهی سازمان به رژیم عراق هر کدام از ترورها تا سرحد امکان بزرگ نمایی شده و از این طریق با پیچیده نشان دادن فعالیت سازمان، توانایی خود را به رخ سازمان اطلاعاتی عراق می کشیدند. همچنین به بهانه گسترش این عملیات، پول و امکانات گسترده تری را نیز درخواست می کردند.
همان گونه که مشخص است بسیاری از این ترورها فاقد ارزش عملیاتی بوده و صرفاً در چارچوب استراتژی ترور پیوسته و ایجاد فضای وحشت و فعال نمودن عناصر نفاق در داخل ایران و بهره برداری سیاسی نظامی سازمان در عراق معنی و مفهوم داشته است. اسناد مربوط به تبادل اطلاعاتی سازمان و رژیم بعثی صدام ابعاد گسترده تری از استراتژی ترور مجاهدین را روشن می سازد.
محمدمهدی میرزائی؛ روزنامه فرهیختگان