خاطره ای از بهمن نامدار؛ قربانی فرقه مجاهدین

بهمن نامدار اهل اراک، چند سال در مقر ما بود. رده او در آن زمان  m قدیم بود و فرمانده دسته بود. از آنجایی که به لحاظ تشکیلات مسئله دار بود طولی نکشید فرمانده دسته ای را از او گرفتند و مدتی در مقر در اختیار خود بود و در هر نشستی او را سوژه می کردند و اساسی او را می کوبیدند! تبدیل شده بود به یک فرد پرخاشگر و در مقر کسی جرات نداشت با او حرفی بزند.

کم کم به محفل رو آورد. وقتی سران فرقه متوجه شدند اوضاع بهمن خیلی خراب است به او مسئولیت در ترابری دادند که شاید تبدیل شود به یک فرد تشکیلاتی! بدتر شد که بهتر نشد . مشکل بهمن این بود که می خواست برود بدنبال زندگی خودش .

 

فرقه گرایی

در یک نشستی مسئول مقر به او گفت می خواهی بروی دنبال خوش گذرانی؟! جفت پاهایت را قطع می کنیم که دیگر به فکر زندگی طلبی و خوش گذرانی نیفتی . بعد از مدتی بهمن درخواست کرده بود مسئولیت تسلیحات مقر را به او بدهند. مجددا برای او نشست گذاشتند و تا توانستند به او بد و بیراه گفتند. مسئول نشست به او می گفت درخواست مسئولیت تسلیحات را کردی می خواهی چه غلطی بکنی می خواهی ما را به رگبار ببندی!

بهمن تعادل خودش را از دست داده بود یک بار در سالن غذا خوری او را دیدم به او گفتم بس کن دیگه خسته نشدی این همه بد و بیراه به تو می گویند؟! به این روش بخواهی ادامه دهی تو را می کشند. در جواب گفت راست می گویی دیشب مرا صدا زدند گفتند بدون اینکه کسی متوجه شود سرت را می کنیم زیر آب! بهتر است هر چه ما می گوییم انجام دهی . من به او گفتم سعی کن چوب لای چرخ این ها نگذاری صبر کن شاید روزنه ای باز شود و همه ما راحت شویم.

بهمن چند سال صبر کرد آنهم با چه فشاری! وقتی فرقه به آلبانی رفت بهمن از فرقه جدا شد و آس و پاس در آلبانی با کمک دوستان جدا شده اش زندگی خودش را می گذراند. در آلبانی تصمیم می گیرد به یونان برود آنهم قاچاقی به یونان رفت در یونان من با چند جدا شده از طریق فضای مجازی ارتباط داشتم. یکی از جدا شده ها برای من تعریف می کرد که بهمن تشنه به خون رجوی و مریم قجر و سران فرقه است و مدام می گوید این هم آخر عاقبت من چندین سال عمرم برای یک سری آدمهای پست و دزد از بین رفت حالا بایستی در یک کشور غریب محتاج روزگار بگذرانم! بهمن نهایتا زیر فشارهای گذشته خود در فرقه سکته کرد و منجر به فوت او شد .

رجوی و سرانش بارها در نشست ها تاکید می کردند، هر کسی از ما جدا شود بایستی بمیرد نباید روز خوش به چشم خود ببیند! رجوی و سرانش جنایت کردند خیلی از جنایات آنها هنوز آشکار نشده به امید روزی نه چندان دور که رجوی و دارو دسته اش در یک دادگاهی جوابگوی جنایتهای خود باشند .

فواد بصری

منبع

یک دیدگاه

  1. من بابهمن نامدار درزندان اراک سال۱۳۶۰ آشنا شدم که بجرم هواداری مجاهدین خلق اگراشتباه نکنم خواهرایشان هم بجرم هواداری ازمجاهدین زندانی بود بعدازان هرگز من ایشان راندیدم تااینکه نامش رادرگوگل دیدم امامتاسفم برایش بچه بدی نبودولی متاسفانه دردام منافقین گرفتارشد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا