قتل‌عام مجاهدین به دست مسعود رجوی

دریای خونی که رجوی ساخت

تجاوز مجاهدین به خاک ایران در ۵ مرداد ۱۳۶۸ که از سوی مسعود رجوی به‌ عنوان عملیات فروغ جاویدان معرفی شد و با واکنش جمهوری اسلامی ایران در عملیاتی به نام مرصاد به تار و مار مجاهدین انجامید، یکی از مهم‌ترین اتفاقات در تاریخچه این فرقه تروریستی است. در مورد این تجاوز به خاک ایران که با حمایت ارتش بعثی صدام صورت گرفت تحلیل‌های زیادی ارائه‌شده است. اما یکی از مهم‌ترین ابعاد این حادثه که برای اعضای این گروه باید بارها بازخوانی شود، آن است که فروغ جاویدان درواقع صحنه قتل‌عام مجاهدین به دست خود رجوی بود.

درواقع حدود ۴ هزار نفر یا به تعبیر خود رجوی ۳ هزارنفری که در واکنش ایران از بین رفتند، با طراحی خود مسعود رجوی و به همین قصد به این عملیات فرستاده‌شده بودند. درواقع مسئول اول و آخر مرگ این نفرات سرکردگان مجاهدین بودند و می‌توان به‌راحتی اثبات کرد که رجوی از چنین سرنوشتی آگاه بوده است.

شروع ماجرا از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط جمهوری اسلامی شروع شد که بلافاصله با التماس رجوی به صدام برای دریافت چند روز مهلت همراه بود. رجوی از صدام مهلت گرفت تا اقدامی انجام دهد. تحلیل‌ها در خصوص طراحی حمله به خاک ایران توسط رجوی نشان می‌دهد که او قصد داشت تا به‌نوعی دوباره در آتش جنگ بدمد، اما بررسی وضعیت نظامی، سیاسی، اقتصادی و حتی اجتماعی عراق نشان می‌دهد که علی‌رغم آنکه صدام در وضعیت بهتری به لحاظ تجهیزات نظامی نسبت به جبهه مقابلش قرار داشت، اما از مدت‌ها قبل برای پذیرش قطعنامه توسط ایران تلاش می‌کرد و به نظر نمی‌آمد که حاضر باشد به دنبال اقدام تحریک‌آمیز رجوی جنگ را ادامه دهد!

پس رجوی در پس این حرکت احمقانه به چه نتیجه‌ای فکر می‌کرد؟! آیا او نمی‌دانست که صدام بعد از ۸ سال دیگر متوجه شده است که هیچ دستاوردی در ادامه جنگ با ایران نخواهد داشت؟ جواب سؤال آن است که رجوی می‌خواست با این حرکت مشکلات درون‌سازمانی خودش را حل نماید. او که سال‌ها با وعده پیروزی عراق در جنگ اعضای سازمان را خام کرده بود، به‌یک‌باره با پذیرش قطعنامه با مسئله‌دار شدن جمعی از اعضای فرقه‌اش روبه‌رو شده بود. او باید حادثه‌ای را تدارک می‌دید که در پس آن معادلات را به نفع خود تغییر دهد. رجوی به‌خوبی می‌دانست بسیاری از اعضای سازمان دیگر با هیچ معادله‌ای خام نمی‌شوند، پس عده‌ای باید قربانی می‌شدند و خون آن‌ها کینه و نفرتی را ایجاد می‌کرد که می‌توانست به کار رجوی برای حفظ بقیه اعضای فرقه بیاید.

چیدمان نیروهای رجوی در ورود به خاک ایران نیز بر همین اساس صورت گرفته بود. ورود به خاک ایران در قالب یک ستون به‌هم‌پیوسته (بخوانید هدفی بسیار راحت برای نیروی هوایی ایران) که هر چه به ابتدای ستون نزدیک می‌شویم نیروهای مسئله‌دارتر و دارای وابستگی و اعتماد کمتر به رجوی را در آن می‌بینیم، خود نشانه‌ای از طراحی رجوی برای کشتار نیروهایش بود.

اینکه در مورد تاکتیک رجوی انتقاد می‌شود و برخی از اعضای جداشده رجوی را به نادانی در امور نظامی متهم می‌کنند را هم نمی‌توان حرف دقیقی دانست. زیرا همان رجوی نادان همواره از امکان مشورت زبده‌ترین فرماندهان لشگرهای حزب بعث عراق برخوردار بود و خیلی راحت می‌توانست بفهمد که تاکتیک مضحکش درواقع نوعی خودکشی است. اما رجوی خیلی خوب می‌دانست که چه می‌کند، او اعضای سازمان را برای قربانی شدن اولویت‌بندی و صف‌بندی کرده بود.

مسعود رجوی بیش از ۳هزار و به روایت برخی آمارها در حدود ۴ هزار نفر را به کام مرگ فرستاد تا بتواند از بحران بعد از پذیرش قطعنامه عبور کند. البته رجوی محاسبات دیگری هم داشت. او با فراخوانی که به اعضا و هواداری سازمان در دیگر کشورها زده بود در حدود ۵ هزار نفر را برای حضور در این اقدام جمع کرده بود. رجوی با خودش محاسبه می‌کرد که هر یک از این افراد که در این جنگ کشته شوند، خانواده‌ای یا فامیلی در درون ایران دارد که بعداً به مخالفی برای جمهوری اسلامی تبدیل‌شده یا حداقل دیگر در زمره هواداری جمهوری اسلامی نخواهند بود.

مسعود رجوی درجایی از سخنرانی‌هایش با اشاره اغراق‌آمیز به کشته‌شده‌های مجاهدین در حوادث مختلف به عدد ۱۲۰ هزار نفر اشاره‌کرده! و این‌گونه توضیح داده است که هیچ‌گاه بین و ما و ایران صلح برقرار نخواهد شد زیرا «دریایی از خون» میان ما وجود دارد. درواقع رجوی در خلال عملیات فروغ جاویدان دریای خون موردنظرش را عمیق‌تر کرد؛ خلاصه اینکه مسعود رجوی را می‌توان بدون هیچ شکی مسئول اول و آخر همه خون‌های ریخته شده در عملیات مرصاد دانست.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا