سازمان مجاهدین خلق دست کم چهار دهه از عمر خود را رسما و عملا در فاز نظامی بوده است و بیشتر فعالیت نظامی آن در قالب عملیاتهای چریک شهری بوده است. شیوه مبارزه چریک شهری اگرچه در طول تاریخ مصادیق و نمونههای بسیار دارد، اما شیوهای که مجاهدین خلق در پیش گرفت در نوع خود بینظیر است. محسن زال در کتاب «سازمان مسعود» به شرح شیوه مبارزه چریک شهری مجاهدین خلق میپردازد. وی در آغاز این مبحث یک نکته کلیدی را درباره این عملیاتهای چریکی مجاهدین خلق میگوید: «این شیوه از مبارزه بر گروههای عملیاتی کوچک حداکثر سه نفره متکی است و در این منطق حفظ جان رزمنده در پایینترین اولویت قرار دارد.»
زال در ادامه مینویسد: «آمادهسازی یک تیم عملیاتی از پیچیدگیهای خاص خود برخوردار است و آمادهسازی یک تیم بعد از انتخاب افرادی که بایست در عملیات شرکت کنند سه تا چهار ماه طول میکشد، اعضای تیم عملیاتی ترجیحا از نیروهای قدیمی سازمان انتخاب نمیگردند، و این البته به دلایل امنیتی است و نه به خاطر اعتباری که تشکیلات برای این نیروها قائل است. حجم و عمق اطلاعاتی که این رزمندگان در طول سالیان کسب کردهاند، در صورت به دام افتادن میتوانند در اختیار حکومت ایران قرار دهند، استفاده از آنها را به راهکاری پرخطر تبدیل میکند.»
این دستور کار سران مجاهدین خلق جان بسیاری از نیروهای جوان و تازه کار را به خطر میاندازد، چنان که محسن زال نیز شرح میدهد: «با این منطق گاه نیروهایی که تازه وارد تشکیلات شدهاند یا از رده هوادار به عضویت رسیدهاند، انتخاب میگردند تا در صورت دستگیری اطلاعات کمتری از مناسبات داشته باشند.» نمونه این نوع انتخاب نیرو برای عملیات تروریستی درون شهری را میتوان در انتخاب افرادی چون مرجان ملک و آرش صامتیپور برای عملیات های تروریستی در تهران در سالهای دهه هفتاد شمسی، دید.
در سال 1996 مرجان ملک به عنوان یک پناه جو در هلند زندگی میکرد، به لحاظ سیاسی فعالیت خاصی نداشت و تنها در پی یافتن زندگی بهتر با خانواده خود به اروپا رفته بود و در حالیکه درخواست پناهندگی او از سوی دولت هلند رد شده بود، فریب وعدههای عوامل مجاهدین خلق را خورد. او در 1998 یعنی کمتر از سه سال پس از پیوستن به مجاهدین در عراق به عنوان عضوی از یک تیم عملیاتی زنانه به ایران فرستاده شد.
آرش صامتی پور نیز به همراه خانواده به آمریکا مهاجرت کرده بود. در آمریکا، درعنفوان جوانی عاشق یك دختر ایرانی الاصل شد كه او را وسوسه كرد تا نهایتا به مجاهدین خلق بپیوندد. در سال 1999 مجاهدین او را به اردوگاه اشرف در عراق اعزام كردند و اندکی بعد از دریافت آموزش های نظامی و چریکی او را برای ترور یکی از شخصیت های نظامی به ایران فرستادند.
محسن زال در ادامه درباره بیاهمیتی جان چریک مجاهد خلق برای تشکیلات مینویسد: «اولویت اول در عملیات نه حفظ جان چریک، که رسیدن به هدف است و برای رسیدن به هدف رفتار انتحاری نیز در دستور کار است. اما خط سرخ عملیات دستگیری توسط نیروهای رژیم است. چریک بایست تحت هیچ شرایطی خود را سالم در اختیار نیروهای رژیم قرار ندهد. چریک دستور دارد تا در وضعیت خطر با روشهای مختلف چون شکستن قرص سیانور یا استفاده ازکلت کمری، نارنجک و به طور کل هر ابزار ابداعی چون آتش زدن خود، خویش را بکشد تا زنده دستگیر نشود.»
ماموریت صامتی پور برای ترور یک افسر بلند پایه با شکست روبرو شد. شكست در این ماموریت باعث شد كه او ابتدا قرص سیانور زیر زبانش را ببلعد و وقتی سم قرص فاسد شده اثر نكرد، ضامن نارنجکی را که ماموران در تفتیش بدنی او نتوانسته بودند پیدا کنند، کشید. او زنده ماند اما دست راست خود را از دست داد. وی به یك بیمارستان نظامی ایرانی منتقل شد و بدنبال بهبودی چهار سال از حکم هشت ساله زندان خود را در زندان اوین سپری كرد و پس از عفو خوردن به باقیمانده دوران محکومیتش آزاد شد.
حمله تروریستی مرجان ملک به یک پایگاه ارتش در تهران نیز ناموفق بود. او زمانی که در یک رستوران قرص سیانور خود را خارج کرده بود تا بتواند غذا بخورد، دستگیر شد. سازمان تصور کرد که او با موفقیت اقدام به خود کشی کرده است. رجوی او را «شهید» خواند و در نشریهها و سایتهای مجاهدین خلق او را «گوهر تابناک» نامیدند که به «بالاترین مدار و حد اعلای شکوه» رسیده است.
بنابر آموزههای مجاهدین خلق، به هنگام عملیات چریک شهری فرهنگ دگرکشی نیز علاوه بر خود کشی وجود دارد. محسن زال در این باره به نقل از عضو جدا شده، بتول سلطانی، مینویسد: «تنها جایی که اولویت تشکیلاتی به هم میریزد و رابطه فرمانده و فرمانبر معکوس میشود، نیز بحث انتحار است، چنان که مسئولی دستگیر شود یا امکان دستگیریاش برود و نتواند خودکشی کند، تحت مسئول با خارج شدن از رابطه تشکیلاتی میتواند بدون دستور مافوق، مسئول خود را بکشد، اگر یکی از افراد تیم نیز نتواند خود را بکشد به هر دلیل چون استرس یا ترس از مرگ، دیگر اعضای تیم موظفند کار او را تمام کنند. این فرهنگ خود به خود جان چریک را از معادلات خارج میکند و هم تیمی را به اولین جانستان تبدیل میکند، هم تیمی هیچ دستوری برای نجات دادن جان همراهان ندارد، اما میتواند به راحتی آنها را بکشد.»
به نظر میرسد که سازمان اساسا ترجیح میدهد که افرادی که برای عملیاتهای تروریستی رفتهاند به هر روی کشته بشوند تا هم از نام آنها به عنوان شهید در رسانههای تشکیلات بهره برداری شود و هم به هیچ وجه زنده به دست حکومت ایران نیفتند. به نوشته محسن زال مسعود رجوی این نوع از خودکشی و دگرکشی را نه تنها حرام نمیداند بلکه آن را به لحاظ شرعی «کاری ارزشمند» توجیه میکند که «معطوف به بیرون از خود است» و «در شعاع دایره رهبری قرار گرفته و به خواست و اراده غیر مستقیم رهبری است».
مزدا پارسی