با پذیرش قطعنامه 598 توسط ایران، تمامی محاسبات رجوی در رابطه با جنگ ایران و عراق به هم ریخت. با این اقدام زمینه مزدوری رجوی برای صدام در جبهه های جنگ در حال بسته شدن بود و این امر بر همگان ثابت میکرد که رجوی و ارتش باصطلاح آزادیبخشش زائده جنگ می باشند. اما رجوی که هیچگاه توان و ظرفیت پذیرش اشتباه را نداشت و از سوی دیگر در شیادی ید طولایی دارد، در یک اقدام جنون آمیز تحت عنوان « فروغ جاویدان » دست به حمله به شهرهای مرزی ایران زد. او هدف این تهاجم را تصرف تهران و سرنگونی نظام جمهوری اسلامی اعلام کرده بود !! اما نتیجه آن، شکست بسیار سنگین در «مرصاد» و تار و مار شدن بخش اعظمی از نیروهایش بود. ( بیش از دو هزار کشته و تعداد بیشتری مجروح ).
33 سال از آن شکست سنگین می گذرد، با نگاهی به مختصات فعلی نظامی، سیاسی، استراتژیک و تشکیلاتی فرقه مجاهدین به خوبی می توان دید که بر خلاف دروغ رجوی که عملیات به اصطلاح «فروغ جاویدان» را «بیمه نامه ارتش آزادیبخش» می نامید، نه تنها بیمه ای در کار نبود، بلکه این شکست سرآغازی بر شکست های بعدی شد تا جایی که امروز این فرقه به نقطه فروپاشی اش نزدیک و نزدیک تر می شود.
از نظر نظامی و استراتژی
1- ارتش رجوی منحل، خلع سلاح و خلع لباس شد.
2- عملیات خرابکارانه در مرزها و در داخل ایران توسط این فرقه از طریق پادگان هایی که صدام در اختیار فرقه رجوی گذاشته بود برنامه ریزی و طراحی شده و افراد در این پادگان ها آموزش دیده و تسلیح می شدند. اما امروز دیگر نه تنها این پادگان ها را در اختیار ندارند بلکه از خاک عراق نیز اخراج و در هزاران کیلومتر دورتر از مرزهای ایران مستقر شدند.
در نتیجه دیگر امکان چنین عملیاتی هایی هم نیست و بر همگان روشن شد که این فرقه در داخل خاک ایران نیرو نداشت بلکه آن عملیات ها با کمک صدام و توسط نیروهای فرقه که در داخل خاک عراق بودند اجرا می شد.
3- استراتژی «جنگ آزادیبخش» که رجوی با کمک صدام و حزب بعث راه انداخته بود نه تنها از بین رفت و نابود شد، بلکه دیگر امکان راه اندازی آن نیز وجود ندارد. چرا که نه صدامی هست و نه کشوری که در جوار مرزهای ایران بخواهد به رجوی سلاح و مقر بدهد.
4- اعضای باقیمانده برای فرقه نه تنها توان نظامی ندارند بلکه اساساً پیر و فرتوت شده اند و حتی برخی شان توان انجام برخی کارهای شخصی خود را نیز ندارند. آنها برای یک ورزش معمولی دیگر ناتوانند چه رسد به عملیات نظامی.
از نظر تشکیلاتی
1- سیل جدایی اعضاء از فرقه مجاهدین بعد از سرنگونی صدام بلاانقطاع ادامه دارد در حالی که میزان جذب نیرو برای این فرقه جهنمی صفر است.
2- بسیاری از اعضاء بعد از جداشدن از این فرقه، مناسبات جهنمی و فرقه ای آن را افشا کرده و مردم را نسبت به آن واقف نموده اند.
3- خانواده اعضای فرقه بعد از آنکه متوجه شدند رجوی ها فرزندان شان را به عراق برده و چه بلاهایی بر سر آنها آورده اند برای دیدار با فرزندان شان بعد از سقوط صدام خود را به هر طریق ممکن به قرارگاه اشرف رساندند تا با فرزندان شان ملاقات کنند اما رجوی ها مانع این کار شدند و آنها را مورد ضرب و شتم و توهین قرار دادند. در نتیجه این خانواده ها دست به افشاگری زده و تا امروز از خواسته به حق خود که همانا دیدار با فرزندان و امکان داشتن تماس مستقیم با آنهاست، کوتاه نیامده و در نتیجه از نظر رجوی ها یکی از تهدید های اصلی تشکیلات فرقه ای آنها می باشند.
4- در سطح هواداری نیز تجمعات هواداران این فرقه در کشورهای غربی معمولاً به اندازه انگشتان دو دست هم نیست و در بعضی مواقع که بسیج نیرو داده و هواداران را در یک کشور جمع می کنند، جمع نفرات به صد یا دویست نفر هم نمی رسد.
5- رهبر فرقه که رجوی باشد، نزدیک به دو دهه است که از ترس پاسخگویی مخفی شده و خودش را نشان نمی دهد. حتی توسط یکی از حامیان عربستانی فرقه مطرح شد که وی مرده است. هر چند غیبت بزدلانه رجوی کمتر از مرگ نیست اما اگر زنده هم باشد، عدم حضور مستقیم او خود یک شکست و فضاحت برای این تشکیلات فرقه ای است.
6- سالیان متمادی است که اعضای غیر مجاهدین از شورا جدا می شوند اما هیچ عضو جدیدی به آن اضافه نشده است. در نتیجه به جز چند فرد فرتوت، کسی در این شورا باقی نمانده است. هر چند همین چند نفر هم تنها غلام حلقه به گوش رجوی هستند و کارآیی دیگری ندارند.
7- رجوی ها بدلیل ماهیت فرقه ای تشکیلات شان، اعضای خودشان را از ارتباط با دیگران محروم می کنند. حتی امروز که به اروپا رفته اند نیز جرات نمی کنند به اعضای باقیمانده اجازه بدهند با خانواده های شان ارتباط برقرار کنند. و به طور کلی نیز اعضای فرقه از ارتباط با جهان خارج از فرقه محروم هستند.
8- صدها نفر از اعضای جداشده از این فرقه، از رجوی ها شکایت کرده و این شکایت به دادگاه بین المللی ارسال شده است. میزان حمایت از این شکایت توسط خانواده های اعضای گرفتار در این فرقه چندین برابر تعداد اعضای باقیمانده در این فرقه است.
از نظر سیاسی
1- پس از اخراج از عراق اعتبار خود را نزد اربابان شان از دست داده اند.
2- کارشان جاسوسی برای سرویس های اطلاعاتی غربی و اسرائیل است و به همین دلیل حتی در بین مخالفان جمهوری اسلامی هم منفور شده اند.
3- در برنامه سالانه خودشان نمی توانند حتی به اندازه انگشتان یک دست، سخنران ایرانی پیدا کنند. در نتیجه مقامات سابق غربی و عربی را با صرف هزینه هنگفت به این برنامه ها می برند. سخنرانانی که برخی های شان اعتراف کرده اند برای دریافت پول به این برنامه می روند.
4- از بس برای صدام مزدوری کرده و از بس از تروریست های داعش در عراق حمایت کردند و یا به همکاری با تروریست های تکفیری در سوریه پرداختند و یا در برابر جنایت صهیونیست ها در فلسطین و لبنان سکوت کرده اند، دیگر هیچ اعتباری نزد هیچ کس ندارند و کسی آنها را به حساب نمی آورد.
5- از بس منزوی و منفور هستند، هنوز حتی یک نفر چه رسد به یک گروه، با طرح به اصطلاح «همبستگی ملی» آنان همراهی نکرده و حاضر به همراهی با رجوی ها نیست.
و در نهایت اینکه به یک فرقه منزوی تبدیل شده اند که با اعضای پیر و فرتوت، در فاصله هزاران کیلومتری از کشور خود، تنها حضورشان در فضای مجازی آن هم برای ساختن اخبار دروغ می باشد و در دنیای واقعی جایگاهی ندارند.
صالحی