می دانید و قبلا صحبت کردیم که از دیدگاه رهبر این فرقه ، جامعه بشری در نهایت تکامل خود به نقطه ای میرسد که همانا وعده الهی بوده و ایده ال اشرف مخلوقات است و این مهم فقط و فقط با یک رهبر شایسته به سر منزل مقصود می رسد و رجوی خود را و فقط خود را آن کسی می خواند که به این مهم دست یافته است و زندان اشرف سه در شهرستان مانز را همان جامعه ای می خواند که به همت او این مسیر را طی نموده و با غوطه ورشدن دراین توهمات، سعادت جامعه بشری را منوط به پیروی از خود او و عضویت در سازمانش میداند!
قسمت سوم مقاله تناقض در آرمان شهر فرقه رجوی
در واقع این آرمان شهر برایند ایدئولوژی اوست و براین پایه و اساس بنا شده، اما اگر آنطور که او ادعا می کند در سمت درست تاریخ ایستاده، چرا هر روز از تعداد پیروانش کاسته می شود؟
در حالیکه طبق ساده ترین و بطور منطقی بایستی سالانه حداقل صدها نفر به آنها افزوده می شد!
…چرا نفرات در داخل این بهشت موعود زیر ذره بین قرار دارند و شدیدأ کنترل می شوند؟ اصلا چرا بدورشان حصار کشیده اند؟
… چرا حق ارتباط با هیچکس در بیرون از مناسبات را ندارند؟
از اینگونه سوالات بی جواب بسیار است!
رجوی خود را وارث تمام شخصیتهایی می داند که در جامعه ایران از جایگاه ویژه ای برخوردار هستند، مانند: ستارخان ،کو چک خان و مصدق و… اما به این قپه بسنده نکرده و با خرده گیری و برجسته نمودن ضعف هریک از آنان، خود را بالاتر از آنان می داند! چرا که اولا ضعف وتضادهای آنها را ندارد، ثانیا همواره با تصمیم گیری های به موقع پیروزمندانه به پیش تاخته و تمام پیچ وخمهای جاده سنگلاخ تکامل را “بقول خودش” با موفقیت پشت سر گذاشته و اگرهم ضعف و اشکال و یا هراشتباهی هم که بوده ویا هست بر گردن اعضای نگون بخت فرقه است، همه وعده هایی که او داده وعملی نشده، حاصل کم کاری نفرات است و این اعضای بیچاره هستند که باید کم کاری و ضعف خود را در این رابطه بخوانند !
اما چه کسی هست که نداند این حرفها تماما از محتوا تهی ، بی معنا ، تکراری و وارونه گوییست! ولی چرا کسی دم نمی زند ؟
بدتر اینکه بعضی ها به صورتی ابلهانه پای بلندگومی روند از خود انتقاد می کنند !گناه را به گردن می گیرند!خودشان را مقصرجلوه می دهند ! دست آخر هم با تعهدی بالاتر تجدید پیمان می کنند! البته اینگونه چاپلوسی ها در درون مناسبات فرقه امری اجتناب ناپذیر است (زیرا بدنه این فرقه از قشرهای مختلف جامعه تشکیل شده که به آن خواهیم پرداخت) اما رهبر فرقه نیاز دارد که اعضای فرقه به این باور برسد که جای دیگری نیست که بتوانند بروند و درعین حال به سعادت برسند، سازمان تمام مکانیزم های موجود خود را به کار می گیرد تا به افراد بقبولاند که اگر کسی سازمان را ترک کند خسرالدنیا و الاخره می شود، البته به صورت نسبی در این کار به موفقیت هم دست یافته ،چرا که در داخل مناسبات یکی از موانع اصلی ، درحقیقت همین حصار است که در درون ذهن نفرات باعث ایجاد ترس می شود و نقش اصلی را در تصمیم گیری نفرات ایفا می کند!
اما ترس از چی؟
بعضی ها فکر می کنند اگر بیرون بیایند بی َآبرو می شوند!
این همان ترسی است که اساس مکانیزم کنترلی را در فرقه مجاهدین خلق تشکیل می دهد، از رجوی رهبری فرقه مجاهدین خلق باید ترس و وحشت داشت، زیرا مخالفت کردن با رهبری مانند مخالفت کردن با خداست!خدایی که بر تمامی شئونات زندگی اعضای فرقه کنترل دارد و بدین ترتیب مخالفت یا هر گونه زیر علامت سؤال بردن رهبر یا برنامه های سازمان کفرو حماقت تلقی می شود!از طرف دیگر این ترس به رهبر فرقه قدرت فوق العاده ای برای تسلط بر اعضا می دهد. وقتی فرد واقعا باور داشته باشد که ترک فرقه برابر با ترک خداست و سعادت در ماندن در تشکیلات و درون حصار است، چشم و گوش بسته در خدمت فرقه قرار می گیرند، حتی زمانی که با او مخالفند، ترجیح میدهند اطاعت کنند تا اینکه بخواهند ریسک جدایی از فرقه را بپذیرند.
اما نکته قابل تامل اینست که همواره در سازمان بر طبل پیروزیها کوبیده می شد!همیشه بعد از ضرباتی که در قبال تصمیمات نادرست دریافت می کردیم در نشستها با این جمله روبرو میشدیم “که ما پیروز شدیم” تمام بلایایی که بدلیل تصمیمات شوم و یا غلط سران فرقه ، براین بدنه روا گشته، پیروزی خوانده می شد!
کشته میدادیم طبل و شیپور می زدند که پیروز شدیم ،اسیر و مفقود می دادیم همین بود که پیروز شدیم! موشک می خوردیم پیروز می شدیم! از اشرف بیرونمان کردند گفتند پیروز شدیم ! اما چرا ؟ این چه نوع پیروزی بود که با موشک و خمپاره از ما پذیرایی می شد! تلفات می دادیم می گفتند پیروز شدیم !
اما کشته شدن نفرات واقعا برای رجوی پیروزی بود! چرا که دست مایه ای می شد برای رسیدن به خواسته های شومش.
از طرفی به همه قول سعادت اخروی داده بود و “پیروزی” بدین معنا بود! و بدین ترتیب در اینگونه مسائل خود را به هیچکس پاسخگو نمیداند، اما پیروزی خواندن همه اتفاقات دلیل دیگری هم دارد. رجوی در توهماتش خود را همچون ائمه معصوم می پندارد که بدون خطاست و البته می داند که اگر به نقطه ای برسد که مجبور شود اشتباهاتش را بپذیرد باید پاسخگوی تمامی اعمال گذشته اش باشد؛ به همین دلیل کوتاه نمآید!!
اما وضعیتی که هم اکنون در آن قراردارد وخیم تر از آن است که بتواند گذشته ننگینش را سفید سازی کند، آنچه در سینه تاریخ به ثبت رسیده نداشتن پایگاه اجتماعی و منفوریت در جامعه ایران است که دردی بی درمان و لاعلاج است و آنچه برای اعضای نگونبخت فرقه در پی دارد ماندن در حصار و ادامه اسارت در پایان عمر این فرقه است.
ادامه دارد…
حسن شهباز ، تیرانا