آقای جمشید سیف برادر واحد سیف عضو گرفتار در فرقه مجاهدین در روز چهارم همایش سراسری انجمن نجات بیان کرد:
بسم الله الرحمن الرحیم. من جمشید سیف برادر واحد سیف هستم. برادرم در سال 1370 سرباز وظیفه بودند که به اسارت مجاهدین آمدند و تاکنون دربند سازمان هستند. تاکنون چندین بار پدر و مادرم به عراق سفر کردند و نتوانستند با ایشون تماسی ارتباطی داشته باشند. هیچگونه ملاقاتی نداشتند و از اون زمان تا حالا چندین بار پدر و مادرم و خواهرم و اعضاء خانواده به آنجا سفر کردند ولی متأسفانه هیچ ارتباطی با او نداشتند. من خودم چندین بار از طریق مقامات کشور اقدام کردم ولی متأسفانه هیچگونه نتونستم با ایشون تماسی داشته باشم.
مادرم بنده خدا از بس گریه کرده چشماشو از دست داده. مادرم پاهاشو از دست داده. پدرم از بس غصه خورده دق کرد و از بین رفت. ما تا حالا نتونستیم با ایشون کوچکترین تماسی داشته باشیم و از این پویش محاکمه مسعود رجوی و مریم رجوی حمایت می کنیم و ما خودمان از شاکیان این پرونده هستیم و امیدواریم که هرچه زودتر اینها به سزای اعمالشون برسند و ما هم بتوانیم با فرزندان خودمون با برادر خودمون ملاقات کنیم و او را از نزدیک ببینیم.
واقعاً این چند ساله، 30 ساله که چشم انتظار هستیم و خیلی سخته هر روزش برای ما یکسال گذشته. ما تا حالا نتونستیم ایشون رو ببینیم. بچه های ما بزرگ شدند. بچه دار شدند ولی هنوز چشم انتظارند. ما خواهش می کنیم که انشاءالله یک فرصتی فراهم بشه که ما بتوانیم بچه هامون را ببینیم. مریم رجوی هم به سزای اعمالش برسه انشاءالله.
صحبت های مادر واحد سیف:
واحد سیف سلام علیکم. قربانت برم. بخدا چشم انتظارتم. بخدا حوصلم سر رفت. یه سره چشم انتظارتم. دورت بگردم. قربونت برم واحد جون. بخدا پادگان اشرف رفتم. بغداد رفتم. عراق رفتم. مرز خسروی رفتم. پادگان اشرف رفتم. همه رو رفتم بخدا دنبالش. دست و پای صلیب سرخ رو هم ماچ کردم. دورت بگردم اونم تو سر منو ماچ کرده. بخدا گفت میارمش اما هنوز هیچی نشده. از صلیب سرخ می خواهم که بچمو آزاد کنه. محض رضای خدا، محض قرب الی الله، دورتون بگردم، قربونتون برم، من دیگه از این بیشتر حوصله ندارم. تو را بخدا، تو را به امام زمان کمکم کنید. محض رضای خدا این بچمو به آغوشم برسونید. قربانتون برم دورتون بگردم. خیلی ممنونتون هستم.
صحبت های مریم سیف خواهر واحد سیف:
سلام علیکم. ما دعاگوی کسانی هستیم که کاری می کنن برامون که به برادرمون برسیم. مریم سیف هستم. خواهر واحد سیف. خواهر کوچیکش. 10 سالم بوده که برادرم از کنارم رفته. اسیر شده من 10 ساله بودم الان 31 ساله برادرم را ندیدم پسر 20 ساله دارم. سه تا بچه دارم. خیلی دلم براش تنگ شده. از کسانیکه برای رسیدن به اون برام تلاش می کنن تشکر می کنم و کسانیکه از من دورش می کنن ازشون متنفرم و نفرینشون میکنم. دوست دارم هرچه زودتر برادرم را ببینم دلم براش تنگ شده، قلبم ناراحته. دوست دارم هر چه زودتر قبل از اینکه بمیرم برادرم را ببینم. دوست دارم بچه هامو نشونش بدم. بگم این علی پسرم است 20 سالشه. شایان هم 12 سالشه. بگم آرمین هم امسال می خواد به پیش دبستانی بره. ولی نیستی. نمی دونم میمونم تا اون موقع یا نه. دوست دارم ببینمش زودتر. واحد جان برگرد دوستت دارم. ممنون.
صحبت های مولود سیف خواهر واحد سیف:
با تشکر از زحمات همگیتون. من مولود سیف خواهر بزرگ واحد سیف هستم. داداشم 31 ساله اسیره. سال 70 اسیر شده. دوبار هم اونجا اومدم ببینمش، اجازه ندادن. با همسرم و شوهر خواهرم همه آمدیم اونجا. با پسرم ایمان امرایی اومدیم اونجا. نذاشتن ببینیمش. هرچی اونجا گریه و زاری کردم، چشمامو هم عمل کردم دو تا چشمامو واحد. بخدا قسم خیلی منتظرتم واحد جان. عزیزم تو را بخدا. تشکر می کنم از اونایی که ما را حمایت می کنن. از اونایی که بخاطر ما زحمت می کشن. ازشون تشکر می کنم. ترا بخدا. بخاطر رضای خدا، بخاطر امام زمان، این داداش ما را برگردونن. خیلی نگرانم. بخدا شبا خوابم نمی بره. بخدا هرجا مهمانی میرم یادم میمونه داداشم. هرجا می رم داداشم تو نظرمه. اصلاً نمی تونم یک لحظه فراموشش کنم. خیلی نگرانشم.
تو رو خدا اگه میتونید هرکاری کنید. چشمامو عمل کردم بخدا واحد جان. عزیزم تو رو خدا دورت بگردم. اگه امکانش هست تو رو خدا داداش عزیزم، داداش گلم، خیلی دوست دارم. واحد جان دورت بگردم. تو رو خدا برگرد. اگه صدای ما رو میشنوی، تو رو خدا واحد جان دورت بگردم عزیزم اگه می خوای تلفن بزن زنگ بزن. ما خواهان تو هستیم. تو سرباز بودی رفتی. شش ماه سربازی کردی. رفتی که دیگه رفتی دورت بگردم. از همگیتون تشکر میکنم. کمال تشکر از همگیتون. قربانتون برم داداشای گلم. شما همه داداشام هستید که حمایتمون می کنید. دور همتون بگردم. تو رو خدا دل این مادرمونو شاد کنید. خدا نگهدار.