بنام خداوندی که از شاهرگ گردن به انسانها نزدیکتر است. پس هیچ چیز از او پنهان نخواهد ماند .
در حال خواندن مقاله ای از سایت روشنگر نجات بودم که متوجه اسمی شدم که خیلی برایم آشنا بود، “یاسراکبری نسب.”
خداوند ببخشایدش، اینها تعدادی بچه های کم سن و سال بودند که در خارج پیش خانواده‌های هوادار فرقه مجاهدین زندگی میکردند و مشغول درس خواندن بودند.
تا در یکی از نشستها ، رجوی فاسد و ضد بشر به مسؤل پرسنلی دستور داد تا ترتیب آوردن این بچه ها را جهت دیدن آموزش به اشرف بدهند.
قرار بر این بود که آموزشها را ببینند تا به سن قانونی برسند و اینکه خودشان تصمیم بگیرند که بیایند در صفوف به اصطلاح رزمندگان !
پسر رجوی ملعون نیز یکی از این نفرات بود که پس از جداشدن با ساپورت رجوی در نروژ زندگی میکند.
بعد از اینکه این نوجوانان وارد پادگان بدنام اشرف شدند و پس از دیدن آموزشهایی از قبیل سلاحهای سبک و نیمه سنگین و رزم انفرادی و نقشه خوانی و …. تعدادی تصمیم به ماندن گرفتند! چرا که پدر و مادرشان در پادگان اشرف بودند.
در این میان تعدادی هم نخواستند در اشرف بمانند و در خواست بازگشت کردند، اینجا بود که رجوی شیاد زیر قولش زد و اجازه نداد آنان به خارجه برگردند.
همچنین پدر و مادرهایی که بعد از سالها بچه هایشان را در نزدیکی خودشان می‌دیدند خوشحال بودند و از برگشت شان جلوگیری کردند که البته بیشتر دستورات رجوی را اجرا میکردند.
در این میان اغلب بچه ها در سر دوراهی گیر کرده بودند و چند بار یاسر به خودم گفت به من قول دادند که من را به خارج برگردانند! ولی حالا مرا با کتک و ضرب و زور نگهداشتند و نمیدانم چکار بکنم .انگاری راهی برام نمونده!
بارها سر دعوای پدر و برادر دیگرش با او شخصٱ شاهد بودم که بهش فشار می آوردند که باید بمانی، البته این خط رجوی بود.
تا اینکه یک روز با 15 لیتر نفت در یک گودالی روبروی محل استقرارشان خودش را به آتش کشید و ….
اول نمی خواستند در قبرستانی که دیگر افراد را دفن کرده بودند او را دفن بکنند. نمی خواستند سایرین بفهمند که بخاطر فشار مناسبات نکبت بار خودکشی کرده است.
پس سر زبانها انداختند که یاسر مشکل اخلاقی داشته و بخاطر اینکه آبرویش جلوی دیگران نرود، دست به خودکشی زده است !!
نکاتی را که خدمتتان گفتم عین واقعیت بود…
در روزگاری نه چندان دور، رجوی باید پاسخگوی جنایاتش باشد.
یادداشت : حسن شرقی از جداشدگان فرقه رجوی