خاطره ای از خروج خفت بار فرقه رجوی از اشرف و گل گرفتن درب آن

روز دهم شهریور سال 92 به خاطر خیره سری رجوی حدود 52 نفر جانشان را در اشرف از دست دادند . رجوی برای گرفتن باج از دولت قانونی عراق حاضر نبود به طور کامل اشرف را تخلیه کند و به همین خاطر تعدادی را در آنجا نگهداشته بود تا به خیال خام خود شاید با فروش وسایل پولی به دست بیاورد و هر بار که دولت قانونی عراق تهدید می کرد که باید اشرف را تخلیه کند رجوی با مسخره بازی و فریبکاری سعی می کرد به نیروهای باقی مانده در اشرف روحیه بدهد !

وقتی رجوی به خروج از اشرف تن داد و اولین سری نیروهای فرقه در تاریخ 29 بهمن سال 90 به لیبرتی رفتند برای همه مشخص شد که دیگر اشرفی برای فریبکاری و شارلاتان بازی رجوی ها باقی نمانده است. ولی رجوی ها سعی می کردند فرستادن نفرات به لیبرتی را با بهانه های مختلف از جمله حضور خانواده ها در جلوی لیبرتی ، فروش وسایل باقی مانده در اشرف و … به تاخیر اندازند و به هر قیمتی شده در اشرف باقی بمانند . تا قبل از اخراج اولین گروه از اشرف به لیبرتی چندین بار به اشرف رفته بودم و از نزدیک شاهد وحشیگریهای وحوش رجوی بودم که چگونه به پدران و مادران پیر سنگ زده و فحش و ناسزا می گفتند و برایم بسیار دردناک بود که فرقه ای که خودش را به اصطلاح مدافع حقوق خانواده ها می داند این گونه مانند قوم مغول به آنان حمله می کند .

هادی شبانی
قرارگاه اشرف – مرکز 49 – کنار مسجد ضرار فرقه رجوی

تا اینکه روز دهم شهریور 92 از راه رسید و نیروهای ارتش عراق برای باز پس گیری اشرف که قبلاٌ متعلق به آنان بوده اقدام کردند ولی با مقاومت نیروهای باقی مانده در اشرف مواجه شدند و به همین خاطر تعداد 52 نفر از اعضای فرقه به خاطر رجوی جانشان را از دست دادند و تعدادی هم زخمی و تعدادی هم مفقود شدند و این گونه رجوی ها پرونده بسته شدن اشرف را با خون گره زدند و در نهایت پنج روز بعد به دستور ارباب بزرگ شبانه و با خفت و خواری اشرف را ترک کردند تا پرونده آن برای همیشه بسته شود .

روزهای نزدیک به 15 شهریور قرار بود به عراق بروم بعد از عبور از مرز از طریق تلفن متوجه شدم که اشرف را تخلیه کرده اند. برای یک لحظه همه زمانهایی که در اشرف بودم از جلوی چشمم رژه رفت. از اینکه رجوی شیاد عنوان می کرد اشرف را هرگز ترک نمی کنیم ، اشرف مرز سرخ ماست ، اشرف مهد آزادیخواهان جهان است و اراجیفی از این مدل … یک لحظه احساس کردم سالیانی که در اشرف بودم به یکباره دود شد و به هوا رفت . در طول مسیر، ذهنم درگیر حرفهای رجوی در مورد اشرف بود و اینکه چطور با فریبکاری به ما انگیزه ماندن در اشرف می داد. در همان لحظه خوشحالی هم داشتم مبنی بر اینکه دیگر اشرفی در کار نیست و باید درب استراتژی فریبکاری رجوی را گل گرفت .

در نهایت به بغداد رفتم. وقتی از کم و کیف کار مطلع شدم و فیلم های فرار خفت بار مسئولین فرقه را دیدم پیش خودم گفتم که دیگر کار فرقه به مرحله آخر رسیده و هرگز نمی تواند باز هم دست به فریبکاری بزند و شعار اشرف همه چیز ماست تمام شد. بعد از آن اخراج از عراق و دیپورت به آلبانی اتفاق افتاد، کشوری که دوست صمیمی اسرائیل و آمریکا است . اما یک چیز برایم روشن بود که رجوی هرگز دست از فریبکاری بر نمی دارد و شاهد بودم که بعد از وارد شدن به لیبرتی نام اشرف دو بر او نهادند و بعد از وارد شدن به آلبانی محل استقرار خود را اشرف سه نامگذاری کردند. چون رجوی می دانست که با نام زن خود می تواند به اعضای نگون بخت خود انگیزه بدهد. وی برای اینکه خیال همه را راحت کند شعار توخالی هزار اشرف را عنوان نمود تا به همه نیروهای پیر و پاتال خود بفهماند که هرگز تا آخر عمر از اشرف خلاصی نخواهند داشت .

مدتی بعد به اشرفی وارد شدم که دیگر خبری از نیروهای فرقه نبود. به جاهای مختلف سر زدم و جای جای آن برایم خاطره ای از فریبکاری و حقه بازی سران فرقه داشت. از محل رژه که سعی می کردند تعداد افراد را زیاد نشان دهند تا پارکی که به دست ما در گرمای سوزان تابستان برای خوشنودی سران فرقه درست شده بود و مسئول مربوطه یعنی بتول رجایی معدوم مزد زحمات بچه ها در جیب خودش ریخت! تا مسجد ضرار که با بشکه های نفت درست کرده بودند تا با این حقه بازی به مواجب بگیران عراقی خود بقبولاند که آنان هم در قرارگاه اشرف مسجدی دارند . هر چند کسی در آن نماز نمی خواند چون کسی جرات نداشت که بدون اجازه مسئولین برای نماز به آنجا برود ، یا قبرستان اشرف که یادآور کشته هایی بود که مسبب همه آنان رجوی ها بودند و برای ظاهر سازی بعضاٌ رجوی در آنجا حضور می یافت تا اشک تمساح بر روی قبر کسانی بریزد که خودش مسئول مرگشان بود .

البته وقت کم بود ولی همین مقدار هم کافی بود تا خاطرات گذشته و خیانت باری که رجوی مسبب آن بود برایم زنده شود و نتیجه گیری کردم هر حرفی که رجوی طی این سالیان به ما می گفت دروغی بیش نبوده است. آنان اصلاٌ توان سرنگونی نداشتند و بیشتر به دنبال زندگی شاهانه خود بودند .

خروج خفت بار و شبانه از اشرف شروع داستانی بود که تازه شروع شده بود و این پروژه به دستور ارباب بزرگ یعنی آمریکا انجام می گرفت و رجوی همانند تسلیم شدن در مقابل نیروهای آمریکایی و دامن پوشیدن اکنون باید همه آن چیزی که سالیان روی آن سرمایه گذاری کرده بود تخلیه می کرد و بعد به لیبرتی و از آنجا به کشور آلبانی فرستاده می شد . شاهد بودیم و هستیم که نیروهای فرقه به محض رسیدن به آلبانی فرصت را غنیمت شمرده و راه خروج را در پیش گرفتند چون دیگر کسی نمی توانست مانع خروجشان شود و اکنون هم شاهد هستیم این روند ادامه دارد .

مریم قجر که خودش را برای برنامه تاسیس فرقه در 15 شهریور آماده می کرد؛ خروج خفت بار از اشرف مانند آوار بر سرش خراب شد . برای ما که به ماهیت واقعی رجوی ها اشراف کامل داریم او این بار نیز خروج خفت بار از اشرف را پیروزی نامید تا کسی از وی سئوال نکند که چرا پیروزی ؟ چرا شما هیچ وقت شکست را قبول ندارید ؟ اگر خروج از اشرف پیروزی بوده چرا این قدر دیر کردید ؟ مگر درخواست شما نبود که از نیروهای آمریکایی در مصاحبه بخواهیم که به سه کشور یعنی فرانسه و آمریکا و کانادا یا استرالیا بفرستند پس چرا از آلبانی سر درآوردید ؟ هنوز باورتان نشده که نمی توان به آمریکا اعتماد نمود ؟

در مورد اخراج از عراق و رفتن به آلبانی نیز مریم قجر باز هم نعره پیروزی سر داد. پس این همه سال در عراق چکار می کردید ؟ برای چه به عراق رفتید ؟ مگر قرار نبود برافروزید آتش بر کوهستانها! پس چه شد ؟ اما از آنجایی که رجوی هیچ وقت پاسخگو نیست اکنون مانند موش به سوراخی خزیده تا هم چنان بدون پاسخگویی بر طبل تو خالی پیروزی و سرنگونی بدمد و یک مشت مسئولین مفت خور و بی خاصیت که فقط کارشان بله بله گفتن است و همراه با رجوی بر طبل توخالی سرنگونی می کوبند .

البته اخراج از عراق و رفتن به کشور آلبانی باز هم پایان داستان نیست چون اکنون شاهد هستیم که به دستور غرب آنان باید همه مرزها و ارزشهایی که برای فریبکاری لازم داشتند را از بین ببرند از گذشته ننگین سازمان یعنی از بنیانگذاری گرفته تا انقلاب طلاق ، غسل هفتگی و عملیات جاری و اکنون هم شاهد هستیم در حرفهای مسئولین فرقه صحبت از خانواده و همسر می شود این یعنی تشکیلات رجوی بسیار فرسوده و پاره می باشد و مریم قجر با سیلی صورت خود را سرخ نگهداشته است .

زیر پا گذاشتن این گونه ارزشها برای رجوی ها که سالیان با این حربه ما را فریب دادند اکنون می تواند خود عامل تناقض بیشتر برای نیروهای باقی مانده باشد و باز هم شاهد ریزش بیشتر نیرو . چون وقتی نیرو به این فکر کند که این همه سال در عراق چکار می کردیم و این همه سال فریبکاری رجوی در مورد عملیات جاری و غسل هفتگی و اینکه خانواده کانون فساد است به یکباره رنگ عوض می کند می تواند مسئله داری در تشکیلات را بیشتر و ریزش ادامه یابد .

آری این گوشه ای از خاطره من از رفتن به عراق بعد از خروج خفت بار رجوی ها از اشرف بود و برایم درسهای بسیار گرانبهایی داشت و به واقع به این نکته رسیدم که این همه سال عمر خود را به پای چه جنایتکاری تلف نمودم و اکنون خوشحال هستم که توانستم با تصمیمی قاطع که برایم بسیار سخت بود از رجوی جدا شده و معنی زندگی و خانواده را درک کنم . در انتها باید به رجوی بگویم که شما اشرف را با خفت و خواری ترک کردید ولی ما با افتخار آنرا فتح کردیم و این داغی است که تا همیشه بر دل شما جانیان باقی خواهد ماند.

هادی شبانی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا