در قسمت پیش، در بحث مقایسه مسعود رجوی با اشو عنوان شد که در حالی که اشو روابط آزادانه جنسی را در فرقه خود رواج میداد و بهره کشی از زنان را از سطوح مدیریتی تا سواستفاده جنسی در فرقهاش گسترانده بود، مسعود رجوی رابطه جنسی با ده ها زن عضو فرقه را تنها برای خود آزاد میداند و بقیه اعضای عضو فرقه به ویژه مردان حتی از فکر کردن به جنس مخالف منع میشوند.
قسمت اول مقاله آیا اشو الگوی مسعود رجوی بود؟
حسن حیرانی عضو جدا شده از مجاهدین خلق که ساکن آلبانی است و تا کنون در مصاحبههای گوناگون با رسانهها، انتقادات خود به مسعود رجوی را با افشاگری درباره روابط درونی تشکیلات اعلام کرده است در مصاحبه ای با گاردین گفت: «برای مثال، شما مجبور بودید که بگویید مثلا من دختری را در تلویزیون دیدم و تحریک شدم یا امروز صبح خودارضایی کردم. اگر زیادی به اینها اعتراف کنی، نسبت به تو خشمگین میشوند و میگویند تو که هر روز تحریک میشوی چگونه میخواهی برای مردم ایران آزادی بیاوری؟». در گزارش گاردین آمده است که «هر روز عصر، مردها باید در گروههای کوچک با فرمانده هانشان برای «آموزشهای ایدئولوژیک» گرد هم بیایند و به افکار جنسی که ممکن است در طول روز داشته باشند اعتراف کنند ».
هرچند که اشو برای بی بندوباریهای جنسی در فرقهاش به بدنامی مشهور است، بنظر میرسد که مردان عضو فرقهاش راضی بودند. رزلین اسمیت، عضو سابق این فرقه به نشریه نیو ریپابلیک میگوید: «اگر زنها در درون فرقه راجنیش نمیخواستند بی بندوبار باشند به آن ها چنان القا میکردند که فکر کنند مشکلی دارند. کاری میکردند که کسانی که در این بی بندوباریها شرکت نمیکردند، احساس گناه و خودخواه بودن کنند و خود را خودمحور و سرد و خشک در برابر مردان بدانند. بعدها که من فاصله گرفتم بتدریج فهمیدم. من فکر میکردم که راجنیش فمینیست است. وقتی که در پونا بودم، میخواستم کتابی درباره عقاید او درباره زن بنویسم.
فکر میکردم که او مدافع حقوق زنان است چون از حق یک زن برای مدیریت فرقهاش حمایت کرده بود. همه اشرام را زنان اداره میکردند و من خیلی تحت تاثیر قرار گرفته بودم. اما بعد که دور شدم فهمیدم که فضا از اساس مرد سالارانه بود. زن ها کارگران جنسی بودند که در خدمت هوسهای مردان بودند».
راز مگو: عقیم کردن در هر دو فرقه رجوی و اشو
ساتیا فرانکلین به خاطر دارد که شیلا عمل بیرون آوردن رحم را انجام داده بود. «فکر میکنم او اولین نفر بود. بگوان فکر میکرد که بچه موجب حواس پرتی از مسیر معنوی است. او میگفت هسته خانواده یک مرض است.»
هر چند که مسعود رجوی به این وضوح این جمله را نگفته است اما عملا در برابر تشکیل خانواده و بچهدار شدن از بگوان اشو هم ظالمانهتر عمل کرد. زهرا میرباقری و مریم سنجابی از زنان جدا شده از مجاهدین خلق، برای اولین بار فهرستی از اسامی صد زن عضو مجاهدین خلق را ارائه کردند که توسط دکتر فرقه، نفیسه بادامچی تحت عمل جراحی عقیم شده بودند.
در فرقه اشو مردان هم از عقیم شدن در امان نبودند. ساتیا میگوید: «نه همه مردان ولی شمار زیادی عمل وازکتومی انجام دادند. آیا افراد به اجبار این کار را میکردند؟ به افراد میگفتند که اگر میخواهید در مسیر معنویت قرار بگیرید بهتر است که این کار را بکنید.»
بنظر میرسد که مردان عضو مجاهدین خلق در این مورد خوش شانس تر بودند. بسیاری از افرادی که توانستند از تشکیلات جدا شوند، بعدها ازدواج کردند و بچهدار شدند و طعم زندگی خانوادگی نرمال را چشیدند.
در اشرف و اشرام کودکان از والدین جدا شدند
نوآ مکسول و خانوادهاش در دهه هشتاد میلادی درگیر فرقه اشو شدند. او در آوریل 2018 در مصاحبهای با گاردین گفت که در اشرام مادرش در یک جا، پدرش جای دیگر و نوآ در پناهگاه بچه ها بود. او میگوید: « ما یک خانواده به هم وابسته طبقه متوسط دهه هفتادی بودیم که در مدت خیلی کوتاهی از هم پاشید.»
پناهگاه بچه ها یک سازه هشت ضلعی از جنس بامبو بود با تخت های دو طبقه، نوآ و بچههای دیگر – از استرالیا و آلمان و آمریکا—تقریبا به حال خود رها بودند. او میگوید: «وقتی که از فرقه بیرون آمدم و به کشورم بازگشتم ده ساله بودم اما خواندن و نوشتن بلد نبودم.»
در عراق در کمپ اشرف، کودکان مجاهدین خلق، در ساختمانهای جدا از والدین نگه داری میشدند. رجوی پا را از این هم فراتر گذاشت و در سال 1991 دستور داد فرزندان اعضا را، از نوزاد تا نوجوان، به اروپا منتقل کنند. این انتقال هفتصد هشتصد نفره که به نوعی قاچاق کودک به شمار میرفت، شامل داستان هایی پر از آب چشم است که میتوانید نمونه هایی از آن ها را در لینک زیر بخوانید:
در اشرام اگر والدی تصمیم میگرفت که از گروه جدا شود میتوانست فرزند خود را بردارد و برود اما در اشرف والدین دیگر هیچ نسبتی با فرزندان خود ندارند. بنا بر آموزههای فرقه رجوی والدین به سادگی فرزندان خود را انکار میکنند. بسیاری از افرادی که از تشکیلات جدا شدند تلاش بسیار کردند که فرزندان خود را از تشکیلات پس بگیرند، برخی موفق شدند و بسیاری موفق نشدند. بسیاری از کودکانی که خارج از تشکیلات بزرگ شدند هرگز دیگر اجازه نیافتند با والدین خود در درون فرقه ارتباط بگیرند.
اعضای اشرف و اشرام، محروم از دنیای آزاد
بنابر گزارش نیوزویک، فرقه اشو مزرعهای خالی در ایالت اورگون را به شهر بزرگ راجنیش پورام یا اشرام تبدیل کرده بود. هزاران نفر از ستایش کنندههای راجنیش، همه با لباسهای قرمز در آن ساکن بودند. این شهر همه زیر ساختها مثل فرودگاه و آتشنشانی و پاساژ و رستوران و مرکز مراقبه را داشت. چه داستان آشنایی!
شهر اشرف در عراق که بنا به گزارش الیزابت روبین در نیویورک تایمز در سال 2003، سینما و پمپ بنزین و رستوران و کارخانه نوشابه سازی و …مخصوص به خود داشت و اعضا با یونیفرمهای خاکی در حال عقب و جلو کردن تانکها و تمیز کردن نفربرها در همه جا دیده میشدند.
اما در این شهرها، اعضا یک چیز ندارند: ارتباط با دنیای بیرون. اعضای مجاهدین خلق بیش از سی سال، برخی نزدیک به چهل سال است که از دنیای آزاد منزوی هستند. یعنی از زمانی که گروه در دهه 80 میلادی در عراق در پناه صدام حسین ساکن شد، تا اکنون که در شهرکی به نام «اشرف سه» در جوار دهکده مانزا در آلبانی ساخته، اعضایش را حبس کرده است. در مقاله گاردین درباره اشرف سه میخوانیم: «دروازههای مجموعه مجاهدین خلق در دامنه تپهای در منطقهای روستایی در آلبانی، معمولا سفت و سخت بسته است، دو شیر سنگی و یک تیم بزرگ از نیروهای امنیتی آلبانیایی از آن محافظت میکنند. بازدیدکنندگانی که از پیش اعلام نکرده باشند به درون این محوطه حصاردار اسرارآمیز که بیش از دو هزار نفر مجاهد زندگی میکنند، راه داده نمیشوند.»
با مطالعه بیشتر قطعا بسیاری شباهتهای دیگر میان فرقه رجوی و فرقه های خطرناکی چون اشو میتوان یافت که در این مقال نمیگنجد. زمانی که مسعود رجوی در سالهای نخست دهه هشتاد میلادی در حال پایهگذاری فرقهاش بود، فرقه اشو رو به افول بود، احتمال این وجود دارد که رجوی از تجارب رهبران فرقهای چون اشو استفاده کرده باشد تا کیش شخصیتی خود را بر پایههای مستحکمتری بنا کند. کیش شخصیتی او علیرغم ناپدید شدنش از سال 2003، کمابیش برقرار است. با این وجود، هیچ فرقهای تاکنون نتوانسته است مادام العمر به حیات خود ادامه دهد. جوامع فرقهای کمابیش با دلایل مشابه با توجه به تهدیدی که برای جامعه میزبان ایجاد میکنند، متلاشی میشوند.
پایان
مزدا پارسی