عَلم کردن طبله ای بنام «کانون های شورشی» آخرین فاز از بندبازی رجوی در حوزه استراتژی است که بیش از چهار دهه قدمت داشته و همچنان اعضای گرفتار در این فرقه را سرکار گذاشته است.
بعد از سقوط صدام و اخراج مجاهدین از عراق آنها با حمایت آمریکا در طول سالهای ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۵ در کشور آلبانی مستقر شدند بعد از این، وضعیت آنان به طور کلی تغییر کرد. چرا که دیگر خبری از توپ و تانک و جنگ و شاخ و شونه کشیدن های نظامی نبود. از این تاریخ به بعد بود که سازمان منفعل شده و برای فرار از این وضعیت باید چاره ای می اندیشید تا ثابت کنند که هنوز هم در داخل کشور پایگاه اجتماعی دارند.
البته همه ی این کارها برای این بود که بتوانند اعضای درون سازمان را راضی نگه دارند چون با توجه به اینکه اعضای سازمان از قرارگاه بسته ای مثل اشرف به کشوری آزاد رفته بودند دیگر کم کم تمایلات آنان نسبت به سازمان کمتر می شد و وارد دنیای جدیدی شده بودند که سازمان آن دنیا را سالها از چشم اعضای خود پنهان نگه داشته بود.
مریم رجوی برای حفظ موجودیت خود اقدام به برگزاری همایش کرد و با اجاره افراد سعی کرد اینطور وانمود کند که علاوه بر اعضای اندک درون سازمان آنان طرفداران دیگری هم در کشورهای مختلف اروپایی دارند.
از سال ۱۳۹۵ به بعد بود که رجوی با حمایت های مالی عربستان سعی کرد استراتژی باصطلاح «کانون های شورشی» را در داخل کشور راه بیندازد تا به حامی جدید خود نشان دهد که این فرقه نیز در داخل کشور همچنان از حمایت برخوردار است. طبله ای که صدای آن تنها به گوش رهبران بدنام و فاسد مجاهدین می رسد.
مسعود رجوی خودش هم به خوبی می دانست که در داخل ایران با توجه به سابقه تروریستی و جنایتکارانه اش در میان مردم جایگاهی ندارد. اما طوری وانمود می کرد که «کانون های شورشی» زمینه ساز بازگشت آنان به ایران خواهند بود.
اما مدت زیادی طول نکشید که همین کانون های شورشی که روزی برای بازگشت اعضا به ایران آن را تبلیغ می کردند خود به بن بستی استراتژیک برای سازمان تبدیل شد.
امروز تنها ابزار مجاهدین برای ایجاد شکاف در بین مردم سواستفاده از مشکلات معیشتی است تا با پروپاگاندای سازمان یافته رسانه ای در فضای مجازی، عملیات روانی خود در حوزه های مختلف سیاسی – اجتماعی و ایجاد فضای ناامنی و بی اعتمادی در بین مردم را پیش ببرد.
حال بعد از چندین دهه فریبکاری و متوسل شدن به انواع و اقسام ترفندها در حوزه استراتژی، زوال سرمایه اجتماعی همچنان درد بی درمان سران فرقه رجوی در ایران محسوب می شود.
بنظر میرسد مجاهدین به این نتیجه رسیده اند که تاثیرگذاری افراد خارجی بیشتر از گفتار درمانی های سران فرقه در حوزه استراتژی است که دهه هاست ادامه دارد که صرفا در کادر روحیه دادن به اعضای نگون بخت فرقه کارآیی دارد.
در این میانه استراتژی آبکش شده ای به نام «کانون های شورشی» هم که آخرین تولید رجوی است ظاهرا کارکرد خود را از دست داده است و سازمان برای روحیه دادن به اعضای محصور در اردوگاه این گروه در آلبانی این بار مجبور است بعد از عبور از جان بولتون دست به دامن مایک پنس معاون پیشین ترامپ شود تا سخنان مسعود رجوی از زبان این شخص بیرون آمده و با تعریف از حضور باصطلاح کانون های شورشی در ایران، شکست فضاحت بار استراتژی رجوی را با گفتار درمانی لاپوشانی کند.
نتیجه اینکه مجاهدین هر چند با توجه به تجربیات تروریستی و جنایتکارانه شان می توانند در کادر عملیات ایذایی و با هویت های جعلی افرادی را فریب داده و تحت عنوان «کانون های شورشی» خساراتی را به مردم ایران وارد کنند ولی هرگز نمی توانند پایگاه اجتماعی از دست رفته را دوباره بازگردانند.
چرا که تنها چیزی که امکان پاک کردن آن از حافظه مردم چه در نسل دهه شصت و چه در نسل های بعدی وجود ندارد، سوابق ننگین این گروه در ارتکاب انواع جرم و جنایت، ترور و کشتار و خیانت و مزدوری به بیگانگان -که پیوستن به ارتش صدام در رأس همه اینها قرار دارد – است.
نویسنده : علی صدر