بی گمان قصه اردوگاه اشرف برای نسلی که روزگاری را با آن ها گذرانده، تلخ و نامیمون اما برای نسل جدید یک تلنگر است.
چرا که از این دست فرقه ها در ابعاد مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، مذهبی و … همیشه در تاریخ وجود داشته و خواهد داشت. فرقه هایی که با شعارهای جذاب و به اصطلاح روشنفکرانه، قشر هیجانی جامعه را به سمت خود می کشانند، در برزخ ناآگاهی، عقلانیت را از آن ها می ربایند و چون رباتی به هر سمت و سو هدایت می کنند.
نمایش بابا آدم از این منظر قابل تامل است…
ایران تئاتر- علی رحیمی:
نگاهی به نمایش بابا آدم اثر لیلی عاج
ربات هایی که پای هیچ ایستاده اند
لیلی عاج در آخرین نمایش خود، از دل یک روایت مستند قصه دردناک سقوطی را کنکاش می کند که از پس ناآگاهی ها چون دمل چرکین سرباز کرده و عقلانیت را به یغما می برد.
بابا آدم قصه مجاهدین خلق همان سازمانی است که در سال 1344 توسط روشنفکران جوان مسلمان با هدف سرنگونی رژیم پهلوی و برتری جامعه زحمتکش کارگر و مستضعفان بر نظامات طبقاتی استثماری تاسیس شد، اما خیلی زود با حذف برخی صاحب نظرانش، تغییر ایدئولوژی داد و رسالتش را از حمایت خلق به سمت تصفیه حساب با خلق تغییر داد.
در این تغییر ایدئولوژی، لاجرم نیاز بود تا عقلانیت نیز به عنوان مهم ترین ابزار بشری از اعضایی که در راه اعتقادات شان دل در گرو سازمان داده بودند، گرفته شود و آن ها به موجودات ماشینی فرمانبر که اجازه هیچ گونه ابراز وجودی ندارند، تبدیل شوند. خودسوزی دسته جمعی، طلاق سازمانی، عملیات جاری، بی هویتی، سرکوب عاطفه، بردگی جنسی، عقیم سازی و … گوشه هایی از برنامه هایی بودند که برای هدایت اعضای این فرقه به سمت اطاعت کورکورانه اجرایی شدند.
لیلی عاج در آخرین ساخته خود تلاش کرد تا از دل یک روایت مستند گونه از این فرقه، زوایایی از یغمای انسانیت را کالبد شکافی کند.
نمایش در یک فضای غریب در بیابان استان دیاله عراق، همان منطقه ای که تا چند سال پیش مقر اصلی سازمان مجاهدین خلق در اردوگاه اشرف بود، می گذرد.
مرکزیت اصلی داستان قصه خانواده هایی است که در این بیابان در انتظار گوشه چشمی از فرزندانشان هستند. خانواده هایی که از درون رنج دوری و فراغ از فرزند، همسر یا پدر و مادرشان آن ها را از پای درآورده و از بیرون رنج کسر شأن و سرافکندگی که به واسطه اعتقادات کجروانه عزیزانشان در بین مردم دارند.
آن ها پشت دیوارهای اردوگاه اشرف در برزخ دیاله آمده اند تا اجازه دیدار بیابند، شاید مرهمی برای رنجشان پیدا کنند. پادزهری برای همه فشارهایی که سال ها از درون و بیرون بر زندگی شان تحمیل شد و درمانی برای آن نداشته اند. غافل از آن که آنهایی که انتظارشان را می کشند نه قدرت ابراز وجود دارند و نه امکانش را. آن ها در حصار فکری جمود و تحجرگرایی تصمیم گیرندگان اردوگاه، عقلانیت از کف داده و چون رباتی حلقه به گوش، آموزش فرمانبری می بینند.
“عاج” با تعریف این روایت تلخ که بر گستره نمایش چنبره زده و روایت بر پایه آن شکل می گیرد، تلاش دارد تا زندگی زیر سایه یک ایدئولوژی غیرعقلانی را نمایان کند. ایدئولوژی ای که با ایجاد فضای وحشت، بی اعتمادی و … اصلی ترین نیاز زندگی یعنی عاطفه را از اعضایش می گیرد و آن ها را به ماشینی برای اجابت خواسته ها تبدیل می کند. به همین دلیل هم هست که “بابا آدم” نه دنبال قهرمان می گردد و نه نتیجه و پایان. نمایش مخاطب را با بمبارانی از اطلاعات دوره می کند. عاج در این نمایش فقط می خواهد در گوشه ای بنشیند و واقعیت را روایت کند.
روایت سقوط عقلانیت در انسان هایی که خود را مسئول حفظ و حراست از توده می کردند و توده را متهم به غفلت. به همین دلیل هم هست که در نمایش لیلی عاج، «وجدان» در قالب یک شخصیت مجزا هویدا می شود.
در بیابان دیاله خانواده ها با توجه به مسافت زیاد تا آسایشگاه های اشرف، برای صدا کردن عزیزانشان از بلندگو استفاده می کردند. مسئولان اردوگاه اشرف نیز در اقدامی متقابل با پخش مارش ها و سرود مانع از رسیدن صداهای خانواده ها می شدند.
وجدان “غفار بنی آدم” – پدر یکی از مجاهدین خلق حاضر در اردوگاه – که در شمایل یک مرد نمایان می شود در نمایش وظیفه پایین آوردن بلندگوهای اردوگاه اشرف را برعهده دارد. بلندگوها یک به یک پایین آمدند تا شاید صدای درد از اردوگاه به خانواده ها برسد. صدای ربات هایی که هنوز پای اعتقاداتشان ایستاده اند!!!
**اگر موفق به دیدن “بابا آدم” نشدید، این نمایش در جشنواره تئاتر فجر در دو سانس اجرا می شود و این آخرین اجرای بابا آدم خواهد بود.
دوره جدید نشریه تخصصی تئاتر “نقش صحنه” شماره ۱۴ (مهر و آبان ۱۴۰۰) به نقد و بررسی نمایش تأثیرگذار و ماندگار “بابا آدم” به نویسندگی و کارگردانی “لیلی عاج” پرداخته و تصویری از این نمایش را بر روی جلد منعکس نموده است.
عاطفه نادعلیان