کم نبوده اند افرادی که در راه به اصطلاح آرمانهای تشکیلات مجاهدین خلق خالصانه جان خود را فدا کردند. از کودک سربازانی چون مریم قیطانی که در عملیات فروغ جاویدان در سن 15 سالگی کشته شدند تا فرماندهان با سابقه تشکیلات که عمر خود را برای سازمان رجوی گذاشتند. رضا تابع یکی از این افراد بود که پس از سالها خدمت صادقانه به مجاهدین خلق در سال 2014 بر اثر سکته قلبی در گذشت اما با وجود آنکه از فرماندهان رده بالای مجاهدین خلق بود هیچ نامی از او و خدماتش به تشکیلات در رسانههای مجاهدین یافت نمیشود چرا که او چندی پیش از مرگ از تشکیلات جدا شده بود. امیر یغمایی از کودک سربازان سابق مجاهدین خلق در ویدئویی با عنوان «یادی از دوست و فرمانده سابق رضا تابع» که اخیرا در یوتیوب خود منتشر کرده است، درباره رضا تابع صحبت میکند.
امیر یغمایی که در سن 14 سالگی برای عضویت در ارتش به اصطلاح ملی آزادی بخش به عراق برده شد و در 22 سالگی پس از گذراندن سختترین فشارها و شکنجههای روحی موفق به خروج از تشکیلات شد، از نخستین کودک سربازانی است که درباره ماهیت فرقهای مجاهدین لب به سخن گشود و به سرعت از سوی سازمان – از جمله مادر مجاهدش – برچسب مزدوری خورد. او که از اعضای فعال افشاگریهای اخیر کودک سربازان سابق مجاهدین خلق در فضای شبکههای اجتماعی است در ویدیوی تازه خود درباره رضا تابع، اعلام میکند که مدتی است که تصمیم گرفته است صادقانه و شفاف از سرگذشت خویش در فرقه رجوی صحبت کند.
این بار، خواندن مقالهای به نویسندگی یک راننده تاکسی ایرانی در آلمان درباره رضا تابع او را بر آن داشت که در ویدئویی درباره این شخص به عنوان یکی از نیروهای خدوم مجاهدین و در عین حال قربانی مجاهدین صحبت کند. بنا به گفته امیر یغمایی، زمانی که او در سال 1998، در سن 14 سالگی به همراه دیگر کودک سربازان برای آموزش نظامی در هنگ موسوم به حنیف مستقر شد، رضا تابع فرمانده یگان بود. او رده بالایی با عنوان MO داشت و از فرماندهان هنگ حنیف بود. یغمایی درباره روحیات رضا تابع میگوید: « یک آدم بسیار شوخ طبع، پرانرژی، خندان و مرد با شرفی بود. بچه ها خیلی دوستش داشتند. با او شوخی میکردند و او هم اکثرا با بچه ها شوخی میکرد.»
به گفته امیر یغمایی رضا تابع بر خلاف دیگر فرماندهان یگان کودک سربازان، که خشک و سرکوبگر بودند و کودک سربازان از جمله خود او را تحت فشار قرار میدادند، فضای قرارگاه را مثبت میکرد. امیر یغمایی شهادت میدهد که در طول دوران حضورش در مجاهدین هیچ بدی از تابع ندید و “فقط انسانیت را از او آموخت”.
نتیجه انسانیت ورزی در مجاهدین خلق
بدیهی است که رضا تابع با چنین روحیهای نمیتوانست مناسبات غیردمکراتیک، غیرانسانی و سرکوبگر مجاهدین خلق را تاب بیاورد. او به مانند بسیاری از اعضای باسابقه و آزاده مجاهدین خلق وقتی که متوجه قوت گرفتن کیش شخصیتی مسعود رجوی شد، از تشکیلات جدا شد. برای رضا تابع این جدایی تبعات سختی داشت. چنانچه امیر یغمایی به نقل از آن راننده تاکسی میگوید، رضا تابع دو سال نخست پس از خروج از عراق را به صورت غیر قانونی در یونان زندگی کرد و سپس به آلمان رفت و در آنجا با آن راننده تاکسی ایرانی آشنا شد و برای اقدام به گرفتن پناهندگی سیاسی و اقامت در آلمان از او کمک گرفت. رضا تابع چند سال بعد در حالی که زندگیاش در آلمان به تازگی روال عادی گرفته بود، پس از بازگشت از دندانپزشکی در خیابان بر اثر ایست قلبی از دنیا رفت. راننده تاکسی مذکور با جمع آوری اعانه از میان ایرانیان حاضر در شبکههای اجتماعی موفق میشود که جسم بی جان رضا را به درخواست خانوادهاش برای آنها در ایران بفرستد.
امروز پس از گذشت شش سال از سرنوشت غم انگیز یک فرمانده سابق مجاهدین خلق، شنیدن سرگذشت او از زبان کودک سرباز سابق مجاهدین خلق، نهایت بیتعهدی تشکیلات مجاهدین خلق نسبت به اعضای خود را نشان میدهد. رضا تابع تنها یک نمونه از هزاران انسانی است که عمر خود را برای آرمانهای مجاهدین فدا کردند.
امیر درباره بیاعتنایی تاسف بار سران مجاهدین خلق به مرگ یک فرمانده سابقشان که در عملیات های بسیار از جمله چلچراغ و فروغ جاویدان همراهی شان کرده است، میگوید: « سازمان نه پیگیری کرد، نه کمکی، نه تسلیتی، نه هیچی! واقعا این همه سال این فداکاری کرد، بها پرداخت، سازمان اعضا را مثل تفاله بیرون میاندازد و اعضا به این حال اسفناک در غربت وسط خیابان فوت میکنند. انگار نه انگار که این مرد وجود داشته است! فرد چقدر فداکاری کرد. حالا درست و غلطش بماند به هر صورت رضا یکی از اعضای سازمان بود که با نیت پاک وارد سازمان شد.»
در تشکیلات مجاهدین خلق فراوان بودند کسانی که وقتی متوجه شکل گرفتن دیکتاتوری مسعود رجوی شدند، شروع به انتقاد کردند و وقتی انتقادهایشان با سرکوب، ارعاب، تحقیر و شکنجه مواجه شد، عزمشان را برای خروج از تشکیلات جزم کردند و مخاطرات خروج از تشکیلات را به جان خریدند، هرچند که فرار از سرسپردگی در یک ساختار فرقه ای بغایت کار دشواری است. امیر یغمایی درباره رضا تابع و افرادی چون او میگوید: « رضا و امثال او دیگر کاری نمیتوانستند بکنند و باید از سازمان و تشکیلات اطاعت میکردند اما تفاوت هست میان رضا و افرادی که روح خود را به این تشکیلات و فرقه فروختند و افراد را در فرقه سرکوب کردند. من هیچ وقت این را در رضا ندیدم با اینکه از لحاظ مدار تشکیلاتی جایگاهی داشت و از او انتظار میرفت که این کار را بکند.»
بچهها سوختند تا مریم رجوی به دروغ گویی ادامه دهد
رضا تابع و بسیاری دیگر بالاخره از مجاهدین جدا شدند و سالهایی را هرچند به دشواری در جهان آزاد زندگی دوباره ساختند و زیستند. چه بسیار کسان که جان خود را فدای مجاهدین خلق کردند پیش از آن که یک روز طعم زندگی آزاد به دور از خشم و کینی که رجوی تزریق میکند، را چشیده باشند. در سال 2003، صدیقه مجاوری و ندا حسنی دو زن جوان برای اعتراض به دستگیری مریم رجوی خود را به آتش کشیدند و جان خود را فدای رهایی رجوی از اتهام تروریستی و پولشویی کردند در حالیکه در همان زمان پلیس فرانسه در مقر مریم رجوی میلیون ها دلار، هزاران یورو، اسناد و تجهیزاتی که پولشویی را تایید میکرد، کشف کرد. حسرت امیر یغمایی برای کسانی که جان خود را در راهی دروغین برای هیچ فدا کردند چنین ابراز میشود: « بچه هایی پاک در این راه فدا شدند، برای دستگیری مریم رجوی در فرانسه، بچهها ، جوانها خودشان را به آتش کشیدند، از بین رفتند تا مریم رجوی زنده بماند و به دروغگویی و فریبکاری خودش ادامه دهد.»
از آغاز سال 1400 تا کنون دست کم هشت نفر از اعضای مجاهدین خلق درون کمپ اشرف سه از دنیا رفتهاند و شمار مزارهای قطعه مخصوص مجاهدین در گورستان مانز دائما رو به افزایش است. در پی فوت هر کدام از این افراد پیام تسلیتی در رسانههای فرقه درج میشود و از متوفی به نام مجاهد صدیق یاد میشود، در حالیکه اگر این فرد تنها یک روز پیش از مرگ از تشکیلات جدا میشد و در خیابانهای آلبانی دارع فانی را وداع میگفت نه تنها مرگ او به سازمان هیچ ارتباطی نداشت بلکه قطعا تا پیش از آن از رتبه «مجاهد صدیق» به «بریده مزدور» تنزل یافته بود.
مزدا پارسی