آندرانیک آساطوریان نام هنرمندی است که در دنیای موسیقی ایران تحولات بزرگی انجام داد و با هنرمندان بزرگی کار کرد که در دنیای موسیقی ایران حرف اول را می زنند، در هنرمند بودن آندرانیک شکی نیست و می توان گفت تکرار ناشدنی است، اما در علم سیاسی وی بایستی به وی نمره منفی داد چرا که در انتخاب خود در دنیای سیاسی دچار اشتباه بزرگی شد که اکنون در افکار عمومی اگر هنرش را کنار بگذاریم کسی برایش هورا نخواهد کشید، البته تأکید کنم آندرانیک اگر عضو شورای کاذب رجوی شد چونان خیلی از جوانان دیگر که با سخنرانی های احساساتی رجوی جذب فرقه شده و بعد هم پشیمان شدند بوده و بدون آگاهی و مشورت با کسانی که سازمان رجوی و شورای وی را می شناختند انتخابی اشتباه نموده بود.
فرقه دغلکار رجوی همیشه چند هنرمندی که به شورا پیوستند را دور از مناسبات درونی نگه می داشت تا مبادا با روبرو شدن با اعضای خود در اشرف چشمشان باز شود و کاسه کوزه درهم شکسته رجوی را روی سرش خراب کنند، فرقه رجوی زنده یاد خانم مرضیه را از همان ابتدا تحت شدیدترین کنترل قرار داده بود که تماسی با اعضای سازمان نداشته باشد و اگر در اردوگاه اشرف درعراق هم ایشان حاضر می شدند زنان فضول و جاسوس مجاهدین بیخ گوش مرضیه بودند و هرگز لحظه ای تنهایش نمی گذاشتند تا مبادا کسی چیزی به او برساند که به مزاج فرقه خوش نیاید، خانم مرضیه بیش از پنج نامه برای من از فرانسه فرستاده بود که مسئولین فرقه رجوی برایم می خواندند و بعد پاره می کردند و هرگز هم نتوانستم با ایشان رو به رو شوم چون از ترسشان چنین اجازه ای را نمی دادند، خانم مرضیه با فشارهای فرقه رجوی چند سال آخر عمر خود را منزوی و به دور از چشم مردم گذراند و عاقبت هم دق مرگ شد.
اما مرحوم آندرانیک آساطوریان بدون آگاهی و شناخت شورا و مجاهدین را انتخاب کرده بود و ناآگاهانه هم از دنیا رفت، در زمانی که در عراق و در تشکیلات شیادانه مجاهدین بودم یکی از جلسات شورای دروغین فرقه رجوی در بغداد برگزار شد که آقای آساطوریان هم در آن شرکت داشت، یکی از اعضای شورا که وی هم در تشکیلات و دراردوگاه مجاهدین با من بود در ساعت تنفس شورا به آندرانیک گفته بود که در ارتش مجاهدین یک ارمنی ایرانی هم هست، آندرانیک با خوشحالی گفته بود چه جالب من میل دارم وی را ببینم،آن عضو شورا که از اسم بردنش معذورهستم خانم رقیه عباسی را نشان داده بود و گفته بود به آن خانم بگویید تا هماهنگ کند چون آن خانم فرمانده اوست، وقتی آندرانیک به خانم عباسی مراجعه می کند و تمایل خود را برای دیدار با اینجانب بیان می کند همین خانم رقیه عباسی پاسخ دروغی به وی می دهد و می گوید که فلانی ( یعنی اینجانب) در مرز هستم، در حالی که من همیشه در اردوگاه مجاهدین بودم و اصلاً کاری به مرز و این چیزها نداشتم، جلسه بعدی شورا هم باز در بغداد بود که همین اتفاق تکرار می شود و باز به آندرانیک می گویند که در مرز هستم، آن عضو شورا که با من رابطه نزدیک داشت هم تعجب کرده بود و به من می گفت نمی دانم چرا مجاهدین نمی خواهند که آندرانیک تو را ببیند؟
جواب این سوال را خودم بهتر می دانم، فرقه رجوی که سرتاپا با دروغگویی و حقه بازی سرپا است از دیدار اعضای شورایی که از درون مناسبات اطلاعی نداشتند با دیگر افراد درون تشکیلات ترس داشت، که مبادا از آنچه در درون مناسبات فرقه می گذرد آگاه شوند و به طور مثال موقع بازگشت به اروپا یا امریکا از شورا جدا شوند ویا اعتراض کنند و یا حتی در جایی صحبتی در رابطه با پایمال کردن اولین و پایه ای ترین حقوق انسانی اعضا در کمپ مخوف اشرف نکنند، طبیعی است که فرد هنرمندی چونان آندرانیک که درمحیط کاری خود با هنرمندان سروکار داشت اگر شناختی از این هیولای های آدمخوار داشت یا اساساً سراغ شورای کذایی نمی آمد یا سریع آنجا را ترک می کرد، چون در محیط هنری درامریکا اکثراً هنرمندان زمان شاه هستند که مجاهدین را آدم حساب نمی کنند.
اگر در آنروز با آندرانیک ملاقات می داشتم طبیعی بود که به زبان ارمنی آنچه را که بایستی به او می گفتم که امروز و پس از مرگ وی نامش مورد سوء استفاده مرده خوران مجاهد قرار نگیرد، البته سران فرقه رجوی این را می دانستند و برای همان ارمنی صحبت کردن هم اجازه دیدار با او را ندادند چون زبان ارمنی نمی دانستند و نمی توانستند بفهمند چه می گوییم، مواقعی هم که سالی یک بار به کلیسا در بغداد می رفتم یکی از فضول جاسوس های مجاهدین هنگام ملاقات با اسقف کلیسا سرش را داخل سوراخ دماغم می کرد تا شاید کلمه ای از گفته هایمان را متوجه شود.
به هر ترتیب در سالگرد مرگ آقای آندرانیک آساطوریان فرقه رجوی در سیمای نامبارکش برنامه ای را در تعریف و تمجید از آندرانیک راه انداخته و وی را مجاهد اشرفی نام گذاری کرده، چیزی که بسیار مضحک و خنده آور هم هست، چون آندرانیک نه مجاهد بود و نه رنگ اردوگاه مخوف اشرف را دیده بود و نه مجاهدین و رهبر کلاش آن را شناخته بود که اگر می شناخت هرگز به سمت این جانیان راه خود را کج نمی کرد، و اگر وارد اشرف می شد طبعاً با او ملاقات می کردم و همانگونه که گفتم وی را در جریان آنچه بر ما و سایرین درآنجا می گذشت قرار می دادم، آندرانیک آساطوریان را بدون شک می توان دردنیای هنری اسطوره ای در موسیقی ایران نامید که دارای پرونده ای درخشان می باشد، اما در دنیای سیاسی به هیچ عنوان نمی توان به وی نمره مثبتی داد چون انتخاب وی از بیخ اشتباه بود و فراموش نکنیم که او هرگز نتوانست در پیرامون هنری خود در امریکا از نظر سیاسی تآثیر گذارباشد، وگر نه هنرمندان دیگر را هم با خود همراه می کرد، البته هنرمندان ایرانی بخوبی با چهره پلید مجاهدین آشنا هستند و تا کنون تعداد زیادی هم دست رد به پیشنهاد های فرقه رجوی زده اند.