مادر شدن برای زنان، همچنانکه پدر شدن برای مردان، مرحله ای از بلوغ فکری و جسمی محسوب می گردد. بارداری و حفاظت از طفل هورمون های محبت و عاطفه را در وجود زن به منصه ظهور می رساند، مادر بودن مقدس است، زنان در خانواده و در خانه به حیثیت و حق زندگی و زنانگی دست می یابند، زنان در محیط های کار و در بحث اشتغال نیز به بلوغ اجتماعی می رسند، بدن زن وسیلهای است که قاعدتاً نسل بعدی را در وجود خودش میپروراند و به وجود میآورد و بعد از اینکه به وجود آورد، نسبت به فرهنگهای مختلف، جایگاهی که یک مادر و یک زن انتخاب میکند آنجاست که نقش یک مادر و رُلی که در تربیت نسل بعدی دارد خیلی خیلی مهم میشود. ارزشی که قاعدتاً دارد به این مسئله گذاشته میشود یا اینکه میگویند «بهشت زیر پای مادران است» خیلی زیباست. رل های دیگر برای زنان در کنار نقش مادری و تربیت است که شکوفا تر می شود. بدیهی است که ایفای این نقش، از مسئولیت ها و انتظاراتی که از زنان در سایر پهنه های اجتماعی است، نمی کاهد، نهاد خانواده از مقدس ترین نهادهای اجتماعی است. هرگز نمی توان نقش مادری و زنانگی یک زن را حذف کرد و بعد انتظار تعالی و رشد از او داشت! البته که مردان نیز در کنار زنان، وظائف مهم پدرانگی دارند که الان در این مقال قصد ورود بدان را نداریم. اگر تجارب زنان موفق تر را مطالعه کنیم، این زنان در خانواده نیز معلم و استاد تربیت و تعلم فرزندان بسیار خوبی بوده اند. لذت روابط عاطفی با فرزند را نباید از زنان گرفت.
حال پس از این مقدمه کوتاه، برمی گردم به فرقه ای که این احساسات مقدس و پاک و زنانگی ها را حذف کرده است، البته حذف کامل نه! بلکه زنان، در حرمسرای یک مرد، باید دوباره زن بشوند، اما نه یک زن کامل ، بلکه زنی که بعنوان یک کالا باید برای یک رهبر هوسباز رقص رهایی بکند.
در فرقه رجوی، زنان از احساس و عواطف مادری نیز محروم می شوند و به ربات های بی جانی مبدل می گردند که تهی از هرگونه زنانگی است، که در پروسه بزرگترین آسیب ها را تجربه می کنند.
اگر به قیافه های زنان در فرقه رجوی توجه کنید، همه دچار افسردگی های شدید هستند و حفره های عاطفی بسیار دارند، زنانی که از مهم ترین وظیفه خود یعنی مادرانگی محروم بشوند، مسلما دچار یک سوگواری مستمر روانی و روحی خواهند شد، چون تجربه ای است که تمام زنان دارند اما شما مجبور شده اید از آن محروم شوید، ساعت بیولوژیک زنان که در علم روانشناسی بسیار مشهور است، زمانی است که یک زن بدنبال یک همدم و یک همسر می گردد، در ساعت بیولوژیک یک زن یا یک مرد، درخواستی درونی دارد که هر چه زودتر باید یاری برای خود پیدا کند. در نتیجه زمانی که مغز و روحیه و منطق من به من میگوید به خاطر یک سری دلایل حاضر نیستم کاری را که سیستمِ بدن من به من میگوید انجام بده انجام دهم؛ یک تضادی بین بیولوژی و روان من دارد به وجود میآید. اگر که ساختار روانشناختی من دارد غلبه میکند در آن زمان یک سوگواری بخصوصی برای تجربهای که بقیه دارند و من انتخاب کردهام که نداشته باشم به هر حال وجود دارد. این سوگواری در چهره تمام زنان فرقه رجوی قابل مشاهده است، زنانی که حتی جوراب مردانه باید بپوشند، دائما در حال سرکوب احساسات زنانگی خود هستند. زنانی که حتی حق آرایش و پیرایش ندارند!
این حق تمام زنان است که زنانی مستقل، آزاد، بااراده، عملگرا، خردورز، باهوش ، تلاشگر، سخت کوش، مبارز، تحصیلکرده، به غایت با احساس، عاشق، وفادار و صبور باشند، هر زنی حق دارد که همسری داشته باشد به انتخاب خودش، حق دارند که احساسات زنانگی را نیز تجربه کنند، این همه حقوق لاینفک تمام زنان است، که در فرقه رجوی از آنان گرفته شده است.
مسعود رجوی همواره می گفت: این انقلاب (تلاشی کانون خانواده و طلاق زنان)، الزام سرنگونی است، وگرنه ما دیوانه نیستیم که مردان و زنان را از غرایز جنسی محروم کنیم! نزدیک به چهل سال است که مسعود رجوی بر این طبل تهی انقلاب می کوبد و در پشت پرده به زنان تجاوز می کند، اما اکنون که تمامیت در اسارت فرقه، در کشور دورافتاده و فقیر آلبانی به سر می برد، مردان و زنان در سنین کهنسالی به سر می برند و هر لحظه بیم آن می رود که مرگ را در آغوش بکشند، آیا باز هم این انقلاب الزام سرنگونی است؟ کدام سرنگونی؟ سرنگونی احساسات درونی افراد یا سرنگونی حکومت ایران؟!
عقل سلیم می گوید: برای در بند نگه داشتن و ناآگاه نگه داشتن اعضای سازمان، البته در سیستم عقیدتی رجوی، که این انقلاب کذایی باید در بوق و کرنا دمیده شود.
افکار زیبا و احساسات درونی هر زنی، بی شک نقطه عطف تمام پیشرفت ها در زندگی بوده است، مسعود رجوی ، همواره مانع بروز این احساسات شده است. برای سرکوب این احساسات و منطق زنانگی نیز همواره زنان را با بیشترین محدودیت های روبرو ساخته است، اما آیا این سرکوب وحشیانه احساسات انسان ها، ابدالدهر است؟ دهها و صدها و هزاران جداشده ، نشان داده اند که سرکوب فرقه ای رجوی ساخته ، هرگز دوام وقوام نداشته و نخواهد داشت، سیاهی ها همواره محکوم به فنا و نابودی هستند . . .
فرید