عباس جان سلام
حال و احوالت چطور است؟ دلم بسیار هوایت را کرده. تا کی من بایستی چشم انتظارت بمانم؟ من به لحاظ جسمی سرحال نیستم، دلم می خواهد تو را ببینم . این چه بلایی بود که بر سر خودت و ما آوردی؟
من و همه اعضای خانواده دوستت دارم و چشم به راهت هستیم. خواهرانت همه دل نگرانت هستند و چشم انتظاری تو را می کشند. چندین سال است خودت را در آن کمپ زندانی کرده ای. آیا واقعاً ما را فراموش کرده ای؟ این رسم روزگار است ؟ تا به حال دیده ای کسی خانواده خودش را فراموش کند؟ می دانم که فراموش نکرده ای. لطفاً تکانی بخور و زنجیری که چندین سال به دست و پاهایت بسته ای باز کن وخودت را از دنیای سیاه و تاریکی که در آن هستی نجات بده.
دنیا خیلی بزرگ است. قدم در دنیای آزاد بگذار تا ببینی که آزادی چقدر زیباست. آنقدر زیباست که نمی توانی فکرش را بکُنی . من برای تو دعا می کنم که هر چه زودتر خودت را نجات دهی و دل من و خانواده ات را شاد کنی . با دیدن تو من حالم خوب می شود.
دوست دار شما
ولی ا… گل ریزان