*شنبه 4 تیر
در روز شنبه جمعاً 7 مطلب در سایت نجات درج گردید که در زیر مروری اجمالی بر تعدادی از آن ها انجام می شود:
سفر روی خون
… ولی با انتقال به کشور آلبانی و شرایط سکون و بی آیندگی به طرز فزاینده ای این واقعیت را در اذهان اعضای گرفتار ایجاد کرده و می کند که مجاهدین به طور قطع به بن بست استراتژیک رسیده اند. بی دلیل نیست از زمان استقرار فرقه در آلبانی تعداد زیادی از تمامی سطوح تشکیلاتی فرار و خروج از جهنم رجوی را به آینده نا معلوم ترجیح داده اند. در چنین شرایطی دور از انتظار نیست که مریم رجوی به قول عرب ها “الغرِيقُ يتشبَّثُ بكُلّ حَشيش” به هر خاشاکی برای جلوگیری از غرق شدن دست اندازی کند. سفر اخیر پمپئو و مایک پنس که البته هر دو در ضدیت با مردم شریف ایران از یک قماشند و دستی در جنایت علیه بشریت دارند صرفاً برای پر کردن چاله چوله های فرقه مجاهدین می باشد. ضمناً فراموش نشود در بررسی حساب توییتری این آقایان ملاحظه خواهید کرد محض رضای خدا برای گرفتن موش نزد مریم رجوی نرفتند….
کتاب رهایی از توهم، خاطرات عضو سابق گروه مجاهدین خلق
… کتاب حاضر روایت تباه شدن جوانانی است که به نام مبارزه با آمریکا و صهیونیسم در عمل مجری اهداف آن ها شدند و در نهایت پس از سوزاندن و ترور صادق ترین چهره های ضد آمریکایی و پاک ترین خدمتگزاران انقلاب اسلامی ایران هم چون شهید بهشتی، شهید رجایی، شهید باهنر و ده ها چهره تابناک دیگر در آتش کینه کورشان به کشتن مردم بی گناه کوچه و بازار روی آورده اند. نویسنده کتاب حاضر اوایل سال 1362 دستگیر و زندانی شد و از زندان فرصتی برای رهایی از حصار باورهای غلط و بازگشت به فطرت انسانی خویش ساخت….
نحوه برخورد فرقه رجوی با بیماری اعضا – قسمت اول
نمونه رفتار با بیماری که دچار درد شدید بود
… در بند 41 از فصل ششم چنین آمده است:
41- خواهر و برادر مجاهد بیمار فلان بن فلان نداریم هرچند همه نوع مراعات و مراقبت و رسیدگی از بیماران داریم.
در این بند به صراحت به این نکته اشاره می شود که بیماری به رسمیت شناخته نمی شود و هیچ یک از اعضا نمی توانند به عنوان بیمار شناخته شوند. یعنی اعضای بیمار به دلیل بیمار بودن از انجام کارهای روزانه و همچنین شرکت در نشست هایی همچون نشست تفتیش عقاید روزانه به نام عملیات جاری یا نشست تحقیرآمیز موسوم به غسل هفتگی که اعضا مجبورند در بین جمع مسائل جنسی خود بیان نمایند، معاف نیستند. همچنین بیماران می بایست در همان آسایشگاه هایی استراحت کنند که ده ها نفر دیگر در آنجا می خوابند که در نتیجه فرد بیمار امکان استفاده از لباس راحتی متناسب با بیماری خود را در آنجا ندارد. یا این که برای فرد بیمار متناسب با بیماری اش غذا و امکاناتی که به بهبود کمک کند مهیا نمی گردد.
این رفتار با بیماران نشأت گرفته از افکار شیطانی و برده دارانه رجوی بود که معتقد بود یک عضو باید مثل ربات کار کند تا از پا بیفتد….
عامل درد و رنج خانواده های اعضا گرفتار در فرقه رجوی
… آقای پنس اگر نگران خانواده های اعضای فرقه هستید، از رجوی ها بخواهید تا به اعضای فرقه اجازه دهد تا با خانواده هایشان ملاقات نموده یا با آنان تماس برقرار کنند. از آن ها بخواهید به اعضا اجازه دسترسی آزادانه و بدون کنترل به وسایل ارتباطی و اینترنت، و دسترسی آزادانه به اخبار و وسایل ارتباط جمعی و مهم تر از همه امکان دسترسی آزادانه به دنیای بیرون از فرقه را بدهند….
فرار از زندان اشرف و تولدی دیگر – قسمت چهارم
… هنوز چند ساعت از خروج ما از اشرف نگذشته بود که یکی از سربازان مقر تیف گفت که دو تن از مسئولین زن به نام های فائزه محبت کار و فهیمه اروانی سراسیمه به اینجا آمده اند و می گویند که شما هفت نفر می توانید به اشرف برگردید و ما قول می دهیم که در قرارگاه هر گونه امکاناتی که شما بخواهید فراهم کنیم و اگر لازم باشد خودمان شما را به اروپا می فرستیم. ولی از آنجایی که تجربه دروغ های مسئولین رجوی را داشتیم به آن ها گفتیم که از همان راهی که آمده اید برگردید چون ما دیگر به مناسبات شما برنمی گردیم و اگر فکر می کنید می توانید ما را فریب دهید اشتباه می کنید. این پیام را سرباز آمریکایی به آنان انتقال داد. آنان با خفت و خواری و دست از پا درازتر به مقرشان برگشتند تا خبر فرار را با خواری و سرافکندگی به مریم قجر انتقال دهند….
*یکشنبه 5 تیر
7 مطلب جدید حاصل کار روز یکشنبه سایت نجات می باشد. مروری مختصر بر تعدادی از آن ها به قرار زیر است:
خاطرات داریوش قنواتی عضو رها یافته از فرقه رجوی – قسمت پایانی
… فرقه مجاهدین خلق طی سالیان با فریبکاری عده ای را به عراق کشاند و با کار روانی و شستشوی مغزی آنها را اسیر و زندگی شان را تباه کرد. رجوی جنایتکار و شیاد سال ها تحت حمایت دستگاه استخبارات صدام (اطلاعات عراق) نگذاشت جهانی از ظلم و جنایتی که او در حق اعضای گرفتار خود کرده و می کند خبردار شود. در یک کلام اگر بخواهم فرقه رجوی را تعریف کنم می گویم مجاهدین فقط فارسی صحبت می کنند! کارنامه این فرقه جز خیانت به مردم و کشورش و جنایت در حق اعضای خود چیزی نیست. به همین خاطر هم همواره در بین مردم ایران منفور بوده و خواهند بود و یقین دارم که رجوی روزی حساب همه جنایت و خیانت های خود را پس خواهد داد. آرزوی قلبی من این است که یک روز متدلوژی و شناخت فرقه ها در مدارس و آکادمی های کشورمان تدریس شود تا فرزندانمان در مقابل فرقه ها از نظر تئوریک واکسینه شوند…
هفت سال تجربه، برای سال ها زندگی – قسمت یازدهم
از کجا به کجا رسیدم؟
… قرار بود با کمک این سازمان منحوس و تروریستی به اروپا بروم، من سیاسی نبودم و هرگز تمایل هم نداشتم که مجاهد بشوم، بعد شدیم به اصطلاح افسر ارتش آزادیبخش رجوی، بعد که متوجه توخالی بودن این گروه شدیم و از نزدیک همه چیز را با گوشت و پوست خود لمس کردیم، کاملاً برایمان روشن شد که این ها به غیر از خیانت به خاک کشور و مردم خود، کار دیگری یاد نگرفته اند. لحظه ای که ما را تحویل آمریکایی ها می دادند واقعاً حس عجیبی داشتم.
آمریکایی ها که عراق را اشغال کرده بودند، سازمان مجاهدین را به اسارت گرفته و خلع سلاح کرده بودند و سال ها در ایران در مورد دشمنی آن ها با مردم و حکومت ایران، چه چیزها که نشنیده بودم. اکنون رجوی، ما را تقدیم آن ها کرده بود و اینک قرار بود ما را حفاظت کنند، تا روزی در موقعیت مناسب ما را از عراق خارج کنند….
مرگی دیگر و دروغ های فرقه رجوی
… در طی سال های گذشته به خصوص در کشور آلبانی، به دلیل این که وعده های تو خالی مریم قجر برایشان آشکار شده و تجربه وعده های دروغین در عراق را هم دارند، هر کدام از اعضا به نوعی اعتراضات خودشان را ابراز می دارند. همانطور که در هفته های گذشته شاهد بودیم محمود دهقان فرار کرد و یا امیر پرویزی که قصد فرار داشت اما با دخالت فرقه و تبانی با پلیس آلبانی دوباره دستگیر شد. افرادی که سوابق بیشتری دارند و معترض به عملکرد فرقه هستند، بیشتر موجبات حساسیت فرقه را فراهم می کنند و سران فرقه تصمیم به حذف فیزیکی آن ها می گیرند که در این دوران حضور چند ساله در آلبانی شاهد این موضوع بودیم. در اینجا لازم می دانم که به دولت البانی و مجامع بین المللی تأکید کنم که حول این مرگ های مشکوک بیشتر حساسیت داشته و با دیدارهای مداوم با اعضای در بند، جویای حال و سلامتی آنان شده وعلت مرگ های مشکوک را پیگیری نمایند. زیرا خانواده های اینان در آن کشور حضور ندارند و این مسئولیت بر عهده دولت آلبانی می باشد.
رمان صنم، تقابل پدر انقلابی با پسر مجاهدش را به تصویر می کشد
… صنم برگرفته از داستان زندگی خانواده هایی است که در جریان انقلاب سال 1357 در ایران به نوعی درگیر این گروه می شوند. این رمان داستان خانوادهای را روایت میکند که پدر خانواده به شدت انقلابی بوده؛ اما پسرش در جریانی کاملاً مخالف و عضو گروه مجاهدین می باشد.
… نویسنده رمان صنم با اشاره به شیوه های شست و شوی مغزی اعضای گروه مجاهدین، این گروه را بیشتر از آن که یک حزب باشد یک فرقه توصیف کرد و با بیان این که دلم برای اعضای – رده پایین – این گروه می سوزد گفت: شاید این یک فکر فانتزی باشد اما دلم می خواهد این کتاب به دست اعضای این گروه برسد و نظرشان را بدانم….
*دوشنبه 6 تیر
در این روز کلاً 11 مطلب جدید بر روی سایت نجات داشتیم که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را مشاهده می کنید:
تبعیض در مناسبات فرقه رجوی
… حدود یک هفته بستری بودم و انتظار داشتم مسئول مستقیم من و حتی مسئولین بالاتر به ملاقاتم بیایند. در ایام بستری هیچ کس را نداشتم که احوالی از من بپرسد. در همان ایام در حال بستری جرقه هایی در ذهنم جوانه زد. یعنی نقطه ای بود که رابطه من با رهبری فرقه شکاف برداشت. تا قبل از این ماجرا مریم قجر را به عنوان مادر عقیدتی و آرمانی یاد می کردم اما بی توجهی مسئولین مرا به خود آورد. سؤالات متفاوتی در ذهنم طرح شد و نتیجه گرفتم صداقتی وجود ندارد. مریم قجر نمی تواند جایگاه عقیدتی و آرمانی را دارا باشد! رابطه ها اساساٌ صوری و شکلی است. هیچ عمقی و محتوایی ندارد. در فرقه پاشنه در بر روی دو نفر می چرخد. مسعود و مریم قجر! بقیه عروسک دست ساز رهبران نالایق هستند. خلاصه یکباره تمام آمال و آرزوهایم فرو ریخت.
… در همان ایام یکی از بچه ها که از قرارگاه بصره بود در اثر انقجار مین در مسیر جاده بصره به بغداد زخمی شده بود. او کسی بود که خانواده اش در تشکیلات بودند و خواهرش از اعضای شورای دست ساز رجوی بود. او هم دست بر قضا در همان بیمارستان بستری بود. آنجا بود که تبعیض را به صورت آشکار در فرقه رجوی تجربه کردم، برای او از سوی فرمانده قرارگاه بصره دست گل آوردند و چند تا از اعضای شورای رهبری جهت عیادت بیمار به ملاقاتش آمدند و به من که در اتاق دیگری بستری بودم توجه ای نکردند و سری هم نزدند. اگر به ملاقاتم می آمدند شاید فکرم مشغول نمی شد و رجوی را زیر سؤال نمی بردم و این تجربه گران را به دست نمی آوردم. تنظیم رابطه رجوی ها با دردانه های خودشان هم به همین شکل بود…
فرار از زندان اشرف و تولدی دیگر – قسمت پنجم
… یک سری سؤالات مدام در ذهنم می چرخیدند: آیا به ایران بروم دچار مشکلی نخواهم شد؟ آیا رفتن به ایران خیانت به اصولی ست که داشتم؟ آیا فرقه رجوی بعد از رفتنم به ایران علیه من لجن پراکنی نمی کند؟ جواب خانواده ام را چه بدهم؟ به آنان چه بگویم که بعد از بیست سال چه چیزی بدست آورده ام؟ و هزاران سؤال دیگر. ابتدا سعی کردم قدری با خودم خلوت کنم و گذشته ام را نقد کنم و این که در این جریان من نیز مقصر هستم یا خیر؟
وقتی همه سؤالاتی که در ذهنم بود را کنار هم قرار می دادم به این نتیجه می رسیدم که من صادقانه وارد مناسبات سازمان شدم و حاضر بودم دست به هر کاری بزنم و حتی از مرگ هم فرار نمی کردم. در نهایت به این نتیجه می رسیدم که من فقط یک ابزار در دست سران فرقه بودم و کارم جز گوش کردن به حرف های رجوی چیز دیگری نبود و این گونه خودم را یکی از قربانیان سازمان دیدم که مورد سوءاستفاده رجوی ها قرار گرفتم و او به اعتماد ما ضربه زده و آن را از بین برد. در نهایت به این نتیجه رسیدم که بهترین جا برای من رفتن به ایران و کنار خانواده است. می دانستم که دستگاه تبلیغاتی رجوی ها مرا از دشنام های مسخره در امان نخواهد گذاشت. و حتی بعد از فرار تشکیلات، مسئولین سازمان تا توانستند در مناسبات علیه ما به لجن پراکنی پرداختند و این شیوه کار برای ما تازگی نداشت و این مسئله نتوانست جلوی تصمیم مهم من را بگیرد….
حضور مسئولین آسیلا از آلبانی در جمع خانواده های نجات در ایران
به دعوت مدیرعامل انجمن نجات ایران، از جانب خانواده های اعضای گرفتار در اردوگاه سازمان مجاهدین خلق در آلبانی، مسئولین آلبانیایی انجمن حمایت از ایرانیان مقیم آلبانی (آسیلا) یعنی آقایان داشامیر مرسولی، جرجی تاناسی، و ولادمیر ویزی صبح پنجشنبه 19 خرداد 1401 وارد تهران شدند … در تمام جلسات برگزار شده، ارتباط تصویری با آلبانی برقرار شد و اعضای فعال در آسیلا نیز شرکت و حضور فعال داشتند به علاوه این که آقای محمود دهقان آخرین نجات یافته از فرقه رجوی به ارائه شرح گزارشی از آخرین وضعیت داخل اردوگاه مجاهدین خلق مبادرت نمود.
انجمن آسیلا در نقشه گوگل به ثبت رسید
مشخصات و موقعیت انجمن حمایت از ایرانیان مقیم آلبانی (آسیلا) در نقشه گوگل Google Map به عنوان یک سازمان غیر انتفاعی به ثبت رسید.
… به این ترتیب با استفاده از این لوکیشن Location به راحتی می توان پس از فرار به مقصدی امن رسید….
*سه شنبه 7 تیر
در این روز 7 مطلب جدید در سایت نجات درج گردید. در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آن ها ارائه می گردد:
به مناسبت سالگرد درگذشت مادر رنجدیده حمید محمد آتابای
حمیدمحمد برادر عزیزم فراق مادر را جبران کن
امروز بار دیگر با چشمانی اشکبار بر آن شدم تا سالگرد مادرم را که با درد و رنج فراوان در فراق فرزندش حمیدمحمد آتابای چشم از این دنیا بست را به اطلاع دوستان و آن هایی که درد من را کشیده اند برسانم .
امروز بار دیگر هق هق گریه هایم را در دل خودم بریزم و در تنهایی برای مادری که سال ها به خاطر ظلم و ستم غارنشینان رجوی نتوانست حتی صدای فرزندش را بشنود گریه کنم.
امروز سالگرد مادر حمیدمحمد آتابای است که در فراق فرزندش که توسط سران سازمان ضد بشری مجاهدین به گروگان گرفته شده بود چشم از این دنیا فرو بست و امروز یادآور لحظاتی می باشد که مادر خسته و رنجور حمیدمحمد آتابای با چشمانی باز از این دنیا رفت و شرمساری را برای سرکرده خائن فرقه رجوی گذاشت که اجازه نداد حمیدمحمد با مادری که سالیان سال برای شنیدن صدایش اشک ها ریخت و انتظارها کشید، تماس برقرار کند.
… لالایی هایی که می گفتی، اشعاری که می خوندی و حرف هایی که در مورد فراق فرزندت حمیدمحمد بر زبان می آوردی، همه آن ها اکنون همچون فیلمی ازجلو چشمانم می گذرد و من در تنهایی خود غرق در اشک می شوم….
نحوه برخورد فرقه رجوی با بیماری اعضا – قسمت دوم
مجبور کردن بیمار تب دار به شرکت در نشست
… علت هراس رجوی ها از به رسمیت شناختن بیماری این بود که آن ها از این که اعضا بتوانند فرصتی پیدا کرده و به فکر کردن بپردازند وحشت داشته و دارند. آن ها می دانند که اگر اعضا فرصت فکر کردن داشته باشند به مسائل اساسی همچون سرنوشت خودشان و به خانواده شان فکر خواهند کرد و از آنجا که مناسبات پایه های درست و انسانی نداشت، این فکر کردن به خودی خود موجب مسأله داری اعضا و در نهایت می توانست به درخواست جدایی آنان منجر شود. از این رو رجوی ها برای آن که این مسیر را ببندند به وحشیانه ترین شکل با اعضای بیمار رفتار می کردند تا فرصتی برای استراحت و فکر کردن نداشته باشد. از این رو در مرحله نخست بیماری فرد پذیرفته نمی شد و فردی که می گفت بیماری دارم را تا حد ممکن وادار به انجام کارهای روزانه و شرکت در نشست ها می کردند. در مرحله بعد هم اگر بیماری قابل کتمان نبود، برای آن که فرصت فکر کردن به او ندهند، به او اجازه استراحت در محیطی تنها داده نمی شد و تا حد امکان زمان بستری شدن و استراحت کردن فرد را کوتاه می کردند….
… واقعیت این است که اعضا در دستان رجوی ها آنچنان گرفتار بودند که حتی اجازه نداشتند به دلیل تب در نشست های تفتیش عقاید موسوم به عملیات جاری شرکت نکنند. آنچه که واقعه ای مربوط به قرون گذشته و زمان اسپارتاکوس یا بردگی سیاهان توسط سفیدپوستان اروپایی نیست. بلکه مربوط به قرن حاضر است مربوط به زمانی که دیگر برده داری یک ضد ارزش بزرگ است و جنبش هایی همچون “جان سیاهان ارزش دارد” در جهان شکل گرفته است….
وطن فروش ها برانداز هم نیستند، بلکه مأمور نابودی ایران هستند
… تولید حمایت های جعلی در فضای مجازی از سرکردگان این فرقه، تبلیغات سرسام آور و کر کننده و هزینه های گزاف برای سیاستمداران بازنشسته غربی و اروپایی برای باد کردن و گنده نشان دادن مجاهدین همه و همه صرفاً برای پر کردن خلأ زوال پایگاه اجتماعی این فرقه در داخل کشور است.
… مسلما دیدار با این یا آن مقام از دور خارج شده آمریکایی و دیدار اخیر با مایک پمپئو و مایک پنس هم از سر ناچاری است و نه از سر قدرت، چرا که قدرت واقعی در دستان مردم ایران است. مردمی که طی چندین نسل مجاهدین را نه به عنوان یک جریان اجتماعی بلکه به عنوان یک گروه تروریستی در تاریخ معاصر ایران شناخته اند که تا توانسته خشونت را بر جامعه ایران از طریق؛ ترور، عملیات انتحاری و انفجار، پیوستن به ارتش صدام و جنگیدن در خطوط مقدم نبرد با نیروهای ایرانی، جاسوسی و . . . تحمیل کرده است.
… آنچه که در مورد مدعیان جایگزینی نظام کنونی ایران مطرح است فعالیت های جاسوسی آن هاست. این که چرا حملاتِ جاسوسیِ این جماعت تمامی ارکان توان دفاعی و اقتصادی کشور را در بر گرفته است؟ اگر هدف براندازی است، آیا در نظامِ بعدی برای حفظ وطن به توان دفاعی، به علم هسته ای، به اقتصاد قوی و صنعت پیشرفته نیاز نیست؟ نتیجه این که: وطن فروش ها برانداز هم نیستند بلکه مامور نابودی ایرانند.
خودسوزی های خودجوش یا تشکیلاتی؟!
ماه ژوئن یادآور حوادث هولناک خودسوزی اعضای فرقه مجاهدین خلق است. خودسوزی های تشکیلاتی که تعدادی از اعضا را به کشتن داد و باعث نقص عضو تعدادی دیگر شد.
این خودسوزی های دستوری به دنبال دستگیری مریم رجوی و تعدادی دیگر از سران سازمان مجاهدین خلق توسط پلیس فرانسه به جرم پولشویی انجام شدند.
… در آن زمان، فرقه رجوی برای تحت فشار قرار دادن دولت فرانسه برای آزادی مریم رجوی و جلوگیری از فضاحت بیشتر به اعضای خود در کشورهای اروپایی و همچنین به افراد حاضر در کمپ اشرف دستور خودسوزی داد.
گرچه این رفتار فرقه ای نتیجه داد و مریم رجوی و تعدادی دیگر آزاد شدند اما همچون لکه ننگی بر کارنامه سیاه سازمان مجاهدین خلق مانده است. این آش آنچنان شور بود که مجبور شدند اعلام کنند این خودسوزی ها عملی خودجوش بوده است!…
*چهارشنبه 8 تیر
در این روز مجموعاً 6 مطلب دیگر روی سایت نجات قرار گرفت که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را ملاحظه می فرمایید:
هفت سال تجربه، برای سال ها زندگی – قسمت دوازدهم
درخواست قبر کردم
… پسر عمویم و … خیلی از من گله مند بودند و من هم به آن ها حق می دادم، من مقصر بودم، داماد یک ماهه آن ها به ناگهان خانواده را ترک کرده بود و این اصلاً نرمال نبود، من همه چیز را ول کرده و رفته بودم، خودم را مدام سرزنش می کردم و خودم را کاملاً گناهکار می دانستم، ولی از طرفی سازمان را هم مقصر می دانستم که آدم ربایی کرده و مرا با وعده های توخالی در انزوای مطلق نگه داشته بود. سازمان مجاهدین خلق حتی اجازه یک تماس تلفنی و دادن خبر سلامتی ام به خانواده را همه به من نداده بود.
حتی در یک مستندی که از شبکه سه و چهار فکر می کنم پخش شد، من در آن مصاحبه به وضوح تعریف کردم که من در پذیرش به عباسعلی که از افراد قدیمی سازمان بود گفتم که خواهش می کنم یک قبر با اسم و تصویر من درست کنند و از آن عکس بگیرند و آن را به ایران بفرستند تا حداقل همسرم و خانواده ام تکلیف خودشان را بدانند، من هم در خدمت شما هستم، هر بلایی که خواستید سر من بیاورید، ولی اصلاً قبول نکردند. بعد ها فهمیدم که . . .
انقلاب ایدئولوژیک، راهبرد مسعود رجوی برای جایگزینی مسائل جنسی به جای مبارزه سیاسی
… هدف مسعود رجوی از این کار چه بود؟ او رابطه زناشویی را مانع مبارزه تعریف کرد و علت شکست در فروغ جاویدان را درگیری ذهن افراد به جنس مخالف دانست و صریحاً به اعضا اعلام کرد که آمده است که میل جنسی را در آن ها از بین ببرد! بنابراین از اعضا خواست که به او امضای خون و نفس بدهند و تعهد کنند که تا آخر عمر به ازدواج فکر نکنند. او علناً اعلام کرد که زنان عضو تشکیلات، مایملک او هستند. اکرامی به نقل از مسعود رجوی مینویسد: “از این به بعد زنان شما در حریم من هستند و هر گونه فکر کردن به روابط زناشویی گذشته گناه محسوب می شود. زنان سابق شما خواهران شما و ناموس رهبری شما محسوب میشوند.”
در ادامه رجوی آشکارا هدف خود را از این نشست اعلام می کند: “من آمده ام تا ادعا کنم که می خواهم برای اولین بار در تاریخ غریزه جنسی را در وجود شما مردان و زنان بکشم.” او درست می گوید این اقدام او در طول تاریخ بی نظیر است اما نتیجه حاصل از آن اگر چه تا سال ها هزاران نفر را در بند حصارهای ذهنی رجوی نگه داشت اما ذهن افراد را نه تنها از مسائل جنسی دور نکرد بلکه بیشتر درگیر کرد.
… بدین ترتیب تشکیلاتی که داعیه مبارزه مسلحانه سیاسی داشت، در مقطع فروغ جاویدان در مبارزه مسلحانه عملاً شکست خورد و در حوزه سیاسی نیز از صحنه معادلات سیاسی ایران حذف شد. شاید سخیف ترین و در عین حال هوشمندانه ترین راه برای سرپوش گذاشتن بر شکست ها، همین مسیری بود که مسعود رجوی انتخاب کرد. او مباحث جنسی را جایگزین سیاست کرد تا به هدف خود که حفظ کیش شخصیتی چندهمسری خود بود، دست یابد….
انجمن آسیلا به منبع عظیم خانواده ها وصل گردید
… انجمن آسیلا در کشور آلبانی درست در نقطه مقابل زندان و بازداشتگاه مانز موسوم به اشرف 3، نمونه و ترکیبی از جنس انجمن نجات است که در مسیر خواست خانواده ها و برای کمک و یاری رساندن به جداشدگان از فرقه رجوی فعالیت می کند و قطعاً نقطه امیدی برای خانواده ها و دوستان جداشده می باشد. تشکیل انجمن آسیلا در کشور آلبانی به کمک برخی افراد و شخصیت های آلبانیایی و رهایی یافتگان عزیز و فعال و فداکار از روز اعلام برای خانواده ها به عنوان نقطه امید برای کمک به رهایی فرزندانشان تلقی گردید و البته برای فرقه رجوی که تجربه مصاف با انجمن نجات را داشت قطعاً به کابوسی که همواره آن را در مقابل چشمانش می بیند تبدیل شد.
با آمدن برخی مسئولین انجمن آسیلا به ایران و حضور گرمشان در جمع تعدادی از خانواده ها این ارتباط قلبی و انسانی پیوندی ناگسستنی یافت که انجمن آسیلا را مانند انجمن نجات به منبع عظیم خانواده ها و پایگاه و جایگاه مردمی خویش وصل نمود .از این پس انجمن آسیلا صرفاً به عنوان یک تشکل چند نفره بدون عقبه نیست بلکه توسط نیروی مهم و پیگیر و تلاشگر خانواده ها حمایت می شود و به عنوان نماینده همراه و هم مسیر انجمن نجات و حامل پیام خانواده ها در مقابل تشکیلات فرقه رجوی عرض اندام و فعالیت می کند….
از ادعای مبارزه ضد آمریکایی تا جشن و پایکوبی برای ملاقات با مقامات سابق همان آمریکا
.. امروز در حالی که فرقه تروریستی رجوی منفور مردم ایران و اخراج شده توسط مردم عراق است و به شکل فرقه ای مخوف و بسته درآمده، افتخارش دیدار با مقامات سابق همان امپریالیزم آمریکاست که آن را هار و وحشی می خواندند!
*پنجشنبه 9 تیر
6 مطلب حاصل آخرین روز کاری هفته در سایت نجات است. مروری کوتاه بر برخی از آن ها به قرار زیر است:
هفت سال تجربه، برای سال ها زندگی – قسمت سیزدهم
شمعی بر سر بیراهه ای که افراد بسیاری را بلعیده
… بعدها در سازمان فهمیدم اصل اساسی تناقضات و بحث روی میز، خانه و خانواده است، رهبری سازمان نیز این امر را به خوبی می دانست و اعضای اسیر در دست خود را از خانواده دور نگاه می داشت و خانواده را مرکز فساد و مسبب ویرانی خود می دانست. در تمام نشست ها هم بحث اصلی در مورد طرد خانواده و ام الفساد خواندن زن و زندگی بود.
… قصد نگارنده ، بیان خاطراتی است که ممکن است روزی در یک شکل دیگر، بر سر کسی بیاید، حداقل کمکی که می کند به تکرار نشدن این فجایع و برافروختن شمعی است بر سر بیراهه ای که بسیاری را بلعیده و در خود فروبرده است.
شاید داستان ما هم شبیه آن ماهی سیاه کوچولو در برکه ای کوچک و تاریک بود، فرار های لایه های جدید به ما قدیمی ها، راه جدیدی نشان داد، مسیر ما دنیای آزاد را برای ما ترسیم کرد و اینچنین بود که ما قدیمی ترها هم جرأت فرار و نه گفتن به رجوی را پیدا کردیم. البته اینطور هم نبود که ما کار جدیدی کرده باشیم، شرایط منطقه ای و شرایط سازمان عوض شده بود، دیگر رجوی آن رجوی قداره بند سابق نبود و چماق های زیادی بالای سر رجوی ها بود. ماهم در شرایط جدید توانسته بودیم دست به جدایی و یا فرار بزنیم. هر روز خبر جدیدی از جداشدگان جدید از درون فرقه مخوف وسیاه رجوی می رسید، سازمان هم بیکار ننشسته بود و با هزاران ترفند ضدانسانی سعی می کرد این مسیر فرار و جدایی و آزادی را ببندد.
فرار از زندان اشرف و تولدی دیگر – قسمت پایانی
… بعد از مدتی به همراه خانواده به اشرف رفتم از این کار دو هدف را دنبال می کردم. هدف اولم همراهی با خانواده های رنجدیده بود. می خواستم همراهی شان کنم و برایشان از شرایط حاکم بر مناسبات بگویم. می خواستم برایشان شرایطی را که عزیزان شان در آن به سر می بردند توصیف کنم تا بدانند این خود بچه ها نیستند که از ملاقات اجتناب می کنند بلکه سران فرقه هستند که چنین اجازه ای نمی دهند و به عکس اعضا را مجبور می کنند که به خانواده ها ناسزا بگویند و سنگ و .. به طرف شان پرتاب کنند.
مسأله دیگر این بود که حضور من در پشت سیاج اشرف می توانست برای نفرات داخل اشرف سؤال شود که وی چرا به همراه خانواده ها در اینجا حضور یافته است؟ اگر چه خبرهایی که از درون مناسبات داشتم به این صورت بود که مسئولین سعی می کردند چهره افراد جدا شده را به گونه دیگری نشان دهند. اما با این وجود نفراتی که از ما شناختی داشتند دروغ های مسئولین فرقه را قبول نمی کردند. هنگامی که همراه با خانواده ها به جلو کمپ اشرف رفته بودم، بعضی از افرادی که از قبل می شناختم و هم یگان بودیم را در محل نگهبانی می دیدم. وقتی آنان را صدا می زدم و خودم را معرفی می کردم سرشان را پایین انداخته و سعی می کردند که با من برخوردی نداشته باشند. می دانستم آنان از ترس این که باید شب در نشست عملیات جاری جواب بدهند این گونه برخورد می کردند. بعد چند نفر را به تلویزیون آوردند تا در مورد من حرف بزنند اما این دوستان از قافله عقب بودند و مسئولین هم چیزی برای لجن پراکنی علیه افراد در اختیارشان قرار نداده بودند و فقط به کلمه مزدور گفتن بسنده کردند تا برنامه را به پایان برسانند. من نیز در همان موقع برای فرقه رجوی نوشتم که من اصلاٌ کینه ای علیه این افراد ندارم و آنان را مورد توهین قرار نمی دهم چون آنان مانند ابزاری در دست رجوی ها هستند و مجبورند اراجیف هزار بار تکرار شده رجوی ها در مورد نفرات جدا شده را بیان کنند….
تجربیات عینی حمید دهدار حسنی از حضور در نشست های طعمه در سازمان مجاهدین خلق
… دهدار حسنی گذری دارد بر کارنامه سراسر خیانت بار رجوی از زمان انقلاب و آزادی رجوی از زندان شاه ، ادعای رهبری جامعه و قدرت طلبی و تمامیت خواهی او، فریب افراد با شعر و شعارهای توخالی، 30 خرداد 1360 و اعلام عملیات مسلحانه و قربانی کردن تعداد بی شماری از مردم، مهاجرت به فرانسه و نقطه اوج خیانت های رجوی یعنی هم پیمانی اش با دشمن متجاوز به خاک وطن! عملیات های ایذایی زمان جنگ. دهدارحسنی می گوید: رجوی عملیات های ایذایی به راه انداخت تا به زعم خود در صورت پیروزی صدام، او را بر سر قدرت بنشانند.
… دهدار حسنی هم جزو افرادی است که درخواست جدایی از سازمان را مطرح می کند: اول مرداد مرا به قرارگاه باقرزاده بردند. روز دوم مرا وارد نشستی کردند که فقط اعضای رده بالا حضور داشتند. 60 یا 70 نفر از مسئولین آنجا بودند. این نشست ها 9 شبانه روز ادامه می یابد. با داد و فریاد و توهین و فحش های آن چنانی سعی می کنند دهدارحسنی را وادار کنند تا از موضع خود عقب نشینی کند و درخواست خود را پس بگیرد. مهدی ابریشچمی او را تهدید به مرگ می کند. اما او که پس از صحبت با خانواده مصمم به جدایی بوده، بر خواسته اش مبنی بر جدایی از سازمان پافشاری می کند، همه سختی ها را به جان می خرد و بعد از دوسال زندان به نزد خانواده بازمی گردد.
سلسله گفتگوهای انجمن نجات با اسیران پیوستی به سازمان مجاهدین خلق – قسمت پنجم
گفتگوی علی مرادی با مجید محمدی
… یکی دیگر از میهمانان این سلسله گفتگوها مجید محمدی است. او در سال 1367 در جبهه جنگ ایران و عراق و در منطقه شلمچه در حالی که مجروح و بیهوش بوده به اسارت نیروهای عراقی درمی آید: ما را از بصره به بغداد و سپس الرمادی منتقل کردند.
او دو و سال و نیم در اسارت رژیم بعث بود و سپس با نفوذی که سازمان بر روی اردوگاه مخفی الرمادی داشته، فریب می خورد و به کمپ اشرف منتقل می شود.